کلمه جو
صفحه اصلی

spry


معنی : زرنگ، چابک، چالاک، فرز، سریع، با هوش، دانا، قشنگ
معانی دیگر : (پیر مرد) پر حرارت، سر زنده، اهل حال

انگلیسی به فارسی

چابک، چالاک، زرنگ، فرز، باهوش، دانا


اسپری کردن، با هوش، زرنگ، قشنگ، چابک، چالاک، فرز، دانا، سریع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: sprier, spryer, spriest, spryest
مشتقات: spryly (adv.), spryness (n.)
• : تعریف: agile and briskly energetic in motion; nimble.
مترادف: agile, brisk, deft, light-footed, lithe, nimble
متضاد: doddering, doddery
مشابه: active, energetic, lively, peppy, quick, sprightly, supple, vigorous

• full of life, active, sprightly, energetic
an old person who is spry is lively and active.

مترادف و متضاد

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

چابک (صفت)
light, clever, handy, nimble, dexterous, adroit, deft, agile, perky, feisty, quick, brisk, swift, light-foot, light-footed, spry, rapid, speedy, volant, frisky, lissom, lissome, lithesome, rath, rathe, kittle, lightsome

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

فرز (صفت)
nimble, agile, quick, swift, light-footed, spry

سریع (صفت)
sudden, fast, express, handy, dexterous, deft, agile, quick, brisk, swift, light-footed, spry, rapid, speedy, pernicious, prompt, rathe, light-heeled, light-limbed, sweepy, wing-footed

با هوش (صفت)
apprehensive, bright, clever, understanding, smart, keen, shrewd, spry, intelligent, ingenious, spiffy, knowing, sagacious, knowledgeable, precocious, swish

دانا (صفت)
capable, wise, sage, learned, lettered, spry, astute, knowing, sagacious, sapient

قشنگ (صفت)
beautiful, spry, pretty, beauteous, cheesy, goodly, pert, spruce, good-looking, pretty-pretty

active, vivacious


Synonyms: agile, alert, brisk, energetic, fleet, full of pep, healthy, in full swing, lithe, nimble, on the go, prompt, quick, quick on the draw, ready, robust, rocking, sound, spirited, sprightly, supple, vigorous


Antonyms: inactive, lethargic, old, unaware, unenergetic


جملات نمونه

1. The old gentleman was as spry as ever.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد مثل همیشه spry بود
[ترجمه گوگل]نجیب زاده قدیمی، همانطور که همیشه بود

2. He was amazingly spry for a man of almost 80.
[ترجمه ترگمان]اون به طور شگفت انگیزی برای یه مرد تقریبا ۸۰ ساله بود
[ترجمه گوگل]او برای یک مرد تقریبا 80 ساله شگفت آور بود

3. He's still remarkably spry.
[ترجمه ترگمان]هنوز خیلی spry
[ترجمه گوگل]او هنوز هم قابل توجه است

4. Though apparently quite spry, the old men's memories are not what they once were.
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه خیلی spry، خاطرات قدیمی مردان هنوز آن چیزی نیست که قبلا بودند
[ترجمه گوگل]اگرچه ظاهرا کاملا ناهموار است، خاطرات قدیمی مردان چیزی نیست که آنها قبلا داشتند

5. Some of your team should be spry, others should be massive.
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای تیم باید مسن باشند، بقیه باید بسیار بزرگ باشند
[ترجمه گوگل]بعضی از تیم های شما باید نابود شوند، دیگران باید عظیم باشند

6. A grey squirrel, spry after its winter sleep, startled Ben by scampering across his path.
[ترجمه ترگمان]یک سنجاب خاکستری، spry پس از خواب زمستانی، بن را با جست وخیز در مسیرش به حیرت انداخته بود
[ترجمه گوگل]سنجاب خاکستری، پس از خواب زمستانی خود را زخمی کرد، بن را با ضربه زدن در سراسر مسیر خود را

7. Anne Enright is a very original writer-a spry surrealist who challenges the world with extraordinary, lancing sentences.
[ترجمه ترگمان]آن Enright یک نویسنده بسیار اصیل است - یک spry surrealist که دنیا را با جملات غیر عادی و غیر عادی به چالش می کشد
[ترجمه گوگل]آن انریت یک نویسنده بسیار حقیقی است - یک سورئالیست فریبنده است که جهان را با احکام فوق العاده و پرطرفدار فرا می خواند

8. Out of doors Shaw continued to look spry and active well into his eighties.
[ترجمه ترگمان]در خارج از درها شاو به look و فعال در دهه هشتاد ادامه داد
[ترجمه گوگل]در خارج از خانه، شاو همچنان در سالهای هشتاد و بیست و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشتاد و هشت

9. Spry Inc has reorganised, dividing its system integration and software development operations into two separate companies.
[ترجمه ترگمان]شرکت spry سازماندهی مجدد سیستم خود و عملیات های توسعه نرم افزار را به دو شرکت جداگانه تقسیم کرده است
[ترجمه گوگل]Spry Inc مجددا سازماندهی کرده است، تقسیم ادغام سیستم و عملیات توسعه نرم افزار را به دو شرکت مجزا

10. The Block unit is using Spry Inc., which if bought last April for $ 100 million, as its vehicle.
[ترجمه ترگمان]واحد بلوک از شرکت spry استفاده می کند، که اگر آوریل گذشته به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار خریداری شود، به عنوان وسیله نقلیه خود خریداری می شود
[ترجمه گوگل]واحد بلوک از شرکت Spry استفاده می کند، که اگر در ماه آوریل برای 100 میلیون دلار به عنوان وسیله نقلیه اش خریداری شود، می شود

11. Mum is still spry and energetic - and she's 9
[ترجمه ترگمان]مامان هنوز spry، سرزنده و ۹ ساله
[ترجمه گوگل]مادر هنوز جارو و پر انرژی است و او 9 سال دارد

12. Paul Sherman Yale was small, spry and upright.
[ترجمه ترگمان] پل شرمن \"کوچیک و spry و شق ورق بود\"
[ترجمه گوگل]پل شرمن ییل کوچک بود، جفت و جور بود

13. Nayef is only 7 and fairly spry. But he seldom travels outside the country.
[ترجمه ترگمان]نایف تنها ۷ سال و نسبتا بازنشسته است اما او به ندرت در خارج از کشور سفر می کند
[ترجمه گوگل]نایف تنها 7 ساله است و نسبتا اسپری است اما او به ندرت در بیرون از کشور سفر می کند

14. A fall on the leaves didn't hurt a spry fellow like him.
[ترجمه ترگمان]افتادن تو برگ ها به یه مرد spry مثل اون صدمه نزده بود
[ترجمه گوگل]سقوط بر روی برگ ها باعث نداشتن یک عنصر پر زرق و برق مانند او شد

15. He was very spry and well - dressed.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی spry و خوش لباس بود
[ترجمه گوگل]او خیلی زرشک و خوب بود

پیشنهاد کاربران

زرنگ، چالاک


کلمات دیگر: