1. It is sensible not to panic in the face of a dilemma.
معقول است که در برخورد با یک وضعیت دشوار هراس به دل راه ندهیم
2. Lottie faced the dilemma of whether to approve of the operation or not.
لوتی سر دو راهی قرار گرفته بود که آیا عمل جراحی را قبول کند یا نه
3. In The Lady or the Tiger, the hero had the dilemma of which door to open.
در فیلم "زن یا ببر" قهرمان بر سر دو راهی قرار گرفته بود که کدام در را باز نماید
4. our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales
معضل ما این بود که اگر قیمت ها را کم نمی کردیم فروش ما کم می شد.
5. an impenetrable dilemma
معمای حل نشدنی
6. on the horn of a dilemma
دچار یک معما،مجبور به گزینش یکی از دو چیز بد
7. that subject gradually evolved into a dilemma
آن موضوع کم کم به صورت معمایی درآمد.
8. I'm in a dilemma about this job offer.
[ترجمه حنا] من برای این پیشنهاد شغلی در دوراهی هستم.
[ترجمه ترگمان]من در مورد این پیشنهاد شغلی دچار مشکل شده ام
[ترجمه گوگل]من در معرض این معضل شغلی هستم
9. He was in a dilemma, and could see no way out.
[ترجمه ترگمان]او در وضع دشواری قرار داشت و هیچ راهی برای خروج از آنجا نمی دید
[ترجمه گوگل]او در یک معضل بود و نمی توانست بیرون بیاید
10. I am in a dilemma whether to do maths or English.
[ترجمه علی خوشنامی] تو یه دو راهی هستم که ریاضی بخونم یا انگلیسی
[ترجمه ترگمان]من در مشکلی هستم که آیا ریاضیات را انجام دهم یا انگلیسی
[ترجمه گوگل]من در معرض یک معضل هستم که آیا ریاضی یا انگلیسی انجام دهم؟
11. The dilemma presented quite a poser.
[ترجمه ترگمان]این معضل بسیار دشوار بود
[ترجمه گوگل]معضل کاملا مطرح شد
12. The minister is now in an impossible dilemma.
[ترجمه ترگمان]وزیر در حال حاضر در وضعیت دشواری قرار دارد
[ترجمه گوگل]وزیر در حال حاضر در یک معضل غیرممکن است
13. The dilemma over human cloning lies at the heart of the ethical choices facing society.
[ترجمه ترگمان]معضل شبیه سازی انسان در قلب انتخاب های اخلاقی که جامعه با آن مواجه است قرار دارد
[ترجمه گوگل]معضل شبیه سازی انسانی در قلب انتخاب های اخلاقی جامعه موثر است
14. She faced a dilemma about whether to accept the offer or not.
[ترجمه ترگمان]او با معمایی مواجه شد که آیا پیشنهاد را قبول خواهد کرد یا خیر
[ترجمه گوگل]او در مورد اینکه آیا پیشنهاد را قبول کند یا نه، با معضل مواجه شد
15. He was faced with the dilemma of whether or not to return to his country.
[ترجمه ترگمان]او با معمایی مواجه شد که آیا به کشور خود باز نمی گردد یا نه
[ترجمه گوگل]او با این معضل روبرو شد که آیا به کشور خود بازگردد یا نه
16. This poses a difficult dilemma for teachers.
[ترجمه ترگمان]این یک معضل دشوار برای معلمان است
[ترجمه گوگل]این مسئله برای معلمان بسیار مشکل است
17. We are faced with an agonizing choice/decision/dilemma.
[ترجمه ترگمان]ما با انتخاب \/ تصمیم گیری \/ معضل دردناکی مواجه هستیم
[ترجمه گوگل]ما با یک انتخاب / تصمیم / دلخوری مضطرب مواجه هستیم
18. This placed Robert Kennedy in a dilemma .
[ترجمه ترگمان]این کار رابرت کندی را در یک مخمصه قرار داد
[ترجمه گوگل]این رابرت کندی را در یک معضل قرار داد
19. I couldn't see any way out of the dilemma.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم راهی برای بیرون آمدن از این وضع دشوار ببینم
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم هیچ راهی را از این معضل ببینم