کلمه جو
صفحه اصلی

regret


معنی : پشیمانی، تاسف، تاثر، افسوس، افسوس خوردن، حسرت بردن
معانی دیگر : تاسف خوردن، متاسف بودن، دریغ خوردن، دریغیدن، دژمانیدن، دژوانیدن، پشیمان شدن، ندامت، نادم شدن

انگلیسی به فارسی

تاسف خوردن، متاسف بودن، افسوس خوردن، دریغ خوردن


پشیمان شدن


افسوس، دریغ، تاسف ،دژمان


پشیمانی، ندامت


پشيمان شدن، پشیمانی، تاسف، افسوس، تاثر، افسوس خوردن، حسرت بردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regrets, regretting, regretted
(1) تعریف: to feel sorrow or remorse for.
مترادف: lament, repent, repent of, rue
مشابه: bemoan, bewail, deplore

- He regretted the mistakes he made as a parent.
[ترجمه محمد م] او از اشتباهاتی که به عنوان پدر کرده بود، پشیمان شد
[ترجمه فرشاد] او از اشتباه هایی که به عنوان یک ولی انجام داده بود ، پشیمان بود
[ترجمه ترگمان] او از اشتباهی که به عنوان پدر انجام داد متاسف است
[ترجمه گوگل] او از اشتباهاتی که وی به عنوان پدر و مادر ساخته بود پشیمان شد
- It did not appear that the prisoner regretted his crime.
[ترجمه رها] به نظر نمیومد که زندانی از جرمش پشیمون شه
[ترجمه ترگمان] به نظر نمی آمد که متهم از جنایت خود پشیمان است
[ترجمه گوگل] به نظر نمیرسید که زندانی از جرم خود پشیمان شده است
- As soon as the words came out of my mouth, I regretted saying them.
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه کلمات از دهانم خارج شد از گفتن آن ها پشیمان شدم
[ترجمه گوگل] به محض این که کلمات از دهان من خارج شد، من از آنها پشیمان شدم
- She always regretted not finishing high school.
[ترجمه ترگمان] همیشه افسوس می خورد که دبیرستان را تمام نکرده است
[ترجمه گوگل] او همیشه از اینکه دبیرستان را ترک نکرده بود پشیمان شد

(2) تعریف: to grieve or mourn for.
مترادف: bemoan, bewail, grieve for, lament
مشابه: mourn

- She regretted the loss of her youth.
[ترجمه سینا] او از از دست دادن جوانی اش پشیمان است
[ترجمه ترگمان] از دست دادن جوانی اش پشیمان بود
[ترجمه گوگل] او از دست دادن جوانانش پشیمان شد
- The old pastor died last year, and he is much regretted.
[ترجمه ترگمان] کشیش پیر سال گذشته درگذشت، و بسیار متاسف است
[ترجمه گوگل] کشیش قدیمی در سال گذشته جان خود را از دست داد و بسیار متاسف است

(3) تعریف: to be sorry.
مترادف: lament, rue
مشابه: deplore

- I regret that we are not able to hire you at this time.
[ترجمه ترگمان] متاسفم که این دفعه دی گه نمی تونیم تو رو استخدام کنیم
[ترجمه گوگل] من متاسفم که در حال حاضر قادر به استخدام شما نیستیم
- We regret to inform you that your application has been denied.
[ترجمه ترگمان] ما متاسفیم که به شما اطلاع می دهیم که درخواست شما رد شده است
[ترجمه گوگل] ما متشکریم که شما را مطلع می کند که درخواست شما رد شده است
اسم ( noun )
مشتقات: regrettable (adj.), regrettably (adv.)
(1) تعریف: a feeling of loss or failure in relation to something or someone.
مترادف: grief, mourning
مشابه: rue

- She hated the life she had chosen, and she was filled with regret.
[ترجمه ترگمان] او از زندگی که انتخاب کرده بود نفرت داشت و دلش از پشیمانی می سوخت
[ترجمه گوگل] او از زندگی او انتخاب شده متنفر بود، و او با پشیمانی پر شده بود
- I have few regrets except for the fact I never traveled much.
[ترجمه ترگمان] به جز این حقیقت که زیاد سفر نکرده ام، افسوس می خورم
[ترجمه گوگل] من کمی پشیمانم جز این واقعیت که من هرگز سفر نکرده ام
- His one regret was that he hadn't asked her to marry him when he'd had the chance.
[ترجمه mahoor] تنها پشیمانی او این بود که وقتی فرصتش را داشت از او درخواست ازدواج نکرده بود.
[ترجمه ترگمان] تنها تاسف او این بود که وقتی شانسش را داشت با او ازدواج کند
[ترجمه گوگل] پشیمانی او این بود که او از او خواسته بود که با او شریک شود

(2) تعریف: a feeling of sorrow or remorse about one's conduct.
مترادف: contrition, guilt, remorse, repentance
مشابه: compunction, rue, shame

- His actions had hurt others, but he felt no regret.
[ترجمه ترگمان] رفتارش به دیگران صدمه زده بود، اما احساس پشیمانی نمی کرد
[ترجمه گوگل] اعمال او به دیگران آسیب رسانده است، اما او احساس پشیمانی نمیکند

(3) تعریف: (pl.) a polite refusal of an invitation.
مترادف: apologies

- Give the hostess my regrets.
[ترجمه ترگمان] regrets رو به خانم میزبان بگو
[ترجمه گوگل] میزبان ناراحت می شود

• sorrow, remorse, anguish
feel sorrow, feel remorseful, rue
if you regret something that you have done, you wish that you had not done it. verb here but can also be used as an uncount or a count noun. e.g. ...pangs of regret. the president had only one regret, and that was that the economic deficit was so large. linda has no regrets at having become a banker.
you can say that you regret something as a polite way of saying that you are sorry about it; a formal use. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. we informed them with regret of our decision. mr bush expressed regret at the hardship being caused.
you can use expressions such as `i regret to say' or `i regret to inform you' to show that you are sorry about something; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تأسف

مترادف و متضاد

Synonyms: apologize, be disturbed, bemoan, be sorry for, bewail, cry over, cry over spilled milk, deplore, deprecate, disapprove, feel remorse, feel sorry, feel uneasy, grieve, have compunctions, have qualms, kick oneself, lament, look back, miss, moan, mourn, repent, repine, rue, weep, weep over


پشیمانی (اسم)
penance, rue, regret, compunction, repentance, remorse, contrition, penitence

تاسف (اسم)
regret, ruth

تاثر (اسم)
sorrow, regret

افسوس (اسم)
regret, pity, remorse

افسوس خوردن (فعل)
rue, sigh, bemoan, regret

حسرت بردن (فعل)
regret

Antonyms: be content, be satisfied


upset over past action


Synonyms: affliction, anguish, annoyance, apologies, apology, bitterness, care, compunction, concern, conscience, contrition, demur, disappointment, discomfort, dissatisfaction, dole, grief, heartache, heartbreak, lamentation, misgiving, nostalgia, pang, penitence, qualm, regretfulness, remorse, repentance, ruefulness, scruple, self-accusation, self-condemnation, self-disgust, self-reproach, sorrow, uneasiness, woe, worry


Antonyms: contentedness, happiness, satisfaction


be upset about


جملات نمونه

a keen regret for past mistakes

افسوس زیاد برای لغزش‌های گذشته


1. i regret that i can't go
افسوس می خورم که نمی توانم بروم.

2. to regret the passing of one's youth
از گذشتن جوانی خود افسوس خوردن

3. a keen regret for past mistakes
افسوس زیاد برای لغزش های گذشته

4. if you buy this house, you'll regret it
اگر این خانه را بخری پشیمان خواهی شد.

5. the murderer manifested no signs of regret
آدم کش نشانی از ندامت از خود بروز نداد.

6. he did not display any signs of regret
او نشانی از تاسف بروز نداد.

7. the later you do it, the more you'll regret it
هر چه دیرتر آن کار را بکنی بیشتر پشیمان خواهی شد.

8. One wrong thought may cause a lifelong regret.
[ترجمه ترگمان]یک فکر اشتباه ممکن است باعث پشیمانی مادام العمر شود
[ترجمه گوگل]یک فکر اشتباه ممکن است یک پشیمانی طول عمر ایجاد کند

9. Do as I tell you,or you'll regret it later on.
[ترجمه ترگمان]همان کاری را بکن که بعدا برایت تعریف می کنم، یا بعدا پشیمان خواهی شد
[ترجمه گوگل]به من بگویید، یا بعدا آن را پشیمان خواهی کرد

10. I regret to say that we can't stay here any longer.
[ترجمه الا] افسوس میخورم از اینکه بگم دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم
[ترجمه رز] متاسفم که این و میگم ولی ما دیگر نمیتوانیم اینجا بمانیم
[ترجمه ترگمان]افسوس می خورم که دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم
[ترجمه گوگل]من متاسفم که می گویم ما دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم

11. We regret to learn from your letter that. . .
[ترجمه ترگمان] متاسفم که از نامه ات فهمیدم که
[ترجمه گوگل]متاسفانه از نامه شما یاد می گیریم

12. I regret to see you again become a starting point discrete.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که می بینم شما دوباره به یک نقطه شروع تبدیل می شوید
[ترجمه گوگل]من متاسفم که دوباره شما را تبدیل به یک نقطه شروع گسسته کنید

13. The regret penetrated to his marrow.
[ترجمه ترگمان]پشیمانی به مغز استخوانش نفوذ کرد
[ترجمه گوگل]پشیمانی به مغز او نفوذ کرد

14. Never regret anything because at one time it was exactly what you wanted.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت حسرت چیزی رو نمی خورم چون یه بار دقیقا همون چیزی بود که تو می خواستی
[ترجمه گوگل]هرگز چیزی را پشیمان نکنید زیرا در یک زمان دقیقا همان چیزی بود که شما می خواستید

15. I didn't regret the choice I had made.
[ترجمه Mahsa] من از انتخابی که کردم پشیمان نیستم
[ترجمه محمد م] من از انتخابی که کرده بودم ، پشیمان نبودم
[ترجمه ترگمان]از انتخابی که ساخته بودم پشیمان نبودم
[ترجمه گوگل]من انتخابی را که من ساخته ام پشیمان نیستم

16. Some regret only one person listen, I'm very sorry, I still cherish, everything.
[ترجمه ترگمان]من خیلی متاسفم که فقط یک نفر گوش می دهد، من خیلی متاسفم، من هنوز همه چیز را دوست دارم
[ترجمه گوگل]برخی از پشیمانی تنها یک نفر گوش می دهند، من بسیار متاسفم، هنوز گرامی می شوم، همه چیز

17. We regret to inform you that. . .
[ترجمه ترگمان] متاسفانه باید بهتون بگیم که
[ترجمه گوگل]ما متاسفیم که شما را مطلع می کند

18. Please don't get mixed up with him. You'll regret it if you do.
[ترجمه ترگمان]لطفا با اون قاطی نکن اگر این کار را بکنی پشیمان خواهی شد
[ترجمه گوگل]لطفا با او مخالفت نکنید شما از آن پشیمان خواهید شد اگر شما انجام دهید

19. We regret that we are unable to . . . . .
[ترجمه ترگمان]ما متاسفیم که نمی توانیم کنیم
[ترجمه گوگل]ما متاسفیم که ما قادر به آن نیستیم

20. Failure is never quite so frightening as regret.
[ترجمه ترگمان]شکست هرگز به اندازه پشیمانی وحشتناک نیست
[ترجمه گوگل]شکست هرگز کاملا به اندازه ترسناک به عنوان پشیمانی نیست

to regret the passing of one's youth

از گذشتن جوانی خود افسوس خوردن


she regrets her mistake.

او از اشتباه خود متأسف است.


I regret that I can't go.

افسوس می‌خورم که نمی‌توانم بروم.


please accept my regrets.

خواهشمندم پوزش مرا بپذیرید.


if you buy this house, you'll regret it.

اگر این خانه را بخری پشیمان خواهی شد.


اصطلاحات

(one's) regrets

پوزش، مراتب تأسف، اظهار پشیمانی


پیشنهاد کاربران

متاسف بودن

پشیمان بودن

خجالت کشیدن

حسرت ، حسرت به دل )
sensizim - Ebru Gundeş
Beautifully aware of my taste
Your song burns in my heart and I am happy to thank gad no matter how much I love you for this love You like my love with your life you love my eyes and you love me ( Do you feel me Listen to my whisper in my heart Listen to the truth of my song and tell me ( act, join action )
به زیبایی از سلیقه درونم من آگاه هستی
اهنگت درون قلبم را آتش میزند و هم خوشحالم میشوم هر چقد خدارو بخاطر این عشق تشکر کنم باز هم کم هست
دوستم داری عشقتم با جونت وجودم رو دوس داری چشمامو دوس داری
حسم میکنی؟ به زمزمه لبام حرف دلم گوش کنی صداقت اهنگ و حرفات رو به حقیقت بپیوند ( عملی کن، به عمل بپیوند )
Come to see me, don't despair of seeing the eyes of your love and existence
I love you so much I miss you so much
جون من به دیدنم بیا ، من را ناامید از دیدن چشمای عشق و وجود خودت نکن
خیلی دوست دارم خیلی دلم برات تنگ شده است

شرمندگی
قبلا به عنوان راهی برای بیان تاسف استفاده میشد.
برای مثال: my husband regret that he couldn't be here tonight

افسوس
Your regret becomes a bowl of love for me
Your regret brings back the days when my face smiled
Alas, it does not matter to me
Do not drown yourself in the wedge any more
افسوس خوردن تو به من کاسه ی عشق میشه
افسوس خوردن تو ، روزای که صورتم لبم لبخندی داشته باشد را بهم باز میگردونه
افسوس تو برای من اهمیتی نداره
بیش از این خودتو غرق نکن


سلام، به معنی افسوس خوردن هستش. مثال:

He regrets that he couldn't see his mother=او افسوس میخورد که نتوانست مادر خود را ببیند.

Do you regret something in your life=افسوس چیزی را در زندگی ات میخوری؟

I deeply regret that I cant help you in this case=من عمیقا افسوس میخورم که نمیتوانم در این زمینه به شما کمک کنم

موفق باشید، برای موفقیت من هم دعا کنید!: )

I regret nothing : از هیچی پشیمون نیستم

تاسف خوردن، متاسف بودن

“I am so sorry, ” Zarif wrote in an Instagram post, “that part of my comments were stolen and published for misuse by enemies of the country and its people, and that it caused you, supreme leader, to feel regret. ”
Associated Press@

پَشیمانیدن.
اَفسوسیدن.

I regret having been adopted by you
من پشیمانم که توسط شما به فرزندی قبول شدم


کلمات دیگر: