کلمه جو
صفحه اصلی

rocky

معنی : سخت، سنگلاخ، پرصخره
معانی دیگر : پرسنگ، سنگناک، (از نظر استحکام یا سختی یا ظلم) سنگ مانند، دشوار، صعب، مشتمل بر سنگ، سنگی، جنبان، لق، شل و ول، سست، گیج، لرزان، پرصلابت

انگلیسی به فارسی

پرصخره، سنگلاخ، سخت، پرصلابت

سنگی، سنگلاخ، سخت، پرصخره

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: rockier, rockiest
مشتقات: rockiness (n.)
• (1) تعریف: having or full of rocks.
• مشابه: stony
- a rocky trail
[ترجمه ترگمان] ردی از صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه گوگل] دنباله سنگی
• (2) تعریف: made of rock.
• (3) تعریف: marked by dangers or difficulties.
- a rocky road to the presidency
[ترجمه ترگمان] جاده ای سنگی به سمت ریاست جمهوری
[ترجمه گوگل] یک مسیر سنگی به ریاست جمهوری
صفت ( adjective )
حالات: rockier, rockiest
• (1) تعریف: likely or tending to rock; shaky; unsteady.
• متضاد: stable, steady
• (2) تعریف: (informal) weak or dizzy.
• (3) تعریف: marked by difficulties; uncertain.
• متضاد: solid, stable
- a rocky future
[ترجمه ترگمان] آینده ای صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه گوگل] آینده ای سنگین
• stony; swaying; shaky
a rocky place is covered with rocks.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سنگی

مترادف و متضاد

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing
سنگلاخ (صفت)
stony, rocky
پرصخره (صفت)
rocky

rugged, stony

Synonyms: bouldered, craggy, flinty, hard, inflexible, jagged, lapidarian, lithic, pebbly, petrified, petrous, rockbound, rock-ribbed, rough, solid, stonelike

Antonyms: flat, smooth

unyielding, inflexible

Synonyms: adamant, bloodless, firm, flinty, hard, impassible, insensate, insensible, insensitive, obdurate, pitiless, rocklike, rough, rugged, solid, steady, tough

Antonyms: flexible, steady, yielding

doubtful, undependable

Synonyms: dizzy, ill, rickety, shaky, sick, sickly, staggering, ticklish, tottering, tricky, uncertain, unreliable, unstable, unsteady, unwell, weak, wobbly

Antonyms: dependable, happy, healthy

جملات نمونه

1. a rocky shore
کرانه ی سنگلاخ
2. his rocky heart
دل سنگ او
3. the rocky road to success
راه دشوار (رسیدن به) کامیابی
4. those rocky shores shelter a peaceful bay
در آن کرانه های پر صخره خلیج با صفایی وجود دارد.
5. a forbiddingly rocky coastline
ساحلی که دارای صخره های خطرناک بود
6. their marriage seems rocky
ازدواج آنها ظاهرا پایه ی قرصی ندارد.
7. an old man with rocky legs
پیرمردی با پاهای سست
8. the keel scraped the river's rocky bottom
ته کشتی بر کف سنگلاخ رودخانه کشیده شد.
9. they hollow out their nests in rocky ground
آنها لانه ی خود را در زمین سنگی می کنند.
10. they landed the soldiers on a rocky shore
سربازان را در یک ساحل سنگلاخ پیاده کردند.
11. a scramble of huts spread over the rocky valley
تعدادی کلبه ی بی قواره دره ی سنگلاخ را اشغال کرده بود.
12. the muttering of the waves on the rocky shore
هیاهوی امواج بر ساحل سنگی
13. The land was too rocky to cultivate.
[ترجمه ترگمان]زمین آن قدر صخره ای بود که نمی شد کشت کرد
[ترجمه گوگل]زمین برای کشت بسیار سنگین بود
14. The Rocky Mountains have rugged mountains and roads.
[ترجمه ترگمان]کوه های راکی کوه ها و جاده های ناهموار دارند
[ترجمه گوگل]کوه های راکی ​​کوه ها و جاده های ناهموار دارند
15. At the base of the cliff was a rocky beach.
[ترجمه ترگمان]در پایین صخره یک ساحل سنگی بود
[ترجمه گوگل]در پایه صخره یک ساحل سنگی بود
16. We explored the rocky caves along the beach.
[ترجمه ترگمان]در طول ساحل غار سنگی را جستجو کردیم
[ترجمه گوگل]ما غارهای سنگی در امتداد ساحل را بررسی کردیم
17. The road became rocky and steep.
[ترجمه ترگمان]جاده سنگی و پرشیب شد
[ترجمه گوگل]جاده سنگی و شیب دار بود
18. Their marriage seems a bit rocky.
[ترجمه ترگمان]ازدواجشان کمی پر از سنگ است
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها به نظر می رسد کمی سنگی است
19. This chair is a trifle rocky.
[ترجمه ترگمان]این صندلی کمی پر از صخره است
[ترجمه گوگل]این صندلی سنگی بی نظیر است
20. Their relationship got off to a rocky start.
[ترجمه ترگمان]رابطه اونا شروع شد به شروع rocky
[ترجمه گوگل]ارتباط آنها به یک شروع سنگی آغاز شد

a rocky shore

کرانه‌ی سنگلاخ

his rocky heart

دل سنگ او

the rocky road to success

راه دشوار (رسیدن به) کامیابی

an old man with rocky legs

پیرمردی با پاهای سست

Their marriage seems rocky.

ازدواج آن‌ها ظاهراً پایه‌ی قرصی ندارد.

پیشنهاد کاربران

سنگی _صخره ای
Piece of stone
Their professional relationship was rocky.

رابطه حرفه ای آنها محکم بود

متزلزل، ناپایدار
older types of sash windows are a bit rocky
صفت عین سنگ محکم و استوار
محکم
Made of rocks
صخره ای
سنگ لاخی
سنگی
۱ - سنگلاخ full of rocks
۲ - متزلزل Shaky Unsteady , unable to balance well

High risks are necessary to succeed even if naysayers are aligned against you
چیزی که از سنگ درست شده است
کلمات دیگر: