تعاملی، مشارکتی، گروهی، وابسته به همکاری، مشترک
collaborative
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• cooperative, joint, combined, collective
a collaborative piece of work is done by two or more people working together; a formal word.
a collaborative piece of work is done by two or more people working together; a formal word.
صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by or resulting from collaboration.
- A collaborative effort involving both police and community members led to decreased crime.
[ترجمه ترگمان] یک تلاش مشترک شامل هم پلیس و هم اعضای جامعه منجر به کاهش جرم شد
[ترجمه گوگل] تلاش مشترک با هم پلیس و اعضای جامعه منجر به کاهش جرم و جنایت شد
[ترجمه گوگل] تلاش مشترک با هم پلیس و اعضای جامعه منجر به کاهش جرم و جنایت شد
جملات نمونه
1. The presentation was a collaborative effort by all the children in the class.
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی یک تلاش مشترک برای تمام کودکان در کلاس بود
[ترجمه گوگل]این سخنرانی تلاش مشترک همه کودکان در کلاس بود
[ترجمه گوگل]این سخنرانی تلاش مشترک همه کودکان در کلاس بود
2. "The First Day" is their first collaborative album.
[ترجمه ترگمان]\"اولین روز\" اولین آلبوم هم کاری آن ها است
[ترجمه گوگل]'اولین روز' اولین آلبوم مشترک خود است
[ترجمه گوگل]'اولین روز' اولین آلبوم مشترک خود است
3. A manager's main task is to coordinate the collaborative efforts of a number of people.
[ترجمه ترگمان]وظیفه اصلی یک مدیر هماهنگ کردن تلاش های مشترک تعدادی از افراد است
[ترجمه گوگل]وظیفه اصلی مدیر این است که هماهنگی تلاش های مشترک تعدادی از مردم
[ترجمه گوگل]وظیفه اصلی مدیر این است که هماهنگی تلاش های مشترک تعدادی از مردم
4. Baker is keen on more collaborative projects in key technologies.
[ترجمه ترگمان]بیکر به پروژه های هم کاری بیشتر در فن آوری های کلیدی علاقمند است
[ترجمه گوگل]بیکر بر روی پروژه های همکاری در فن آوری های کلیدی متمرکز است
[ترجمه گوگل]بیکر بر روی پروژه های همکاری در فن آوری های کلیدی متمرکز است
5. The activities would demand collaborative work, role allocation and sharing.
[ترجمه ترگمان]این فعالیت ها خواستار کار مشترک، تخصیص نقش و به اشتراک گذاری هستند
[ترجمه گوگل]این فعالیت ها نیاز به کار مشترک، تخصیص و اشتراک گذاری نقش دارند
[ترجمه گوگل]این فعالیت ها نیاز به کار مشترک، تخصیص و اشتراک گذاری نقش دارند
6. The next step will be to set up collaborative research projects, under the Science and Engineering Research Council.
[ترجمه ترگمان]گام بعدی راه اندازی پروژه های تحقیقاتی مشترک تحت شورای تحقیقات علمی و مهندسی خواهد بود
[ترجمه گوگل]گام بعدی، راه اندازی پروژه های تحقیقاتی مشترک، تحت شورای تحقیقات علمی و مهندسی خواهد بود
[ترجمه گوگل]گام بعدی، راه اندازی پروژه های تحقیقاتی مشترک، تحت شورای تحقیقات علمی و مهندسی خواهد بود
7. In the collaborative meritocracy, people who are talented enough and committed enough are rightly seen as indispensable.
[ترجمه ترگمان]بر پایه شایسته سالاری، افرادی که به اندازه کافی استعداد دارند و به اندازه کافی متعهد هستند، به درستی دیده می شوند
[ترجمه گوگل]در شایستگی مشارکتی، افرادی که به اندازه کافی با استعداد هستند و به اندازه کافی مرتکب می شوند، به درستی به عنوان ضروری در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]در شایستگی مشارکتی، افرادی که به اندازه کافی با استعداد هستند و به اندازه کافی مرتکب می شوند، به درستی به عنوان ضروری در نظر گرفته می شوند
8. Reyntiens' less celebrated, less ambitious collaborative windows are more successful.
[ترجمه ترگمان]Reyntiens کم تر جشن می گیرند، پنجره های هم کاری کم تر بلند پروازانه تر موفق تر هستند
[ترجمه گوگل]پنجره های کم اهمیت تر و کمتر بلندپروازانه Reyntiens موفق تر هستند
[ترجمه گوگل]پنجره های کم اهمیت تر و کمتر بلندپروازانه Reyntiens موفق تر هستند
9. Sticks and Stones, itself a collaborative project, has no script, and was devised in a series of theatre workshops.
[ترجمه ترگمان]Sticks، که خود یک پروژه مشترک است، هیچ کدنوشته ندارد و در یک سری کارگاه های تئاتر طراحی شده است
[ترجمه گوگل]چوب و سنگ، خود یک پروژه مشترک است، هیچ اسکریپتی ندارد و در مجموعه ای از کارگاه های تئاتر طراحی شده است
[ترجمه گوگل]چوب و سنگ، خود یک پروژه مشترک است، هیچ اسکریپتی ندارد و در مجموعه ای از کارگاه های تئاتر طراحی شده است
10. The methods involved active collaborative learning, with a strong emphasis on talk.
[ترجمه ترگمان]روش ها شامل یادگیری مشارکتی فعال، با تاکید قوی بر حرف زدن بودند
[ترجمه گوگل]این روشها شامل یادگیری مشارکتی فعال و تأکید بر صحبتهایشان بود
[ترجمه گوگل]این روشها شامل یادگیری مشارکتی فعال و تأکید بر صحبتهایشان بود
11. In an interesting approach to solving collaborative site management issues, you can add extra columns to the listings.
[ترجمه ترگمان]در یک رویکرد جالب برای حل مسایل مدیریت سایت مشارکتی، می توانید ستون های اضافه را به فهرست اضافه کنید
[ترجمه گوگل]در یک رویکرد جالب برای حل مشکلات مدیریت سایت مشترک، می توانید ستون های اضافی را به لیست اضافه کنید
[ترجمه گوگل]در یک رویکرد جالب برای حل مشکلات مدیریت سایت مشترک، می توانید ستون های اضافی را به لیست اضافه کنید
12. These multiauthor and collaborative studies were accorded authors in the analyses.
[ترجمه ترگمان]این multiauthor و مطالعات جمعی با نویسندگان تجزیه و تحلیل شدند
[ترجمه گوگل]این تحقیقات چند وجهی و همکاری در نوشتارها به نویسندگان داده شده است
[ترجمه گوگل]این تحقیقات چند وجهی و همکاری در نوشتارها به نویسندگان داده شده است
13. Collaborative links exist with other university departments, with associated institutions and with overseas universities.
[ترجمه ترگمان]لینک های هم کاری با دپارتمان های دانشگاهی دیگر، همراه با موسسات وابسته و دانشگاه های خارجی وجود دارند
[ترجمه گوگل]پیوندهای همکاری با سایر دانشگاه ها، موسسات وابسته و دانشگاه های خارج از کشور وجود دارد
[ترجمه گوگل]پیوندهای همکاری با سایر دانشگاه ها، موسسات وابسته و دانشگاه های خارج از کشور وجود دارد
14. The information will be collected through collaborative teacher-pupil classroom projects on local dialect.
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات از طریق پروژه های کلاس درس معلم - دانش آموز با لهجه محلی جمع آوری خواهد شد
[ترجمه گوگل]این اطلاعات از طریق پروژه های کلاس درس مشارکت معلم و دانش آموز در گویش محلی جمع آوری می شود
[ترجمه گوگل]این اطلاعات از طریق پروژه های کلاس درس مشارکت معلم و دانش آموز در گویش محلی جمع آوری می شود
دانشنامه عمومی
جمعی.
پیشنهاد کاربران
تعاملی
مشترک . با همکاری . . .
تعاملی، مشارکتی
تعامل داشتن
همکاری کننده
کار اشتراکى ومشترک
تعاونی
گروهی
I also loved being in a collaborative environment
من خیلی دوست داشتم در یک محیط همکار باشیم👔👔
من خیلی دوست داشتم در یک محیط همکار باشیم👔👔
شراکتی
مشارکت ( کار ) ، همکاری، تعاون : )
گروهی و مشارکتی
مشارکتی/ گروهی
جمعی، گروهی، تیمی
Today, Bitcoin development is a highly collaborative process between hundreds of developers around the globe
Today, Bitcoin development is a highly collaborative process between hundreds of developers around the globe
مشارکتی
در تعامل
مشترک
مبتنی بر همکاری
کلمات دیگر: