کلمه جو
صفحه اصلی

warned

انگلیسی به فارسی

هشدار داد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن


جملات نمونه

1. he warned me against swimming in that turbulent river
او به من هشدار داد که در آن رود پر تلاطم شنا نکنم.

2. i warned them about the storm
درباره ی توفان به آنها هشدار دادم.

3. i warned them but they wouldn't listen
به آنها اخطار کردم ولی گوششان بدهکار نبود.

4. i warned them not to be late again
به آنها اخطار دادم که دوباره دیر نیایند.

5. we warned them what we could
تا آنجا که از دستمان بر می آمد به آنها هشدار دادیم.

6. the farmer warned us off his orchard
کشاورز به ما اخطار کرد که به باغ او وارد نشویم.

7. the soldiers were warned against fraternizing with the natives
به سربازان در مورد دوستی و معاشرت با بومیان اخطار شد.

8. a kind of animal instinct warned him of danger
غریزه ی حیوانی بخصوصی او را از خطر آگاه کرد.

پیشنهاد کاربران

هشدار دادن


lololgamer has warned

آگاه، حواس جمع


کلمات دیگر: