کلمه جو
صفحه اصلی

operant


معنی : عامل، فعالیت کننده، موثر، کار کننده
معانی دیگر : فرآور، بازده دار، پیامددار، با نتیجه، (روان شناسی) کنش گر، کنش ور، در حال کار، در کار، کاری

انگلیسی به فارسی

موثر، عامل، کار کننده، فعالیت کننده


عملیات، عامل، فعالیت کننده، موثر، کار کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having some effect; operating.

(2) تعریف: in psychology, of or pertaining to a response identifiable by its consequences rather than its specific stimulus.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that operates.

(2) تعریف: in psychology, an operant behavior or response.

• operator; something which operates; behavior that's performed in a spontaneous manner without any reinforcement (psychology)
working, in operation; pertaining to spontaneous behavior (psychology)

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] عامل، کنش گر. (1) هر رفتاری که ارگانیسم ابراز می کند و بر چسب آثارش بر محیط قابل تشخیص است. توجه کنید که ویژگی اساسی در این تعریف مفهوم تغییر یا اثر است که پاسخ بر محیط دارد؛ بنابر این "عامل" عملاً طبقه ای از پاسخ هاست که همه ی آن ها در یک اثر خاص مشترک هستند. مثلاً، موش در جعبه ی اسکینر ممکن است میله ای را با هر یک پنجه ها یا به کمک پوزه ی خود بفشارد، و همه ی این رفتارها را می توان کنش گر تلقی نمود- فشار بر میله. کنش گر ها بر خلاف پاسخ گر ها بدون شرایط تحریکی پیشایند خاص پدید می آیند. وقتی یک کنش گر تحت کنترل محرک افتراقی در آمد، شرطی سازی عامل روی داده است. (2) مربوط به، یا مشخص کننده ی پاسخی که این خصوصیات را نشان می دهد.

مترادف و متضاد

عامل (اسم)
operative, agent, factor, operator, doer, assignee, procurator, spy, propellant, operant, propellent

فعالیت کننده (اسم)
operant

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

کار کننده (صفت)
working, operant

جملات نمونه

1. operant conditioning
شرطی شدن کنش گر

2. operant conscience
وجدان موثر

3. Operant conditioning involves contiguity, in that the reinforcing event follows closely the production of a response.
[ترجمه ترگمان]conditioning Operant شامل contiguity است، که در آن رویداد تقویت کننده از نزدیک تولید یک واکنش را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]تهویه اپراتور شامل پیوستگی است، در این صورت رویداد تقویت دقیق تولید پاسخ می شود

4. In operant conditioning, the response should directly follow the stimulus.
[ترجمه ترگمان]در شرطی سازی عامل، پاسخ باید به طور مستقیم محرک را دنبال کند
[ترجمه گوگل]در تهویه عملیات، پاسخ به طور مستقیم باید محرک را دنبال کند

5. For operant conditioning to work, at least some stimuli must be reinforcing, and others aversive, without previous training.
[ترجمه ترگمان]برای شرطی سازی عامل، حداقل برخی از محرک ها باید تقویت شوند و برخی دیگر بدون آموزش قبلی باید تقویت شوند
[ترجمه گوگل]برای آماده سازی عملیات برای کار، حداقل برخی از محرک ها باید تقویت شود و دیگران بدون آموزش های قبلی مجازات شوند

6. There is an obvious analogy between operant conditioning and evolution by natural selection.
[ترجمه ترگمان]یک قیاس بدیهی بین شرطی سازی عامل، و تکامل با انتخاب طبیعی وجود دارد
[ترجمه گوگل]با استفاده از انتخاب طبیعی، یک تقابل آشکار میان تهویه و تکامل اپران وجود دارد

7. An operant is a piece of behaviour which has a spontaneous nature which occurs at a predetermined frequency.
[ترجمه ترگمان]یک عامل، یک نوع رفتار است که یک ماهیت خود به خودی دارد که در فرکانس از پیش تعیین شده رخ می دهد
[ترجمه گوگل]یک operant یک تکه رفتار است که دارای طبیعت خودبهخودی است که در یک فرکانس از پیش تعیین شده اتفاق می افتد

8. These are examples of Operant conditioning and show the power of parents in shaping the personality of the child.
[ترجمه ترگمان]اینها نمونه هایی از conditioning Operant هستند و قدرت والدین در شکل دادن شخصیت کودک را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]اینها نمونه هایی از تهویه کارآمدی هستند و قدرت والدین را در شکل دادن به شخصیت کودک نشان می دهند

9. Operant conditioning - The process by which a behavior not normally associated with a given stimulus becomes associated by combination with a positive or negative stimulus.
[ترجمه ترگمان]تهویه مطبوع - فرآیندی که در آن رفتاری که معمولا با یک محرک خاص در ارتباط نیست، با یک محرک مثبت یا منفی همراه می شود
[ترجمه گوگل]تهویه عملیاتی - فرآیندی که رفتار ناشی از یک محرک داده شده به صورت ترکیبی با یک محرک مثبت یا منفی مرتبط می شود

10. There are two corollaries of operant conditioning Aversion therapy and desensitization.
[ترجمه ترگمان]دو corollaries از شرطی سازی عامل، درمان کننده، و desensitization وجود دارد
[ترجمه گوگل]دو نتیجه از درمان تهدید کننده اپورتون و کاهش حساسیت وجود دارد

11. So, to illustrate Skinnerian theory in operant conditioning, I'll give an example of training a pig.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، برای نشان دادن تئوری Skinnerian در شرطی سازی عامل، من یک مثال از آموزش یک خوک به شما خواهم داد
[ترجمه گوگل]بنابراین، برای نشان دادن نظریه اسکینیرن در تهویه عامل، من نمونه ای از آموزش خوک را ارائه خواهم داد

12. Part of the problem with using operant conditioning with babies is it's difficult to get them to behave in any systematic way.
[ترجمه ترگمان]بخشی از مشکل با استفاده از شرطی سازی عامل، با نوزادان، دشوار است که آن ها را به روش سیستماتیک رفتار کنند
[ترجمه گوگل]بخشی از مشکلی که با استفاده از تهویه اپتینت با نوزادان ایجاد می شود، دشوار است که آنها را در هر روش سیستماتیک رفتار کنند

13. And because of operant conditioning, the baby is driven towards the adult.
[ترجمه ترگمان]و به دلیل conditioning، کودک به سمت بزرگ سال رانده می شود
[ترجمه گوگل]و به دلیل تهویه عامل، کودک به سوی بزرگسال هدایت می شود

14. In contrast, operant conditioning teaches us the relationship between environmental stimuli and our own behavior.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، شرطی سازی عامل، رابطه بین محرکه ای محیطی و رفتار خودمان را به ما آموزش می دهد
[ترجمه گوگل]در مقابل، تعویض اپراتور به ما ارتباط بین محرک های محرک و رفتار ما را آموزش می دهد

operant conditioning

شرطی‌شدن کنشگر


operant conscience

وجدان مؤثر


پیشنهاد کاربران

کنشگر
Operant conditioningشرطی سازی کنشگر

در زبانشناسی به معنی: "ارادی" ، بخواست: ،


کلمات دیگر: