کلمه جو
صفحه اصلی

fundament


معنی : پایه، اساس، بنیاد، ته، پی
معانی دیگر : بنلاد، ویژگی های جغرافیایی، کپل، لمبر

انگلیسی به فارسی

پی، ته، اساس، پایه، بنیاد


پایه، اساس، بنیاد، پی، ته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the geographic features of a region, such as elevation, climate, soils, and the like.

(2) تعریف: the buttocks.
مشابه: buttock, posterior

• physical characteristics of a geographical area; buttocks, posterior

دیکشنری تخصصی

[نساجی] اصل - بنیاد
[ریاضیات] پایه، اساس، بنیاد

مترادف و متضاد

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

بنیاد (اسم)
base, basis, root, institute, foundation, cornerstone, substratum, fundament

ته (اسم)
base, stub, bottom, bed, heel, butt, extremity, fundament

پی (اسم)
scent, foundation, substratum, tendon, nerve, footstep, fundament, sinew

جملات نمونه

1. It's a fundament feature of the generation dynamic navigation system to support Real - Time Traffic Information ( RTTI ).
[ترجمه ترگمان]این یک ویژگی fundament از سیستم پیمایش پویا نسل برای پشتیبانی از اطلاعات ترافیک واقعی است (RTTI)
[ترجمه گوگل]این یک ویژگی اساسی از سیستم پویا سیستم پویا برای پشتیبانی از اطلاعات ترافیک زمان واقعی (RTTI) است

2. Subjectivity is the fundament characteristic of value.
[ترجمه ترگمان]Subjectivity مشخصه اصلی ارزش است
[ترجمه گوگل]ذهنیت ویژگی اصلی ارزش است

3. Firstly, the concept and fundament of embedded web server are introduced.
[ترجمه ترگمان]ابتدا، مفهوم و fundament سرور وب تعبیه شده است
[ترجمه گوگل]در ابتدا، مفهوم و مبانی وب سرور جاسازی شده معرفی شده است

4. The new gains and break throng of Fundament Interests lie in mastering its age spirit, fining the epoch subject and in the organic melting and new dealing to criticism and extolment.
[ترجمه ترگمان]منافع جدید و ازدحام جمعیت fundament در تسلط بر روح عصر خود و جریمه کردن موضوع عصر و در حال ذوب شدن ارگانیک و برخورد جدید با انتقادات و extolment نهفته است
[ترجمه گوگل]دستاوردهای جدید و شکوفایی علاقه های بنیادین به تسلط بر روحیه سنی خود، فریب دادن موضوع دوره و ذوب شدن ارگ و برخورد جدید با انتقاد و تحریم است

5. Information encoding is the fundament and crucial technology of integration of information islands.
[ترجمه ترگمان]رمزگذاری اطلاعات، فن آوری حیاتی و حیاتی یکپارچگی جزایر اطلاعاتی است
[ترجمه گوگل]رمزگذاری اطلاعات اساسا و فناوری حیاتی ادغام جزایر اطلاعات است

6. Time is the reason and fundament of study, and efficiency and method study are more important.
[ترجمه ترگمان]زمان دلیل و fundament مطالعه است، و اثربخشی و مطالعه روش از اهمیت بیشتری برخوردار است
[ترجمه گوگل]زمان علت و مبانی مطالعه است و مطالعه کارآیی و روش مهمتر است

7. This theoretical method may provide theoretical fundament for wood growth ring analysis and forecast and special feature extract.
[ترجمه ترگمان]این روش نظری ممکن است fundament نظری برای تحلیل و پیش بینی حلقه رشد چوب و استخراج ویژگی خاص فراهم کند
[ترجمه گوگل]این روش نظری ممکن است مبانی نظری را برای تجزیه و تحلیل حلقه های رشد چوب و پیش بینی و عصاره خاص ویژگی ارائه دهد

8. This is the physical fundament of acoustic vector signal processing.
[ترجمه ترگمان]این the فیزیکی پردازش سیگنال برداری صوتی است
[ترجمه گوگل]این مبنای فیزیکی پردازش سیگنال بردار صوتی است

9. Explained the fundament al principle and analyzed the mechanism of metal magnetic memory.
[ترجمه ترگمان]توضیح اصل fundament را توضیح داده و مکانیزم حافظه مغناطیسی فلز را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد
[ترجمه گوگل]اساس اصل را توضیح داده و مکانیسم حافظه مغناطیسی فلزی را تحلیل می کند

10. The fundament of single pulse gslvanostatic polarization technique for corrosion rate measurement of medal are described.
[ترجمه ترگمان]روش پلاریزاسیون single برای اندازه گیری نرخ خوردگی برای اندازه گیری میزان خوردگی شرح داده شده است
[ترجمه گوگل]مبانی تکنیک قطبش پالس gslvanostatic pulse برای اندازه گیری میزان خوردگی در مدال شرح داده شده است

11. The fundament of developing e - commerce is the enterprise - grade e - commerce system.
[ترجمه ترگمان]هدف از توسعه تجارت الکترونیک سیستم تجارت الکترونیک است
[ترجمه گوگل]پایه توسعه تجارت الکترونیک سیستم تجارت الکترونیک درجه یک است

12. It provides theoretic fundament for designing internal parallel move gear reductor and accelerator.
[ترجمه ترگمان]این روش، fundament نظری را برای طراحی حرکت موازی داخلی دنده و شتاب ده ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]این مبانی نظری را برای طراحی رولر و شتاب دهنده چرخ دنده موازی داخلی فراهم می کند

13. This thought system settled fundament for the formation of the theory of party's intellectual civilization construction.
[ترجمه ترگمان]این سیستم تفکر، fundament را برای شکل گیری تیوری ساخت تمدن فکری حزب حل و فصل کرد
[ترجمه گوگل]این سیستم فکری پایه و اساس را برای تشکیل نظریه ساخت و ساز تمدن روشنفکری حزب حل و فصل کرد

14. It is pointed that bacterium property and chemical fundament of hydrometallurgy should be considered comprehensively in bacterial oxidation process.
[ترجمه ترگمان]اشاره شده است که خاصیت باکتری و fundament شیمیایی of باید بطور جامع در فرآیند اکسیداسیون باکتریایی در نظر گرفته شوند
[ترجمه گوگل]اشاره شده است که ویژگی های باکتری و پایه شیمیایی هیدرومتالورژی باید جامع در فرایند اکسیداسیون باکتری باشد

پیشنهاد کاربران

اساسی - بنیادی - اصلی


کلمات دیگر: