کلمه جو
صفحه اصلی

against


معنی : با، مجاور، مخالف، ضد، علیه، در برابر، در مقابل، بر، به، برعلیه، برضد، بسوی
معانی دیگر : مقابل، فراروی، جنب، پهلوی، در آمادگی برای، مهیای، به (حساب)، نسیه، به اعتبار، در مقایسه با، (قدیمی) قبلا، تا هنگامی که، به رغم، پیوسته، مقارن

انگلیسی به فارسی

در برابر، در مقابل، پیوسته، مجاور، به‌سوی، مقارن،بر ضد، مخالف، علیه، به، بر، با


در برابر، علیه، در مقابل، ضد، بر، با، مخالف، به، برعلیه، برضد، بسوی، مجاور


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: in a manner or following a course contrary to.
متضاد: with

- It was so cold walking against the wind.
[ترجمه حمیدرضا] پیاده روی خیلی سختی در برابر باران بود
[ترجمه Nrz] پیاده روی سختی در مقابل باد بود
[ترجمه ترگمان] هوا خیلی سرد بود
[ترجمه گوگل] این بسیار سرد بود که در برابر باد می گذشت
- It's harder to swim against the current.
[ترجمه A.A] شنا کردن برخلاف جریان آب سخت تر است
[ترجمه ترگمان] شنا کردن در برابر جریان آب سخت تر است
[ترجمه گوگل] جفت کردن در برابر جریان سخت تر است
- They'll get in trouble if they go against the boss's wishes.
[ترجمه ترگمان] اگر بر خلاف میل رئیس شرکت کنند، دچار دردسر خواهند شد
[ترجمه گوگل] آنها اگر در برابر آرزوهای رئیس قرار بگیرند، دچار مشکل می شوند

(2) تعریف: in opposition to.
متضاد: behind, for, in favor of

- I can't make any progress with you working against me.
[ترجمه ترگمان] من نمی تونم هیچ پیشرفتی با تو داشته باشم که علیه من کار می کنی
[ترجمه گوگل] من نمیتوانم با شما در برابر من کار کند
- She has always been against capital punishment.
[ترجمه ترگمان] او همیشه با مجازات اعدام مخالف بوده است
[ترجمه گوگل] او همیشه مخالف مجازات اعدام بوده است
- Are you for or against the proposal?
[ترجمه ترگمان] با این پیشنهاد موافق هستید یا مخالف این پیشنهاد هستید؟
[ترجمه گوگل] آیا شما برای یا علیه این پیشنهاد هستید؟

(3) تعریف: in forceful contact with.

- Waves crash against the shore.
[ترجمه ترگمان] امواج به ساحل برخورد می کنند
[ترجمه گوگل] امواج در امتداد ساحل سقوط می کنند

(4) تعریف: in contact with (something used as a support).

- I'll lean against this tree.
[ترجمه ترگمان] من به این درخت تکیه می کنم
[ترجمه گوگل] من در برابر این درخت خنجر می زنم

(5) تعریف: in contrast with, esp. dark on light.

- The lettering stands out best with the black against the white.
[ترجمه ترگمان] حروف را با حروف سیاه بر روی سفید می گذارند
[ترجمه گوگل] این علامت با سیاه و سفید در برابر سفید، بهتر است

• versus; opposite; leaning on
in an opposite position
if something is leaning or pressing against something else, it is touching it.
if you are against an idea, policy, or system, you are opposed to it.
if you compete against someone in a game, you try to beat them.
if you do something against someone or something, you do something that might harm them.
if you appeal against a decision that has been made in a court of law, you ask officially for the case to be reconsidered.
something that is against the law is forbidden by law.
if you take action against a possible future event, you try to prevent it.
if you are moving against a current, tide, or wind, you are moving in the opposite direction to it.
if something happens or is considered against a particular background of events, it happens or is considered in relation to those events.
if something is measured or valued against something else, it is measured or valued by comparing it with the other thing.
the chances or odds against something happening are the chances or odds that it will not happen.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] مقابل

مترادف و متضاد

با (حرف اضافه)
in, about, with, by, against, together with, cum, mid, per

مجاور (حرف اضافه)
against

مخالف (حرف اضافه)
against, athwart, contrary to, despite, notwithstanding

ضد (حرف اضافه)
against

علیه (حرف اضافه)
against

در برابر (حرف اضافه)
to, unto, against, versus, for

در مقابل (حرف اضافه)
against, versus, for, vis-a-vis

بر (حرف اضافه)
on, upon, at, against

به (حرف اضافه)
on, in, into, at, to, against

برعلیه (حرف اضافه)
against

برضد (حرف اضافه)
against, athwart, versus, contra

بسوی (حرف اضافه)
off, into, at, to, unto, toward, against

opposite to


Synonyms: across, adjacent, contra, contrary to, counter to, facing, in contrast to, in opposition to, opposed to, opposing, versus


جملات نمونه

We prepared ourselves against adversity.

خود را برای روز مبادا آماده کردیم.


1. against a background of poverty and unemployment
در مقابل دورنمایی از فقر و بیکاری

2. against all expectations
برخلاف کلیه ی چشم داشت ها (یا پیش بینی ها)

3. against his lawyer's adjuration
برخلاف دستور صریح وکیلش

4. against my will
برخلاف میلم

5. against the express orders of his superior officer
برخلاف دستور صریح افسر مافوقش

6. against (all) odds
علی رغم مشکلات یا سختی ها،بر خلاف انتظار

7. against nature
خلاف طبیعت،غیرطبیعی

8. against one's better judgement
خلاف عقل سلیم (شخص)

9. against one's will
برخلاف میل کسی،(به) ناچار،(به طور) ناخواسته

10. against the (or one's) grain
برخلاف میل یا طینت کسی،ناخوشایند،رنجه آور

11. against the clock
با شتاب

12. against the grain
به طور عمود بر آوندهای چوب،برخلاف میل یا ظرفیت شخص

13. against the law
خلاف قانون،غیر قانونی

14. against the rules
خلاف مقررات

15. against the world
در مقابل جهانیان،برضد همه ی مردم

16. against time
در مسابقه یا گذشت زمان،کوشش در انجام کار پیش از انقضای وقت

17. crimes against humanity
جنایات ضد بشری

18. inoculation against smallpox
مایه کوبی ضد آبله

19. prejudice against those of a different race or religion
پیشداوری نسبت به کسانی که از نژاد یا مذهب دیگری هستند

20. propaganda against smoking
تبلیغ ضد استعمال دخانیات

21. push against the door
در را فشار بده.

22. struggling against poverty
پیکار کردن بر ضد فقر

23. unprotected against the weather
بلادفاع (یا در معرض) هوای بد

24. be against something (or someone)
مخالف چیزی (یا کسی) بودن

25. count against
به ضرر (کسی) تمام شدن

26. declare against
مخالفت (خود را) آشکار کردن،اظهار مخالفت کردن

27. discrimination against (or in favor of) someone
تبعیض برعلیه (یابرله) کسی

28. go against
مخالفت کردن با،اقدام کردن بر علیه

29. guard against
هشیار بودن،مواظب بودن،غفلت نکردن

30. hope against hope
سخت امیدوار بودن،(علیرغم نگرانی) امید داشتن

31. jar against (or on) something
با صدای ناهنجار خوردن به چیزی

32. offend against (something)
(از چیزی) تخطی کردن

33. over against
1- مخالف،طرف مقابل،رو برو 2- در مقایسه با،در سنجش با

34. over against
در برابر،در مقایسه با

35. sail against the wind
1- خلاف جهت باد کشتی رانی کردن 2- با مشکلات روبرو بودن،به مخالف برخوردن (near to the wind sail هم می گویند)

36. set against
1- موازنه کردن،ترازبندی کردن 2- مقایسه کردن 3- دشمنی کردن (با کسی)

37. side against someone
مخالف کسی بودن،طرف مقابل کسی را گرفتن،از دشمن کسی طرفداری کردن

38. swim against the stream
خلاف جهت رودخانه حرکت کردن،خلاف رسم یا خواسته ی مردم و غیره عمل کردن

39. up against
(عامیانه) در مقابل،رو در روی

40. up against it
(عامیانه) دچار مشکلات (به ویژه مشکلات مالی)

41. a backlash against government interference in commerce
واکنش شدید برعلیه دخالت دولت در تجارت

42. a blow against the atomic bomb
ضربه ای برعلیه بمب اتمی

43. a caveat against unfair practices
یک هشدار در مورد اعمال غیرمنصفانه

44. a hedge against inflation
مانعی در برابر تورم

45. a prejudice against modern art
نظر منفی نسبت به هنر امروزی

46. a victory against overwhelming odds
پیروزی علی رغم مشکلات فراوان

47. airlines compete against railways
شرکت های هواپیمایی با راه آهن ها رقابت می کنند.

48. an offense against (the principles of) morality
سر پیچی از اصول اخلاقی

49. an offense against god
گناه در برابر خدا

50. an outrage against not only newspapers but also the society itself
توهین بزرگی نه تنها به روزنامه ها بلکه به اجتماع

51. asghar turned against his former friends
اصغر با دوستان سابق خود ضدیت کرد.

52. chock up against the wall
کاملا نزدیک به دیوار،چسبیده به دیوار

53. constant vigilance against the spread of disease
مراقبت دائم در برابر گسترش بیماری

54. disciplinary action against those who have taken bribes
اقدام کیفری در مورد آنهایی که رشوه گرفته اند

55. establishing sanctions against tax evasion
برقرارسازی قیود بر علیه فرار از مالیات

56. evidence weighted against the accused
شواهد بر ضد متهم بودند.

57. facts militate against your claims!
واقعیات خلاف ادعاهای شما را نشان می دهد!

58. he agitated against his boss
بر ضد رئیس خود تحریک می کرد.

59. he argued against vegeterianism
او بر ضد گیاه خواری استدلال کرد.

60. he fought against pagans
او با کافران جنگید.

61. he intrigued against his own friend
او علیه دوست خودش توطئه چید.

62. he inveighed against his own destiny
او به سرنوشت خود فحش می داد.

63. he struggled against libidinous temptations
او در برابر وسوسه های شهوانی مقاومت می کرد.

64. he testified against my grandfather
او علیه پدربزرگم شهادت داد.

65. his claims against the company are highly debatable
ادعاهای او بر علیه شرکت بسیار قابل تردیداند.

66. his polemic against communism
جر و بحث او بر علیه کمونیسم

67. his protests against the politics of the government
اعتراضات او بر علیه سیاست های دولت

68. i am against war on principle
من به واسطه ی اصولی که به آن پایبند هستم با جنگ مخالفم.

69. it goes against my grain
با طینت من جور در نمی آید.

70. it is against my principles
مخالف معتقدات اخلاقی من است.

to stand against injustice

در برابر ستم ایستادن


against my will

برخلاف میلم


Push against the door.

در را فشار بده.


Throw the ball against the wall.

توپ را به دیوار بزن.


to drive against the traffic

در جهت مخالف ترافیک راندن


a red flower against a black background

گل قرمز در زمینه‌ی سیاه


the house against the church

خانه‌ی کنار کلیسا


The debts were entered against his account.

بدهی‌ها را به حسابش واریز کردند.


the importance of space as against time

اهمیت فضا در مقایسه با زمان


What does he have against you?

ضد تو چه مدرکی دارد؟ چرا با تو بد است؟


The odds against rain are one in ten.

احتمال باران یک در ده است.


اصطلاحات

against the law

خلاف قانون، غیر قانونی


be against something (or someone)

مخالف چیزی (یا کسی) بودن


against the grain

به طور عمود بر آوندهای چوب، برخلاف میل یا ظرفیت شخص


to have something against someone

برعلیه کسی مدرک داشتن، با کسی بد بودن


to measure against

سنجیدن با، موازنه کردن با


the odds against (something or someone)

احتمال، امکان


over against

1- مخالف، طرف مقابل، رو برو 2- در مقایسه با، در سنجش با


to warm (or advise etc.) against

هشدار (یا اندرز و غیره) دادن (در برابر)


پیشنهاد کاربران

بر علیه
بر ضد


بر علیه

مخالف

به موازات

درمقابل

مترادف ان =with = با

در برابر - بر ضد

ممنوعیت

بسیاری از دوستان این واژه را �بر علیه� یا �بر ضد� معنا کردند. در نگارش فارسی باید بگیم �علیه� یا �ضد�. در واقع استفاده از �بر� در عبارتهای �بر ضد� و �بر علیه� زائد و تکراری است.

ضد - علیه

Back bite against, مجموعا یعنی پشت سر کسی حرف زدن، پس against حرف اضافه ی back bite هم هست

علاوه بر ضد و علیه درمقابل و پهلوی هم معنی میدهد

against به معنای دربرابر می باشد که در بازی فوتبال نیز بین دو تیم به کار می رود برای مثال red team against blue team

به رغم

علیرغم
علیرغم میل باطنیم بهت کمک کردم . Against my better judgment I helped you


نسبت به ، درمورد، در بابِ، راجع به

علیهِ
خلافِ
مقابلِ
روبه رویِ

بر خلاف
بر علیه

در برابر

برخلاف
ضد
علیه
دربرابر
مخالف

منتسب به

contrary

برحسب ( در نمودار - مثلا تغییرات حرکت بر حسب واحد زمان ) The completion chart primarily shows the status of scenarios completion against time.

ضد، مخالف ، علیه در برابر ، بر خلاف

متضاد.
برابر.
مخالف.
مقابل.

در مقایسه با

کنار
چسبیده به
to be touching it

علیه
دربرابر
ضد
درخلاف
مترادف= versus

against my lips
با لب هام.

آنسوی، آن سمتِ، آن طرفِ ( برای نشان دادن پشت و عکسِ چیزی )


کلمات دیگر: