slaughter

معنی : خون ریزی، قتل عام، سلاخی، ذبح، کشتار فجیع، کشتار کردن، سلاخی کردن

معانی دیگر : (حیوان) کشتن، (انسان) قتل فجیع، کشتار زیاد، کشت و کشتار، کشت و کشتار کردن، قتل عام کردن، (حیوان را برای خوراک) کشتن، سربریدن، ذبح کردن

انگلیسی به فارسی

کشتار فجیع، قتل عام، خونریزی، ذبح، کشتار کردن

کشتار، ذبح، قتل عام، سلاخی، کشتار فجیع، خون ریزی، کشتار کردن، سلاخی کردن

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• (1) تعریف: the killing and butchering of animals, esp. for their meat.
• مترادف: butchering

• (2) تعریف: the brutal killing of large numbers of people or animals; massacre.
• مترادف: bloodbath, carnage, massacre
• مشابه: blood

فعل گذرا ( transitive verb )

حالات: slaughters, slaughtering, slaughtered
مشتقات: slaughterous (adj.), slaughterer (n.)

• (1) تعریف: to kill and butcher (animals).
• مترادف: butcher
• مشابه: kill, slay

• (2) تعریف: to kill (animals or people) brutally, indiscriminately, and in large numbers.
• مترادف: massacre
• مشابه: butcher, decimate, kill, murder, slay

• killing of an animal; brutal killing of a person; mass killing of animals or humans, carnage, massacre; overwhelming defeat (informal)
butcher an animal; murder a person; indiscriminately kill a large number of people or animals, massacre; defeat overwhelmingly (informal)
to slaughter a large number of people or animals means to kill them in a way that is especially cruel, unjust, or needless.
you can describe the killing of large numbers of people or animals as slaughter, particularly when it seems very cruel and senseless.
to slaughter animals such as cows and sheep means to kill them for their meat.
slaughter is also the killing of animals for their meat.

مترادف و متضاد

Antonyms: birth

kill

Synonyms: butcher, crush, decimate, defeat, destroy, do in exterminate, finish, liquidate, maim, mangle, massacre, murder, mutilate, overwhelm, rout, slay, stick, thrash, torture, total trounce, vanquish, waste, wipe out

Antonyms: bear, create, give birth

خون ریزی (اسم)

insult, bleeding, bloodshed, hemorrhage, haemorrhage, carnage, bloodbath, blood stroke, slaughter, bloody flux, massacre

قتل عام (اسم)

carnage, bloodbath, genocide, slaughter, holocaust

سلاخی (اسم)

butchery, slaughter, flaying

ذبح (اسم)

slaughter

کشتار فجیع (اسم)

slaughter

کشتار کردن (فعل)

shamble, slay, slaughter

سلاخی کردن (فعل)

slaughter, butcher

killing

Synonyms: annihilation, bloodbath, bloodshed, butchery, carnage, destruction, extermination, liquidation, massacre, murder, slaying

جملات نمونه

the slaughter of sheep for a feast

ذبح گوسفند برای یک مهمانی

1. the slaughter of sheep for a feast

ذبح گوسفند برای یک مهمانی

2. the slaughter of women and children

کشتار زنان و کودکان

3. Hardly anyone in the town escaped the slaughter when the rebels were defeated.

[ترجمه ترگمان]زمانی که شورشیان شکست خوردند، هیچ کس در شهر از کشتار جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل]وقتی که شورشیان شکست خوردند، به سختی کسی در شهر از کشتار فرار کرد

4. The animals are stunned before slaughter.

[ترجمه ترگمان]حیوانات قبل از ذبح مبهوت می شوند
[ترجمه گوگل]حیوانات قبل از قتل عام هستند

5. The slaughter of whales is unnecessary and inhuman.

[ترجمه ترگمان]کشتار وال ها غیر ضروری و غیر انسانی است
[ترجمه گوگل]کشتار نهنگها غیر ضروری و غیرانسانی است

6. We were helpless to stop the slaughter.

[ترجمه ترگمان]ما درمانده بودیم که کشتار رو متوقف کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای کشتن کشتار ناتوان بودیم

7. The cattle are being fattened for slaughter.

[ترجمه ترگمان]این گله به خاطر قتل عام چاق و فربه شده است
[ترجمه گوگل]گاو برای کشتار کشته می شود

8. Wholesale slaughter was carried out in the name of progress.

[ترجمه ترگمان]قتل عام زیادی به نام پیشرفت صورت گرفت
[ترجمه گوگل]کشتار عمده به نام پیشرفت انجام شد

9. Parliament has passed an act forbidding the slaughter of animals for pleasure.

[ترجمه ترگمان]پارلمان قانونی را تصویب کرده است که کشتار حیوانات برای لذت را ممنوع کرده است
[ترجمه گوگل]پارلمان تصویب یک قانون ممنوعیت کشتار حیوانات را برای لذت برده است

10. Saturday's game was an absolute slaughter.

[ترجمه ترگمان]بازی شنبه، کشتار مطلق بود
[ترجمه گوگل]بازی شنبه یک قتل مطلق بود

11. The battle resulted in a frightful slaughter.

[ترجمه ترگمان]جنگ منجر به کشتار فجیع شد
[ترجمه گوگل]نبرد منجر به کشتار ترسناک شد

12. Campaigners were demonstrating against the slaughter of dolphins.

[ترجمه ترگمان]مبارزان در حال تظاهرات بر علیه کشتار دلفین ها بودند
[ترجمه گوگل]مبارزان در مقابل کشتار دلفین ها نشان دادند

13. I couldn't stand to watch them slaughter the cattle.

[ترجمه ترگمان]نمی توانستم تحمل کنم که آن ها گله را سلاخی کنند
[ترجمه گوگل]من نمیتوانستم تماشا کنم که گاو را کشتند

14. The geese are being fattened for slaughter.

[ترجمه ترگمان]غازها برای قتل عام چاق می شوند
[ترجمه گوگل]غازها برای کشتار کشته میشوند

His enemies slaughtered him.

دشمنانش با سنگدلی او را به قتل رساندند.

the slaughter of women and children

کشتار زنان و کودکان

Thousands of people are slaughtered in car accidents.

هزاران نفر در تصادفات اتومبیل کشته می‌شوند.

They also slaughtered civilians.

آنان غیرنظامیان را هم قتل عام کردند.

پیشنهاد کاربران

سلاخی کردن

کشته دهی

کشتن حیوانات
قتل علام انسان ها
- له کردن ( در رقابت ورزشی بین دو تیم، برد با اختلاف خیلی زیاد )

slaughter
این واژه همریشه با " سَلاخی" اَرَبی - پارسی " است:
slaughter = salaakhi
slaugh - ter < پسوند ter - همان - تار پارسی در پرستار و کفتار و . . . است .
slaughter = سَلاختار
باید پژوهیده شود که ریشه ی این واژه چه مینه و معنایی دارد!

⁦✔️⁩سلاخی ( شدن )

The women were made to watch while their children were slaughtered

ذبحیدن.
م. ث
ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .

slaughter ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: کشتار
تعریف: کشتن دام و طیور برای تولید گوشت|||متـ . سلاخی

کلمات دیگر: