کلمه جو
صفحه اصلی

precinct


معنی : حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش
معانی دیگر : (جمع) اطراف و جوانب، محیط، پرگیر، حومه، محله، کوی، حوالی، (کلانتری - انتخابات) حوزه، ناحیه، (اندیشه و غیره) قلمرو، (معمولا جمع) فضای میان دو دیوار یا ساختمان، چهاردیواری، (انگلیس - معمولا جمع) حیاط کلیسا، محوطه ی اطراف کلیسا، (انگلیس) بخشی از شهر که در آن اتومبیل راه نمی دهند، محدوده

انگلیسی به فارسی

حد، مرز، محوطه، بخش، حوزه، حدود


قطب نما، حوزه، محوطه، حدود، بخش، حد، مرز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an area, as of a town or city, forming one electoral district or patrolled by one police unit.
مشابه: district, neighborhood, ward

- All precincts of the city have now reported their election results.
[ترجمه ترگمان] همه حوزه های شهر اکنون نتایج انتخابات خود را گزارش کرده اند
[ترجمه گوگل] در حال حاضر تمامی محله های شهر گزارش نتایج انتخابات خود را اعلام کرده اند
- It's not an emergency, so just call the number of the police in your precinct.
[ترجمه ترگمان] اورژانسی نیست، پس به شماره پلیس در حوزه خودت زنگ بزن
[ترجمه گوگل] این یک اورژانس نیست، بنابراین فقط تعداد پلیس را در حوزه خود بفرستید

(2) تعریف: the headquarters of a police unit that patrols such an area.

- The man was brought into the precinct on charges of disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان] این مرد به خاطر رفتار بی نظمی و بی نظمی به اداره آمد
[ترجمه گوگل] این مرد به اتهام رفتار بی نظیر به محوطه برده شد

(3) تعریف: (often pl.) an area with specific boundaries, or the boundaries of such an area.

- The students can leave the building, but they cannot go outside the precincts of the school.
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان می توانند ساختمان را ترک کنند، اما آن ها نمی توانند خارج از محوطه مدرسه بروند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان می توانند ساختمان را ترک کنند، اما نمی توانند به خارج از محوطه مدرسه بروند

(4) تعریف: (often pl.) the area within which a structure or place is situated; environs.
مشابه: neighborhood

- Many live within the precincts of the temple.
[ترجمه ترگمان] بسیاری در محوطه معبد زندگی می کنند
[ترجمه گوگل] بسیاری در محوطه معبد زندگی می کنند

• area or district within a city; police station which oversees a precinct; place with set limits or boundaries
a shopping precinct or a pedestrian precinct is a specially built shopping area in the centre of a town, in which cars are not allowed.
in the united states, a precinct is a part of a city which has its own police force and fire service.
the precincts of an institution are its buildings and land; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] حوزه - منطقه - ناحیه

مترادف و متضاد

حد (اسم)
tract, border, bound, abutment, margin, limit, extent, measure, end, deal, period, mark, precinct, quantity, provenance, confine

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

حوزه (اسم)
extent, range, circle, area, ambit, sphere, domain, realm, scope, precinct, apanage, appanage, zone, district, department, compass

حدود (اسم)
limit, range, run, ambit, periphery, precinct, scantling, gamut, verge, tether, module, purview

محوطه (اسم)
close, run, lot, compound, ambit, precinct, enclosure, square, haw, garth

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

subdivision


Synonyms: area, community, department, development, district, division, neighborhood, province, quarter, section, tract, ward, zone


جملات نمونه

1. ali will vote in the javadieh precinct
علی در حوزه ی جوادیه رای خواهد داد.

2. The Centre was a pedestrian precinct with a bandstand in the middle.
[ترجمه ترگمان]این مرکز یک حوزه عابر پیاده با a در وسط بود
[ترجمه گوگل]مرکز یک حوضه عابر پیاده است که در وسط آن قرار دارد

3. The murder occurred just a block from the precinct.
[ترجمه ترگمان]قتل فقط یه بلوک از اداره بوده
[ترجمه گوگل]این قتل تنها یک بلوک از محوطه رخ داده است

4. states will hold precinct caucuses on Tuesday to choose delegates to the parties' national conventions.
[ترجمه ترگمان]دولت ها در روز سه شنبه انجمن های حزبی خود را برگزار خواهند کرد تا نمایندگانی را به کنوانسیون های ملی احزاب انتخاب کنند
[ترجمه گوگل]ایاالت متحده روز سه شنبه جلسات انتخاباتی را برگزار خواهد کرد تا نمایندگان را به کنوانسیون های احزاب ملی برگزید

5. The shooting occurred in the 34th Precinct.
[ترجمه ترگمان]تیراندازی در سی و چهارمین منطقه به وقوع پیوست
[ترجمه گوگل]تیراندازی در مقطع کارشناسی 34 رخ داد

6. In one Daleycontrolled precinct, a commentator remembers, 54 voters managed to cast 84 votes.
[ترجمه ترگمان]در یک حوزه انتخاباتی Daleycontrolled، یک مفسر به یاد می آورد که ۵۴ رای دهنده توانسته اند ۸۴ رای کسب کنند
[ترجمه گوگل]یک نظار کننده یادآوری می کند که در یک محوطه تحت کنترل Daleycontrolled، 54 رأی دهنده توانستند 84 رأی را به دست آورند

7. They wandered around the shopping precinct for an hour while Suzie was having her hair cut.
[ترجمه ترگمان]یک ساعت طول کشید تا سوزی موهایش را کوتاه کند
[ترجمه گوگل]آنها یک ساعت در اطراف حوزه خرید سرگردان بودند، در حالی که سوزی موهایش را برداشت

8. The George Street precinct is a great place to pause, enjoy the frequent street entertainment and watch the world go by.
[ترجمه ترگمان]اداره خیابان جورج جای خیلی خوبی برای توقف است، از تفریحات معمولی خیابان لذت می برد و دنیا را تماشا می کند
[ترجمه گوگل]خیابان جورج خیابان یک مکان عالی برای توقف، لذت بردن از تفریحات مکرر خیابانی و تماشای جهان است

9. In the burnt-out shopping precinct past the Beni Tourstravel shop, there is a coffee shop with blue barstools.
[ترجمه ترگمان]در حوزه خرید سوخته از مغازه بنی Tourstravel، یک مغازه قهوه با barstools آبی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در خیابان خریداری شده از فروشگاه بنی تورسترل، یک کافی شاپ با صندلی های آبی وجود دارد

10. The Leeds pedestrian precinct and Centenary Square in Birmingham fail in several ways.
[ترجمه ترگمان]حوزه عابر پیاده (لیدز)و میدان Centenary در بیرمنگام به طرق مختلفی شکست می خورند
[ترجمه گوگل]میدان لیدز و میدان سنی در بیرمنگام در چندین راه شکست خورده است

11. More than six hundred polling-place workers and precinct captains were brought to trial.
[ترجمه ترگمان]بیش از ششصد درجه آرا اخذ رای و فرماندهان اداره به محاکمه کشیده شدند
[ترجمه گوگل]بیش از شصت کارکنان مأمور رای دهی و کاپیتان ها به محاکمه منتقل شدند

12. Daley leaned heavily on his precinct captains, charging Kennelly with inactivity.
[ترجمه ترگمان]دیلی Daley به سنگینی روی فرماندهان اداره تکیه داده بود و از بیکاری و بیکاری به او حمله می کرد
[ترجمه گوگل]Daley به شدت در کاپیتان های محل خود قرار می گرفت، با شلیک کردن Kennelly با عدم فعالیت

13. Some precinct captains have had more jobs than they can remember.
[ترجمه ترگمان]بعضی از فرماندهان اداره کار بیشتری از آن ها دارند که به خاطر داشته باشند
[ترجمه گوگل]برخی از کاپیتان های محل سکونت مشاغل بیشتری دارند تا بتوانند به یاد داشته باشند

14. The suspect was taken to the 40th precinct in South Bronx.
[ترجمه ترگمان]این مظنون به حوزه چهلم در ساوت برونکس برده شد
[ترجمه گوگل]مظنون به منطقه 40 در جنوب برونکس منتقل شد

in the precincts of the inn

در حوالی مسافرخانه


Ali will vote in the Javadieh precinct.

علی در حوزه‌ی جوادیه رأی خواهد داد.


beyond the precincts of human thought

ماورای قلمرو تخیل بشری


پیشنهاد کاربران

مرز، حوزه، اطراف

area

spot

حوزه استحفاظی

پیاده گذر

کلانتری

محدوده ای که برا پلیسه. کلانتری. police station


کلمات دیگر: