کلمه جو
صفحه اصلی

dice


معنی : طاس تخته نرد، تاس، بریدن به قطعات کوچک، نرد بازی کردن
معانی دیگر : (در بازی نرد و غیره) تاس (در انگلیسی این واژه اغلب جمع است)، کعب، (هر بازی که در آن تاس به کار رود) تاس بازی، قاپ بازی، تاس بازی کردن، باختن (در قمار با تاس)، (گوشت و نان و سبزی و غیره) قطعه قطعه کردن، به صورت مکعب های (کاب های) ریز درآوردن، کاب کردن، انجیدن، (با نقش مکعب یا مستطیل آذین کردن) با نقش پیچازی (یا چهارخانه) تزیین کردن، کاب آذین کردن، (هرچیز کوچک و مکعب شکل به ویژه خوراک) قطعه، تکه، قاب (غاب یا کاب)

انگلیسی به فارسی

تاس یا طاس


بریدن به قطعات کوچک


تاس، طاس تخته نرد، بریدن به قطعات کوچک، نرد بازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cubes with different numbers of spots on each side (used in games of chance)
chop into small cubes; play games with dice
a dice is a small cube with one to six spots on each face. you throw dice in games to decide, for example, how many moves you can make.
when you dice food, you cut it into small cubes.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تاس

مترادف و متضاد

طاس تخته نرد (اسم)
dib, dibs, dice

تاس (اسم)
dice

بریدن به قطعات کوچک (فعل)
dice

نرد بازی کردن (فعل)
dice

cubes


Synonyms: counters, bones, ivories, tombstones, shakers, craps, pair of dice


جملات نمونه

1. dice with discolored spots
تاس هایی که نقطه های آن رنگ رفته است

2. dice with death
خود را به خطر انداختن،با جان خود بازی کردن

3. the dice is cast
تاس ریخته شده است (سرنوشت تعیین شده است).

4. loaded dice
(در بازی های با تاس مانند نرد) تاس تقلبی

5. no dice
ابدا،هرگز،نه خیر،نه

6. no dice !
(عامیانه) 1- هرگز!،ابدا!،نه 2- قبول ندارم !،نمیشه !

7. a trick dice
تاس گولزنه

8. to cast dice
طاس ریختن (مثلا در بازی تخته نرد)

9. to play dice
در بازی تاس دار شرکت کردن،تاس بازی کردن

10. load the dice
1- تاس تقلبی به کار بردن 2- کلاه سر کسی رفتن یا گذاشتن

11. a pair of dice
یک جفت تاس

12. to cut the meat into dice
گوشت را کاب کردن (به صورت مکعب های کوچک در آوردن)

13. to roll (or throw) the dice
تاس ریختن

14. it is your turn to roll the dice
نوبت شماست که تاس بریزید.

15. to roll (or cast or throw) the dice
تاس ریختن

16. he hustled school boys out of their lunch money with phony dice
با تاس های تقلبی پول ناهار شاگرد مدرسه ها را می برد.

17. Peel, stone and dice the mango.
[ترجمه ترگمان]پیل، سنگ و طاس، انبه
[ترجمه گوگل]پوست، سنگ و تاس انبه

18. You roll/throw the dice and whoever gets the highest score goes first.
[ترجمه ترگمان]اول تاس بریز و هر کسی که بالاترین امتیار را بگیرد، اول کار را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]شما رول / پرتاب تاس و هر کسی که بالاترین نمره را دریافت می شود اول است

19. The roll of the dice went against them.
[ترجمه ترگمان]لبه طاس بازی مقابل آن ها قرار گرفت
[ترجمه گوگل]رول تاس بر علیه آنها رفت

20. It's your turn to roll the dice.
[ترجمه ترگمان]نوبت توست که تاس بریزی
[ترجمه گوگل]این به نوبه خود شما را به رول تاس

21. Dice up the leaves and feed only as much as the fish will consume in ten minutes.
[ترجمه ترگمان]تا جایی که ماهی ها در عرض ده دقیقه مصرف می کنند، برگ ها را مرتب کنند و غذا بخورند
[ترجمه گوگل]برگها را تیز کنید و فقط تا آنجا که ماهی در ده دقیقه مصرف میکنید خوراک دهید

22. Roll the artillery dice for each shot.
[ترجمه ترگمان]برای هر تیر از طاس بازی استفاده کنید
[ترجمه گوگل]تیر توپ را برای هر گلوله رول کنید

23. Roll a dice after each spell is cast.
[ترجمه ترگمان]بعد از هر افسون یک تاس را لوله کنید
[ترجمه گوگل]رول تاس بعد از هر طلسم بازی می شود

a pair of dice

یک جفت تاس


The dice is cast.

تاس ریخته شده است (سرنوشت تعیین شده است).


to roll (or cast or throw) the dice

تاس ریختن


to play dice

در بازی تاس‌دار شرکت کردن، تاس‌بازی کردن


We diced for dinner in the restaurant.

سر شام در رستوران تاس انداختیم.


He diced himself into debt.

با باختن در قمار خود را مقروض کرد.


diced bread

نان کاب‌شده (خردشده)


diced potatoes

سیب‌زمینی بریده‌شده به صورت مکعب‌های ریز


diced leather

چرم با طرح شطرنجی


اصطلاحات

dice with death

خود را به خطر انداختن، با جان خود بازی کردن


load the dice

1- تاس تقلبی به کار بردن 2- کلاه سر کسی رفتن یا گذاشتن


no dice !

(عامیانه) 1- هرگز!، ابداً!، نه 2- قبول ندارم!، نمیشه !


پیشنهاد کاربران

نگینی کردن

or this one or no dice
یا این یا هیچی

تاس بازی

تاس

ریز ریز کردن

to cut into small cubes.

مربع مربع کردن

بریدن به قطعات ریز شبیه مکهب های کوچک ( فعل )

۱. تاس ( نه به معنای کچل، تاسِ بازی ) ( n )
۲. خورد کردن غذا به قطعات کوچک ( v )
۳. یک بازی قمار که با تاس انجام میشه ( n )

a small cube that is made of plastic, wood, etc. , that has one to six dots on each side, and that is used usually in pairs in various games

مثال :
? How can i make Shirazi Salad
Cut and dice the cucumber and tomato and then add some Onion and then your shirazi salad is ready. It will be shirazi salad


کلمات دیگر: