کلمه جو
صفحه اصلی

ample


معنی : وسیع، فراوان، مفصل، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها
معانی دیگر : جادار، گشاد، وافر، سرشار، بیش از حد لزوم، زیاده

انگلیسی به فارسی

فراخ، پهناور، وسیع، فراوان، مفصل، پر، بیش ازاندازه


کافی، فراوان، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: ampler, amplest
مشتقات: ampleness (n.)
• : تعریف: sufficient or more than sufficient in size, capacity, or amount.
مترادف: abundant, adequate, big, bountiful, considerable, copious, large, plentiful, spacious, substantial, sufficient
متضاد: exiguous, insufficient, meager, scant, scanty, small
مشابه: a dime a dozen, aplenty, boundless, broad, capacious, comfortable, commodious, enough, expansive, extended, extensive, fat, generous, good, great, handsome, hearty, huge, liberal, much, munificent, numerous, profuse, respectable, roomy, round, satisfactory, vast, wide

- I had ample time to finish the test.
[ترجمه مرتضی] من وقت زیادی داشتم که ( تا ) آزمون را تمام کنم .
[ترجمه ترگمان] وقت کافی داشتم تا آزمایش رو تموم کنم
[ترجمه گوگل] من زمان کافی برای انجام آزمایش داشتم
- The closet has ample space for coats.
[ترجمه مرتضی] کمد، فضای زیادی ( کافی ) برای کت ها داشت .
[ترجمه ترگمان] کمد فضای وسیعی برای کت و شلوار دارد
[ترجمه گوگل] گنجه فضای زیادی برای کت می باشد
- There was an ample supply of food for the winter.
[ترجمه ترگمان] برای زمستان مقدار زیادی غذا تهیه شد
[ترجمه گوگل] غذای فراوان برای زمستان وجود داشت

• much, plenty; large; spacious
if there is an ample amount of something, there is more than enough of it.
ample also means large.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] وسیع، فراوان

مترادف و متضاد

وسیع (صفت)
wide, large, comprehensive, ample, vast, extensive, immense, spacious, capacious, captious, champaign, roomy, far-reaching, panoramic, plausive

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

مفصل (صفت)
full, detailed, long, lengthy, voluminous, ample, spacious, fulsome, fully-described

فراخ (صفت)
wide, quiet, ample, merry, spacious, capacious, gay

بیش از اندازه (صفت)
ample, excessive

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

پهناور (صفت)
wide, ample, vast, extensive, immense, broad, immane

چیز عزیز و پربها (صفت)
ample, dear

more than necessary, sufficient


Synonyms: abounding, abundant, big, bounteous, bountiful, broad, capacious, commodious, copious, enough, expansive, extensive, full, galore, generous, great, heavy, large, lavish, liberal, no end, plenteous, plentiful, plenty, profuse, rich, roomy, spacious, spare, substantial, unrestricted, voluminous, wide


Antonyms: insufficient, meager, not enough


جملات نمونه

1. ample breasts
پستان های بزرگ

2. he has ample time to study
او وقت زیاد برای مطالعه دارد.

3. there is an ample supply of food
خوراک فراوان در دسترس است.

4. this skirt is not ample enough
این دامن به اندازه ی کافی گشاد نیست.

5. he had placed his hands over his ample stomach
دستانش را روی شکم گنده اش قرار داده بود.

6. the raincoat with which he now invested his ample person
کت بارانی که اکنون هیکل تنومند خود را به آن ملبس کرده بود

7. small piece of cake will be ample, thank you.
[ترجمه زهره] تکه کوچکی از کیک کافی خواهد بود، ممنونم
[ترجمه ترگمان]کیک کوچکی از کیک پر خواهد شد، متشکرم
[ترجمه گوگل]تکه کوچکی از کیک بزرگ خواهد بود، از شما سپاسگزارم

8. Her ample bosom wobbled as she laughed.
[ترجمه ترگمان]وقتی می خندید سینه اش تکان می خورد
[ترجمه گوگل]او خیلی زود از خواب بیدار شد

9. You'll have ample opportunity to ask questions after the talk.
[ترجمه مرتضی] بعد از صحبت، فرصت زیادی برای پرسیدن سوال ها خواهید داشت.
[ترجمه ترگمان]بعد از حرف زدن، فرصت کافی برای پرسیدن سوال داری
[ترجمه گوگل]شما فرصت زیادی برای سوال کردن پس از بحث دارید

10. There was ample time to get to the airport.
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی برای رسیدن به فرودگاه وجود داشت
[ترجمه گوگل]زمان زیادی برای رسیدن به فرودگاه وجود داشت

11. Cook pieces of succulent chicken with ample garlic and a little sherry.
[ترجمه ترگمان]تکه های آبدار یک مرغ آبدار با سیر فراوان و کمی لیموناد
[ترجمه گوگل]کوک تکه های مرغ ساکتیکی با سیر و سیر کمرنگ

12. She found ample room for her things in the wardrobe.
[ترجمه ترگمان]اتاق بزرگی برای چیزهایی که در کمد بود پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او اتاق کاملی برای چیزهای او در کمد پیدا کرد

13. Ample free parking is available.
[ترجمه ترگمان]پارکینگ آزاد و فراوانی موجود است
[ترجمه گوگل]پارکینگ رایگان در دسترس است

14. There is ample car parking off site.
[ترجمه ترگمان]پارکینگ به اندازه کافی پارکینگ وجود دارد
[ترجمه گوگل]پارکینگ وسیعی از سایت وجود دارد

15. Thirty dollars will be ample for the purpose.
[ترجمه ترگمان]سی دلار برای این منظور کافی است
[ترجمه گوگل]برای این هدف، سیصد دلار خواهد بود

16. £5 will be ample for my needs.
[ترجمه ترگمان]۵ پوند برای احتیاجات من کافی خواهد بود
[ترجمه گوگل]£ 5 برای نیازهای من مناسب خواهد بود

17. The hotel is centrally situated with ample free parking.
[ترجمه ترگمان]هتل به صورت متمرکز با پارکینگ عمومی فراوانی قرار دارد
[ترجمه گوگل]این هتل با پارکینگ رایگان است

He had placed his hands over his ample stomach.

دستانش را روی شکم گنده‌اش قرار داده بود.


ample breasts

پستان‌های بزرگ


This skirt is not ample enough.

این دامن به اندازه‌ی کافی گشاد نیست.


It is amply clear that he is not interested in buying the house.

پرواضح است که مایل به خرید خانه نیست.


There is an ample supply of food.

خوراک فراوان در دسترس است.


He has ample time to study.

او وقت زیاد برای مطالعه دارد.


پیشنهاد کاربران

گسترده ، فراخ

فراوان - بیشتر از اندازه - جادار

کافی , به اندازه

زیاد

enough
به مقدار / اندازه کافی

or more than enough
plentiful


ample ( adj ) = sufficient ( adj )
به معناهای: کافی، بسنده، مکفی

. . . there is ample evidence that

شواهد زیادی وجود دارد که . . .
شواهد فراوانی وجود دارد که. . .

more than enough


کلمات دیگر: