کلمه جو
صفحه اصلی

roil


معنی : اشفته کردن، دنبال هم دویدن، با جیغ و داد و بازی کردن
معانی دیگر : (آبگونه را با به هم زدن) گل آلود کردن، کدر کردن، درد آلود کردن، انگیزاندن، به هیجان درآوردن یا درآمدن، به تلاطم در آوردن، خشمگین کردن، مخلوط کردن، سرگردان شدن

انگلیسی به فارسی

اشفته کردن، مخلوط کردن، سرگردان شدن، دنبال همدویدن، با جیغ و داد و بازی کردن


رول، اشفته کردن، دنبال هم دویدن، با جیغ و داد و بازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: roils, roiling, roiled
(1) تعریف: to make (a liquid) turbid by stirring; make cloudy or muddy.
مشابه: churn, fret, rile, ruffle

(2) تعریف: to disturb or anger; agitate.
مشابه: agitate, irk, madden

- Massive protests across the country have roiled the nation's government.
[ترجمه ترگمان] اعتراضات گسترده در سراسر کشور باعث آشفتگی دولت این کشور شده است
[ترجمه گوگل] تظاهرات عظیم در سراسر کشور حکومت کشور را تحریک کرده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: roiled (adj.)
• : تعریف: to be agitated or stirred up.
مشابه: churn, fret, moil, seethe

• make turbid, make muddy; annoy, irritate

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] گل آلود - مقطع کوچکی از رود که توسط آب آشفته و دارای حرکت سریع تشخیص داده می شود.

مترادف و متضاد

اشفته کردن (فعل)
confuse, flummox, dishevel, upset, puzzle, harrow, mess, put out, entangle, embrangle, roil, embroil

دنبال هم دویدن (فعل)
roil

با جیغ و داد و بازی کردن (فعل)
roil

جملات نمونه

1. don't let her roil you
نگذار اوقاتت را تلخ کند.

2. if you shake the bottle much, you will roil the wine
اگر بطری را خیلی تکان بدهی شراب را دردآلود می کنی.

3. She roiled the wine in his presence.
[ترجمه ترگمان]او شراب را در حضور او جا داد
[ترجمه گوگل]او شراب را در حضور او فرو ریخت

4. The water roiled to his left as he climbed carefully at the edge of the waterfall.
[ترجمه ترگمان]وقتی با احتیاط از لبه آبشار بالا رفت، آب به سمت چپش فرو رفت
[ترجمه گوگل]آب به سمت چپ او رانده شد، او با دقت در لبه آبشار صعود کرد

5. The dark clouds roiled up about the top of the mountain.
[ترجمه ترگمان]ابره ای تیره در بالای کوه جمع شدند
[ترجمه گوگل]ابرهای تاریک در بالای بالای کوه قرار گرفته اند

6. Giap was nurtured in this roil of rebellion.
[ترجمه ترگمان]Giap در این آشوب و آشوب تولید شده بود
[ترجمه گوگل]گایپ در این رشته شورش پرورش یافت

7. Twisting and turning, roiling and churning, the core and mantle were impinging on one another continually.
[ترجمه ترگمان]در حالی که می چرخید و می چرخید و پیچ وتاب می خورد، هسته و شنل نامرئی مدام روی هم تلنبار شده بود
[ترجمه گوگل]چرخش و چرخش، چرخش و چرخش، هسته و گوشته به طور مداوم درهم آمیختن یکدیگر

8. The subtitles now roil over this scene.
[ترجمه ترگمان]زیرنویس در حال تلاطم در این صحنه بود
[ترجمه گوگل]زیرنویسها در حال حاضر بر روی این صحنه نقش دارند

9. They say Time Warner, which has been roiled by management changes, will have a tough time digesting Turner.
[ترجمه ترگمان]آن ها می گویند زمان وارنر، که با تغییرات مدیریتی آشفته شده است، زمان سختی را برای درک تر نر خواهد داشت
[ترجمه گوگل]آنها می گویند Time Warner که تغییرات مدیریتی را تحریک می کند، زمان بسیار سختی برای ترنر خواهد بود

10. They were roiled by rumours.
[ترجمه ترگمان]شایعه منتشر شد
[ترجمه گوگل]آنها توسط شایعات فرو ریختند

11. Stepping back a couple of paces in the roiling smoke, he aimed the shotgun at the lock and pulled the trigger.
[ترجمه ترگمان]چند قدم عقب رفت و تفنگ را به سمت قفل نشانه رفت و ماشه را کشید
[ترجمه گوگل]او در حال حرکت به عقب چند قله در دود چرخشی بود، او به تفنگ ساچمه ای در قفل رسید و ماشه را برداشت

12. The springs roil the waters they flow into in a phantasmal slipstream.
[ترجمه ترگمان]چشمه ها در آب های خروشان دریا جریان می یابند
[ترجمه گوگل]چشمه ها آب هایی را که در جریان جریان خونین قرار می گیرند، راندند

13. An adverse ruling from the court could roil the muni market.
[ترجمه ترگمان]یک حکم مخالف از سوی دادگاه می تواند بازار muni را تضعیف کند
[ترجمه گوگل]حکم عاطفی از دادگاه می تواند بازار مونی را تحریک کند

If you shake the bottle much, you will roil the wine.

اگر بطری را خیلی تکان بدهی، شراب را دردآلود می‌کنی.


His activities will keep American politics roiled.

فعالیت‌های او وضع سیاسی آمریکا را متلاطم نگه خواهد داشت.


Don't let her roil you.

نگذار اوقاتت را تلخ کند.


پیشنهاد کاربران

به هم زدن، ( معده و شکم )


کلمات دیگر: