کلمه جو
صفحه اصلی

integrant


جز، سازنده، بندک ساز، بخش اساسی، بخش تشکیل دهنده

انگلیسی به فارسی

جز، سازنده، بندک ساز، بخش اساسی، بخش تشکیل دهنده


انگلیسی به انگلیسی

• integral; pertaining to or part of a whole; essential to make up a whole thing

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مؤلفه، عنصر، مکمل، جزء یکپارچه

جملات نمونه

1. As the integrant of modernize services, the development of creative industry has important strategy significance on city competitive power of Shanghai.
[ترجمه ترگمان]به عنوان the خدمات مدرن، توسعه صنعت خلاق اهمیت استراتژی مهمی در قدرت رقابتی شهر شانگهای دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان یکپارچه از خدمات مدرنیزه کردن، توسعه صنعت خلاق است اهمیت استراتژیک مهم در قدرت رقابت شهر شانگهای

2. Opera was an important integrant of the music creation of Mozart.
[ترجمه ترگمان]اپرا یکی از عناصر مهم خلق موسیقی موتسارت بود
[ترجمه گوگل]اپرا یک جدیت مهم از ایجاد موسیقی موتزارت بود

3. The demand of systems becomes the essential integrant for the further development of the agricultural integration.
[ترجمه ترگمان]نیاز سیستم ها به integrant اساسی برای توسعه بیشتر یکپارچه سازی کشاورزی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]تقاضا برای سیستم ها یکپارچه سازی ضروری برای توسعه بیشتر یکپارچگی کشاورزی می شود

4. For this reason, it has become an integrant subject that research about the inosculation and intersection of the distribution activity and design of the product.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل، این موضوع به یک موضوع integrant تبدیل شده است که در مورد inosculation و تقاطع فعالیت توزیع و طراحی محصول تحقیق می کند
[ترجمه گوگل]به همین دلیل، این موضوع به یک موضوع پیچیده تبدیل شده است که تحقیق در مورد تقسیم و تقاطع فعالیت توزیع و طراحی محصول است

5. The function and correlation of respective integrant of this frame was described. The basic characteristic and key developing technology of this frame was summarized.
[ترجمه ترگمان]تابع و همبستگی of مربوطه این چارچوب توضیح داده شد مشخصه اصلی و فن آوری در حال توسعه این کادر به طور خلاصه بیان شده است
[ترجمه گوگل]تابع و همبستگی انتگرال مربوطه این فریم توصیف شده است ویژگی اصلی و کلیدی توسعه فن آوری این قاب خلاصه شد

6. As an important integrant of the second large corridor of western coal eastward transporting in china, Shuohuang Railway(SHR) plays a very important part in national railway network.
[ترجمه ترگمان]راه آهن Shuohuang (SHR)به عنوان یکی از بخش های مهم دومین کوریدور بزرگ زغال سنگ غرب در شرق به سمت شرق، نقش بسیار مهمی در شبکه راه آهن ملی ایفا می کند
[ترجمه گوگل]راه آهن Shuohuang (SHR) به عنوان یک عنصر مهم از دومین راهرو بزرگ زغال سنگ غرب در شرق، حمل و نقل در چین، نقش مهمی در شبکه راه آهن ملی دارد

7. Information is the very important resource and an integrant element in information society.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات، منبع بسیار مهم و عنصر integrant در جامعه اطلاعاتی است
[ترجمه گوگل]اطلاعات بسیار مهم و عنصری در جامعه اطلاعاتی است

8. However, actually, our nation does not possess the integrant condition of abolishing execution in present.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در واقع، ملت ما فاقد شرایط integrant منسوخ شدن در حال حاضر نیست
[ترجمه گوگل]با این حال، در واقع، ملت ما وضعیت منصفانه لغو اعدام در حال حاضر را ندارند

9. One is whatever you integral is called the integrant.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن چیزی است که انتگرال آن نام the نامیده می شود
[ترجمه گوگل]یکی است هر چه شما یکپارچگی نامیده می شود integrant

10. Zymomonas integrant possess the ability to ferment pentose into ethanol.
[ترجمه ترگمان]Zymomonas integrant دارای توانایی تخمیر pentose به اتانول است
[ترجمه گوگل]Zymomonas integrant دارای توانایی پنتوز در اتانول است

11. Architectural opuscule is an integrant and indispensable part of the landscape. It contains application and appreciation. If used properly, it can have wonderful function.
[ترجمه ترگمان]معماری معماری یک بخش مهم و ضروری از چشم انداز است آن شامل درخواست و قدردانی است اگر به درستی استفاده شود، می تواند عملکرد فوق العاده ای داشته باشد
[ترجمه گوگل]Opuscule معماری بخشی جدایی ناپذیر و ضروری از منظر است این شامل برنامه و قدردانی است اگر به درستی استفاده شود، می تواند عملکرد فوق العاده ای داشته باشد

12. The investment is the integrant way of the enterprises'development and enhancing the core competition.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری روش integrant توسعه شرکت ها و افزایش رقابت هسته ای است
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری راه های متفاوتی برای توسعه ی شرکت ها و افزایش رقابت هسته ای است

13. From the self-management integrant part, the trademark management involves the goal, the object, the main manager and the means of management and so on.
[ترجمه ترگمان]از طرف خود مدیریت شرکت، مدیریت علایم تجاری شامل هدف، هدف، مدیر اصلی و ابزار مدیریت و غیره است
[ترجمه گوگل]از بخش انتگرال خود مدیریت، مدیریت علامت تجاری شامل هدف، شی، مدیر اصلی و ابزار مدیریت و غیره می شود

14. The culture of supernatural being and alchemist in Qin and Han Dynasties is an important cultural integrant being pregnant with early Taoism.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ ارتباط ماورای طبیعی و کیمیاگر در چین و سلسله هان یک integrant فرهنگی مهم است که با Taoism زود باردار شده است
[ترجمه گوگل]فرهنگ هستی فراطبیعی و کیمیاگر در سلسله های چینی و هان یک عنصر مهم فرهنگی است که باردار با اوایل تائویسم است


کلمات دیگر: