کلمه جو
صفحه اصلی

furthest


دورترین، دور افتاده ترین، بعیدترین، بیشترین (درجه یا میزان)، به حد اکثر، زیادترین، صفت عالی: farthest) far هم می گویند)، دورترازهمه، دردورترین نقطه

انگلیسی به فارسی

دورترین ،دورترازهمه ،دردورترین نقطه


دورترین، دور دست، بعید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: superl. of far.

(2) تعریف: to or at the greatest point, extent, or degree.
قید ( adverb )
(1) تعریف: superl. of far.

(2) تعریف: most remote in time or space.

• farthest, most distant, remotest
at the greatest distance, to the greatest distance
furthest means to a greater extent or degree than ever before.
the furthest one of a number of things is the one that is the greatest distance away.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دورترین

مترادف و متضاد

most distant


Synonyms: extreme, farthest, most remote, outermost, outmost, remotest, ultimate, uttermost


Antonyms: closest, nearest


جملات نمونه

1. a journey to the furthest points of the earth
سفری به دورترین مناطق زمین

2. in computer technology, america has gone the furthest
در فن آوری رایانه،آمریکا در صدر قرار دارد.

3. That's the furthest I can see without glasses.
[ترجمه هادی بخشی زاده] این دور ترین ( جایی یا چیزی ) است که من می توانم بدون عینک ببینم
[ترجمه ترگمان]این دورترین جایی است که می توانم بدون عینک ببینم
[ترجمه گوگل]این دورترین چیز است که من بدون عینک می توانم ببینم

4. The south of England, where prices have fallen furthest, will remain the weakest market.
[ترجمه ترگمان]جنوب انگلستان، که در آن قیمت ها بیش ترین سقوط را دارند، ضعیف ترین بازار باقی خواهند ماند
[ترجمه گوگل]جنوب انگلستان، که در آن قیمت ها به مراتب پایین آمده است، ضعیف ترین بازار باقی خواهد ماند

5. There was a huge tapestry on the furthest wall.
[ترجمه ترگمان]پرده بزرگی روی دیوار سرسرا دیده می شد
[ترجمه گوگل]روی دیوار دورتر یک پرده بزرگ وجود داشت

6. Their houses are the farthest / furthest from the shops.
[ترجمه ترگمان]خانه های آن ها دورترین و دورترین shops
[ترجمه گوگل]خانه آنها دورترین / دورتر از مغازه ها است

7. The novel explores the furthest extremes of human experience.
[ترجمه ترگمان]این رمان آخرین حد تجربه انسانی را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]این رمان به دورترین محدودیت های تجربه انسانی می پردازد

8. I wanted to be an actress but the furthest I ever got was selling ice-creams in a theatre.
[ترجمه ترگمان]من می خواستم که یک بازیگر شوم، اما بیشتر وقت بود که بستنی را در یک تئاتر می فروخت
[ترجمه گوگل]من می خواستم یک بازیگر بشمار می رفتم، اما دورترین لحظه ای که داشتم، در یک تئاتر، یخ کرم ها را فروختم

9. Our house is the furthest / farthest from the school.
[ترجمه ترگمان]خانه ما دورترین و دورترین از مدرسه است
[ترجمه گوگل]خانه ما دورترین / دورترین از مدرسه است

10. Maltby's book has probably gone furthest in explaining these events.
[ترجمه ترگمان]کتاب Maltby احتمالا در توضیح این رویدادها به دورترین نقطه رسیده است
[ترجمه گوگل]کتاب مالتبی احتمالا در توضیح این حوادث رفته است

11. The police car was discreetly parked in the furthest corner of the courtyard.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل پلیس با احتیاط در دورترین کنج حیاط ایستاده بود
[ترجمه گوگل]ماشین پلیس به طور مخفیانه در گوشه ای از حیاط پارک شده بود

12. What's the farthest / furthest place you've ever been to?
[ترجمه ترگمان]دورترین جایی که تا حالا باه اش بودی چی بود؟
[ترجمه گوگل]دورترین مکان / دورترین مکان شما تا به حال بوده است؟

13. Pluto is the furthest planet from the sun.
[ترجمه ترگمان]پلوتون دورترین سیاره از خورشید است
[ترجمه گوگل]پلوتو دورترین سیاره از خورشید است

14. Neptune is the furthest planet from the sun.
[ترجمه ترگمان]نپتون دورترین سیاره از خورشید است
[ترجمه گوگل]نپتون سیاره ای دورتر از خورشید است

a journey to the furthest points of the earth

سفری به دورترین مناطق زمین


In computer technology, America has gone the furthest.

در فن‌آوری رایانه، آمریکا در صدر قرار دارد.



کلمات دیگر: