1. his obsession with money is not new
وسواس فکری او نسبت به پول تازگی ندارد.
2. She would try to forget her obsession with Christopher.
[ترجمه پارس زاده] اون سعی می کرد علاقه شدید خود را به کریستوفر فراموش کند
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد وسواس خود را با کریستوفر فراموش کند
[ترجمه گوگل]او سعی می کند وسواس او را با کریستوفر فراموش کند
3. Gambling became an obsession, and he eventually lost everything.
[ترجمه ترگمان]قمار تبدیل به یه وسواس شد و اون بالاخره همه چی رو از دست داد
[ترجمه گوگل]قمار وسوسه شد و در نهایت همه چیز را از دست داد
4. Don't let this interest of yours become an obsession.
[ترجمه ترگمان]نگذار این علاقه تو به یک وسواس تبدیل شود
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید این علاقه شما به وسواس تبدیل شود
5. This untutored mathematician had an obsession with numbers.
[ترجمه ترگمان]این ریاضیدان تعلیم نیافته یک وسواس با اعداد داشت
[ترجمه گوگل]این ریاضیدان بی رقیب، عجیب و غریب بود
6. The media's obsession with the young prince continues.
[ترجمه ترگمان]علاقه رسانه ها نسبت به شاهزاده جوان ادامه دارد
[ترجمه گوگل]وسواس رسانه ای با شاهزاده ی جوان همچنان ادامه دارد
7. His parents' obsession with keeping up appearances haunted his childhood.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش به خاطر حفظ ظاهر در دوران کودکی وسواس به خرج می دادند
[ترجمه گوگل]وسواس پدر و مادر او با نگه داشتن ظاهر خالی از سکنه دوران کودکی اش بود
8. She had an on-off obsession with Mikey.
[ترجمه ترگمان]اون یه عقده روحی در مورد \"مایکی\" داشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال وسواس خاموش را با مایکی داشت
9. Society's obsession with sex has bred a generation of unhappy children.
[ترجمه ترگمان]علاقه جامعه نسبت به سکس، نسلی از کودکان بدبخت را تربیت کرده است
[ترجمه گوگل]وسواس اجتماعی در رابطه جنسی باعث ایجاد یک نسل از کودکان ناراضی شده است
10. The game pachinko became a national obsession .
[ترجمه ترگمان]بازی pachinko تبدیل به یک وسواس ملی شد
[ترجمه گوگل]pachinko بازی یک وسواس ملی بود
11. The current obsession with exam results is actually harming children's education.
[ترجمه ترگمان]علاقه شدید کنونی به نتایج آزمون در واقع آسیب رساندن به تحصیل کودکان است
[ترجمه گوگل]وسواس در حال حاضر با نتایج امتحان در واقع آسیب به آموزش کودکان است
12. Fitness has become an obsession with him.
[ترجمه ترگمان]تناسب اندام با او به یک وسواس تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]تناسب اندام با او روبرو شده است
13. He was in the grip of an obsession and would not listen to reason.
[ترجمه ترگمان]او در چنگال یک عقده روحی بود و به منطق گوش نمی داد
[ترجمه گوگل]او در دست گرفتن وسواس بود و به دلیل گوش نمی داد
14. With him, gambling is an obsession.
[ترجمه ترگمان]با اون، شرط بندی یه عقده ای بازیه
[ترجمه گوگل]با او، قمار وسواس است
15. His obsession with computers began six months ago.
[ترجمه ترگمان]obsession با کامپیوتر شش ماه پیش شروع شد
[ترجمه گوگل]وسواسش با کامپیوترها شش ماه پیش آغاز شد