کلمه جو
صفحه اصلی

expanded


معنی : منبسط، منبسط شده، بسط یافته، مبسوط
معانی دیگر : گسترده، پهنیده، مفصل

انگلیسی به فارسی

بسط‌یافته، گسترده، گسترش‌یافته


منبسط، منبسط شده، بسط یافته، مبسوط


انگلیسی به انگلیسی

• widened, enlarged, increased

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مبسوط

مترادف و متضاد

منبسط (صفت)
cheerful, distent, expanded, patulous, porrect

منبسط شده (صفت)
expanded

بسط یافته (صفت)
expanded, porrect

مبسوط (صفت)
expanded

جملات نمونه

1. he expanded his empire to its largest extent
او امپراطوری خود را به بیشترین حد خود گسترش داد.

2. he expanded the domain of the papal states
او مرزهای ایالت های پاپ را بسط داد.

3. enterprising farmers who expanded their land holdings
کشاورزان بلندهمتی که زمین های کشاورزی خود را توسعه دادند

4. international trade has expanded
بازرگانی بین المللی گسترش یافته است.

5. only per medium of an expanded consumption
فقط از راه بسط مصرف

6. The writer expanded his short novel into a long one.
[ترجمه ترگمان]نویسنده رمان کوتاه خود را به مدت طولانی گسترش داد
[ترجمه گوگل]نویسنده رمان کوتاه خود را به یک طولانی گسترش داد

7. The economy has expanded at a supercharged pace.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد با سرعت supercharged گسترش یافته است
[ترجمه گوگل]اقتصاد در سرعت سوپرشارژ گسترش یافته است

8. The business has expanded greatly over the last year.
[ترجمه ترگمان]این تجارت در طول سال گذشته به شدت گسترش پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]کسب و کار در طول سال گذشته به شدت گسترش یافته است

9. In his lecture the teacher expanded on the uses of the English subjunctive mood.
[ترجمه ترگمان]معلم در سخنرانی خود به کاربرد حالت های روانی انگلیسی ادامه داد
[ترجمه گوگل]در سخنرانی خود، معلم در مورد استفاده از روحیه ذهنی انگلیسی گسترش یافت

10. The new system expanded the role of family doctors.
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید نقش پزشکان خانواده را گسترش داد
[ترجمه گوگل]سیستم جدید نقش پزشکان خانواده را گسترش داد

11. He expanded his short story into a book.
[ترجمه ترگمان]داستان کوتاه خود را به کتابی تعمیم داد
[ترجمه گوگل]او داستان کوتاه خود را به یک کتاب گسترش داد

12. With the expanded production of North Sea oil and gas, the UK has become a net exporter of fuel .
[ترجمه ترگمان]با گسترش گسترده نفت و گاز دریای شمال، بریتانیا تبدیل به یک صادرکننده بزرگ سوخت شده است
[ترجمه گوگل]با افزایش تولید نفت و گاز دریای شمال، انگلیس تبدیل به صادر کننده خالص سوخت شده است

13. The village has expanded into a town.
[ترجمه ترگمان]این روستا به یک شهر گسترش یافته است
[ترجمه گوگل]روستا به یک شهر گسترش یافته است

14. The population and settlement of Colorado expanded after the gold strike of 185
[ترجمه ترگمان]جمعیت و settlement کلرادو پس از حمله طلا به ۱۸۵ گسترش یافت
[ترجمه گوگل]جمعیت و محل سکونت کلرادو بعد از اعتصاب طلای 185 ساله گسترش یافت

پیشنهاد کاربران

Expanded form
شکل توسعه یافته

گسترش
توسعه


کلمات دیگر: