کلمه جو
صفحه اصلی

infusion


معنی : ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دمکردگی
معانی دیگر : دمیدن، القا، نیوشاندن، نیوشش، (پزشکی) تزریق (به ویژه آب نمک یا گلوکز) به درون بافت یا رگ، درون ریزی، عمل دم کردن، (چای یا گیاهان معطر را در آب گرم) خیساندن، (آبگونه ای که در اثر دم کردن چیزی به دست می آید) چای دم کرده، آمیزه، دم کرده، پاشیدن، الهام

انگلیسی به فارسی

دم کرده، ریزش، ریختن، پاشیدن، القا ، تزریق، الهام


تزریق، ریزش، القاء، خیسانده، ریختن، دمکردگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something added or introduced.

- These new ideas were an infusion into their world that many people were not quick to embrace.
[ترجمه ترگمان] این ایده های جدید به دنیای آن ها تزریق می شد که بسیاری از مردم به سرعت در آغوش گرفته نمی شدند
[ترجمه گوگل] این ایده های جدید، تزریق به دنیای خود بودند که بسیاری از مردم به سرعت درگیر نبودند

(2) تعریف: the act, process, or result of infusing.

- The hurricane victims benefited from an infusion of federal aid money.
[ترجمه ترگمان] قربانیان گردباد از تزریق پول کمک فدرال بهره مند شدند
[ترجمه گوگل] قربانیان طوفان از کمک مالی فدرال کمک گرفتند

(3) تعریف: a liquid produced by infusing.

- an infusion of tea
[ترجمه ترگمان] دم کرده چای،
[ترجمه گوگل] تزریق چای

• act of infusing; act of imparting or instilling; extraction, something which is obtained by steeping in a liquid
an infusion of one thing into another is a case in which the first thing is added to the second and so gives it new life and vigour; a formal use.
if a patient is given an infusion of blood or a drug, it is given to them very slowly by injection.
an infusion is also a liquid made by leaving herbs in hot water until the flavour is strong.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] اینفیوژن ؛ تزریق پیوسته محلولی به بدن، مانند رگ یا به درون رحم .
[پلیمر] تزریق یا نفوذ

مترادف و متضاد

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

ریختن (اسم)
infusion

خیسانده (اسم)
infusion, tincture, elixir, potion, tinct

القاء (اسم)
induction, inspiration, infusion, excitation, suggestion, implantation, intinction

تزریق (اسم)
infusion, shot, transfusion, injection, intinction

دم کردگی (اسم)
infusion

immersion


Synonyms: strain, admixture, mixture


جملات نمونه

1. the infusion of a new spirit among the students
دمیدن روحی تازه در دانشجویان

2. the infusion of salt water
تزریق (آهسته ی) آب نمک

3. Make an infusion by boiling and simmering the rhubarb and camomile together.
[ترجمه ترگمان]با جوش و خروش آب و rhubarb را با هم مخلوط می کنند و camomile را با هم مخلوط می کنند
[ترجمه گوگل]با جوشیدن و ریختن رباب و بابونه با هم یک تزریق تزریق کنید

4. An infusion of $100 000 into the company is required.
[ترجمه ترگمان]تزریق ۱۰۰ دلار به شرکت مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]تزریق 100،000 دلار به شرکت ضروری است

5. Further education badly needs the infusion of more resources.
[ترجمه ترگمان]آموزش بیشتر به شدت به تزریق منابع بیشتر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]آموزش بیشتر نیاز به تزریق منابع بیشتری دارد

6. The company needs an infusion of new blood .
[ترجمه ترگمان]شرکت به تزریق خون تازه نیاز داره
[ترجمه گوگل]این شرکت نیاز به تزریق خون جدید دارد

7. The infusion of desire that rushed her was so immense that she obeyed instantly, drawing her legs up to his hips.
[ترجمه ترگمان]تزریق هوسی که به او هجوم آورده بود چنان عظیم بود که آنا فورا اطاعت کرد و پاهایش را به کمرش بست
[ترجمه گوگل]تزریق میل او که عجله او بود بسیار بزرگ است که او فورا اطاعت، پاشنه پا به بالش های خود را

8. In the presence of each they received an infusion of a sucrose solution.
[ترجمه ترگمان]در حضور هر یک از آن ها یک تزریق of دریافت کردند
[ترجمه گوگل]در حضور هر یک آنها یک تزریق محلول سقز را دریافت کردند

9. Under these circumstances an intravenous infusion of insulin provides a very convenient and reliable method for managing the diabetes.
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط تزریق وریدی انسولین روشی بسیار مناسب و قابل اعتماد برای مدیریت دیابت فراهم می کند
[ترجمه گوگل]در این شرایط تزریق داخل وریدی انسولین یک روش بسیار مناسب و قابل اعتماد برای مدیریت دیابت است

10. What the department needs is an infusion of new ideas.
[ترجمه ترگمان]آنچه که بخش به آن نیاز دارد، تزریق ایده های جدید است
[ترجمه گوگل]آنچه که بخش نیاز دارد تزریق ایده های جدید است

11. The subjects had a continuous infusion glucose tolerance test.
[ترجمه ترگمان]این افراد یک تست تحمل قند پیوسته داشتند
[ترجمه گوگل]افراد دارای آزمون تحمل گلوکز تزریق مداوم بودند

12. The intravenous infusion was removed when he was able to take fluids without feeling nauseated.
[ترجمه ترگمان]تزریق درون وریدی در زمانی که قادر به گرفتن مایعات بدون احساس تهوع بود، برداشته شد
[ترجمه گوگل]انفوزیون داخل وریدی هنگامی که قادر به گرفتن مایعات بدون احساس تهوع بود، برداشته شد

13. Hypertension may be controlled by a nitroprusside infusion, which has the additional advantage of aiding heat loss by peripheral vasodilatation.
[ترجمه ترگمان]Hypertension ممکن است توسط تزریق nitroprusside کنترل شود، که این مزیت اضافی برای کمک به اتلاف گرما توسط vasodilatation محیطی دارد
[ترجمه گوگل]فشار خون بالا ممکن است توسط یک تزریق نیتروپروسید کنترل شود، که مزیت دیگری برای کمک به کاهش گرما توسط وازودیلاتوری محیطی است

14. Figure 1 illustrates the effect of infusion of rabbit bile into the ileal lumen on carbachol stimulated motor activity.
[ترجمه ترگمان]شکل ۱ اثر تزریق of به لومن به لومن را بر روی فعالیت حرکتی تحریک carbachol نشان می دهد
[ترجمه گوگل]شکل 1 تاثیر تزریق زخم خرگوش به لومن آئلیال بر فعالیت حرکتی تحریک شده توسط کارباکول را نشان می دهد

the infusion of a new spirit among the students

دمیدن روحی تازه در دانشجویان


the infusion of salt water

تزریق (آهسته‌ی) آب‌نمک


پیشنهاد کاربران

دَم نوش

وارد کردن ( در خصوص ایده های جدید )

infusion ( پزشکی )
واژه مصوب: چکانش 1
تعریف: تزریق قطره‏ای ماده‏ای مانند محلول نمکی یا قندی به سیاهرگ یا بافت


کلمات دیگر: