کلمه جو
صفحه اصلی

collocate


معنی : مرتب کردن، پهلوی هم گذاردن
معانی دیگر : پهلوی هم قرار دادن

انگلیسی به فارسی

پهلوی هم گذاردن، مرتب کردن


جابجا کردن، مرتب کردن، پهلوی هم گذاردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: collocates, collocating, collocated
• : تعریف: to place together or put in correct order; arrange.
مشابه: arrange, array

• place together; arrange words side by side
a collocate of a particular word is another word which often occurs with that word; a technical term in linguistics.
if two or more words collocate, they often occur together; a technical term in linguistics.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] هم محل بودن، هم مکان بودن

مترادف و متضاد

مرتب کردن (فعل)
order, range, regulate, arrange, set, serialize, dispose, marshal, collocate, put in order, regularize, classify, tidy, draw up, redd, line up, straighten

پهلوی هم گذاردن (فعل)
collocate

compile


Synonyms: accumulate, assemble, collect, collimate, gather, parallel


جملات نمونه

1. "Weak"can be collocated with "tea", but "feeble" can not.
[ترجمه ترگمان]\"ضعیف\" می تواند با \"چای\" همراه شود اما \"ضعیف\" نمی تواند
[ترجمه گوگل]'ضعیف می تواند با 'چای' قرار گیرد، اما 'ضعیف' نمی تواند

2. 'Bitter' collocates with 'tears' but 'sour' does not.
[ترجمه ترگمان]تلخ با اشک، اما ترش نمی کند
[ترجمه گوگل]'تلخ' با 'اشک'، اما 'ترش' نمی کند

3. "Heavy" collocates with "rain" but "large" does not.
[ترجمه ترگمان]همنشین های \"سنگین\" با \"باران\" اما \"بزرگ\" نیست
[ترجمه گوگل]'سنگین' با باران، اما 'بزرگ'، نمی کند

4. 'Bitter' and 'tears' collocate.
[ترجمه ترگمان]چه تلخ و چه تلخ!
[ترجمه گوگل]'تلخ' و 'اشک'

5. 'Enigmatic' collocates with 'smile'.
[ترجمه ترگمان]enigmatic collocates با لبخند
[ترجمه گوگل]'عاشقانه' با 'لبخند'

6. 'Bitter' and 'tears' are collocates.
[ترجمه ترگمان]همنشین های تلخ و تلخ، همنشین ها هستند
[ترجمه گوگل]'تلخ' و 'اشک' هستند collocates

7. 'Weak' and 'tea' collocate.
[ترجمه ترگمان] ضعیف و ضعیف هستم
[ترجمه گوگل]'ضعیف' و 'چای'

8. "Detached" collocates with "house".
[ترجمه ترگمان]جدا شدن از همنشین ها با خانه
[ترجمه گوگل]'جدا' با 'خانه'

9. The product collocate with webcams, so that, user can record their action, and communicate with friends and teacher by the real-time image.
[ترجمه ترگمان]محصول همراه با webcams، به طوری که، کاربر می تواند اقدام آن ها را ثبت کند و با تصویر زمان واقعی با دوستان و معلم ارتباط برقرار کند
[ترجمه گوگل]این محصول با وب کم ها قرار می گیرد، به طوری که کاربر می تواند اقدام خود را ضبط کرده و با عکس و عکس در زمان واقعی با دوستان و معلمان ارتباط برقرار کند

10. Such employment also makes it easy to collocate with other high-end computer peripherals and boost up the overall performance of the computer system as well as extending the system life.
[ترجمه ترگمان]چنین employment باعث می شود کار کردن با دیگر وسایل جانبی کامپیوتری با انتهای بالا آسان شود و عملکرد کلی سیستم کامپیوتر و نیز گسترش عمر سیستم را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]چنین استخدام همچنین باعث می شود که در کنار سایر لوازم جانبی کامپیوتر بالا پایان قرار گیرد و عملکرد کلی سیستم کامپیوتری را بالا ببرد و همچنین افزایش عمر سیستم را افزایش دهد

11. Market is the best efficient mechanism to collocate knowledge resource.
[ترجمه ترگمان]بازار بهترین مکانیزم کارآمد برای collocate منبع دانش است
[ترجمه گوگل]بازار بهترین مکانیزم موثر برای جمع آوری منابع دانش است

12. It is important collocate the wheat rationally.
[ترجمه ترگمان]این مهم است که به طور منطقی به کشت گندم بپردازند
[ترجمه گوگل]مهم این است که گندم را منطقی قرار دهیم

13. Put a fried chicken on the rice and collocate various side dishes.
[ترجمه ترگمان]یه مرغ سوخاری به برنج بده و غذاهای مختلف رو بخور
[ترجمه گوگل]مرغ سرخ شده را در برنج بگذارید و ظرف غذای مختلف را داخل آن قرار دهید

14. The studies mentioned above are significant to collocate asset portfolios and prevent financial risks.
[ترجمه ترگمان]مطالعات ذکر شده در بالا برای collocate دارایی دارایی و جلوگیری از ریسک های مالی مهم هستند
[ترجمه گوگل]مطالعاتی که در بالا ذکر شد، برای جمع کردن اوراق بهادار دارایی و جلوگیری از خطرات مالی قابل توجه است

پیشنهاد کاربران

هم نشین/هم آیند بودن

collocate *** هم نشین شدن

collocation *** هم نشینی


کلمات دیگر: