کلمه جو
صفحه اصلی

mere


معنی : مرداب، دریا، اب راکد، محض
معانی دیگر : صرف، فقط، تنها، (شعر قدیم) دریاچه، استخر، (انگلیس - محلی) مرداب، (انگلیس - محلی) مرز، سرحد، خالی، انحصاری
mere_
پسوند: بخش، قسمت، - پار [blastomere]

انگلیسی به فارسی

دریا، آب راکد، مرداب، محض، خالی، تنها، انحصاری، فقط


صرفا، مرداب، دریا، اب راکد، محض


انگلیسی به انگلیسی

• pond, lake (british)
only, just; merely; not more than
mere is used to say how unimportant, minor, or small something is.
you also use mere to refer to something very simple which has a surprisingly strong effect.

مترادف و متضاد

مرداب (اسم)
backwater, marsh, swamp, lagoon, fen, morass, quagmire, mere, laguna, swampland

دریا (اسم)
main, channel, sea, holm, mare, flood, mere

اب راکد (اسم)
mere

محض (صفت)
sheer, pure, strict, only, downright, mere

nothing more; absolute


Synonyms: bald, bare, blunt, common, complete, entire, insignificant, little, minor, plain, poor, pure, pure and simple, sheer, simple, small, stark, unadorned, unadulterated, unmitigated, unmixed, utter, very


جملات نمونه

mere genius

نبوغ محض


mere will

اراده‌ی صرف


1. mere genius
نبوغ محض

2. mere will
اراده ی صرف

3. a mere dream neither substantial nor practical
فقط یک خواب نه حقیقی و نه عملی

4. a mere parade of his knowledge
فقط نمایشی از دانش او

5. the mere thought of his death makes me tremble
حتی فکر مرگ او هم مرا به لرزه در می آورد.

6. he is a mere servant
او یک نوکر بیش نیست.

7. he received a mere pittance of education
تحصیلات او بسیار کم بود.

8. his words are mere wind; we will not surrender
حرف های او چیزی جز باد هوا نیست ; ما تسلیم نخواهیم شد.

9. her sorrow is a mere front
حزن او چیزی جز تظاهر نیست.

10. her sympathy is a mere pose
دلسوزی او فقط ظاهری است.

11. that claim was a mere sham
آن ادعا جز حقه بازی چیزی نبود.

12. he dismissed those booke as mere cold-war polemics
او آن کتاب ها را به دلیل اینکه چیزی جز جر و بحث های دوران جنگ سرد نبودند مطرود شمرد.

13. losses that befell them by mere casualty
زیان هایی که فقط به خاطر بدشانسی متوجه آنها شد.

14. meter and rhyme are not mere adjuncts of poetry
وزن و قافیه بخش فرعی شعر نیست

15. shakespeare's last signature is a mere scrawl
آخرین امضای شکسپیر واقعا خرچنگ قورباغه است.

16. after the illness, he was a mere shadow of his former self
پس از بیماری او فقط سایه ای از شکل سابقش بود.

17. he rejected our offer with a mere toss of the head
تنها با یک تکان سر پیشنهاد ما را رد کرد.

18. she did not want to be a mere adjunct to men
آن زن نمی خواست فقط دستیار مردان باشد.

19. the unity of the party was a mere facade
اتحاد و یکپارچگی حزب فقط ظاهری بود.

20. then the fact that he was a mere captive soaked into his head
سپس این واقعیت که او اسیری بیش نبود در مغزش جایگزین شد.

21. this project is no more than a mere duplication of former projects
این طرح چیزی جز تکرار طرح های پیشین نیست.

22. your hopes of becoming rich are a mere delusion
آرزوی پولدار شدن تو چیزی جز خواب و خیال نیست.

23. We are mere pawns in the struggle for power.
[ترجمه ترگمان]ما تنها سرباز در مبارزه با قدرت هستیم
[ترجمه گوگل]ما فقط پیاده در مبارزه برای قدرت است

24. The mere fact of being poor makes such children criminals in the eyes of the police.
[ترجمه ترگمان]تنها حقیقت این است که فقیر بودن چنین کودکانی را در چشم پلیس می سازد
[ترجمه گوگل]تنها واقعیت ضعیف بودن چنین جنایاتی را در چشم پلیس ایجاد می کند

25. Happiness lies not in the mere possession of money. It lies in the joy of achievement, in the thrill of creative effort.
[ترجمه ترگمان]خوشبختی به صرف پول نیست آن در لذت رسیدن به هیجان، در هیجان تلاش خلاقانه نهفته است
[ترجمه گوگل]خوشبختی نه صرفا داشتن پول است این در شادی موفقیت است، در هیجان تلاش خلاق است

26. A mere fraction of available wind energy is currently utilized.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تنها بخشی از انرژی باد موجود مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]بخش کوچکی از انرژی باد موجود در حال حاضر مورد استفاده قرار می گیرد

27. After the fire the house was a mere shell.
[ترجمه ترگمان]بعد از آتش سوزی خانه فقط صدف بود
[ترجمه گوگل]بعد از آتش، خانه تنها پوسته بود

28. They are always yammering about mere details.
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه در مورد جزئیات صرف صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها همیشه در مورد جزئیات صرفنظر می کنند

29. Your acceptance into the club will be a mere formality.
[ترجمه ترگمان]قبول کردن تو به کلوپ یه جورایی formality
[ترجمه گوگل]پذیرش شما در باشگاه به صورت رسمی خواهد بود

He is a mere servant.

او یک نوکر بیش نیست.


The merest mention of her husband's name upset her.

کمترین اشاره به نام شوهرش او را ناراحت می‌کرد.


I was merely five minutes late.

فقط پنج دقیقه تأخیر داشتم.


The mere thought of his death makes me tremble.

حتی فکر مرگ او هم مرا به لرزه در می‌آورد.


اصطلاحات

the merest

کم‌ترین، کوچک‌ترین


پیشنهاد کاربران

محض

صفت: فقط، صرف
اسم: دریاچه

small or not important

صرف


صرفا / فقط و فقط
دریاچه

Mere: without any especial characteristic
( اینجا می توان گفت ) : معمولی


ناچیز

Nothing more than


۱. فقط
۲. ناچیز
( صفت )

تنها ( مثلا تنها دو دقیقه باقی مانده )

ساده، ساده لوح


کلمات دیگر: