صفت ( adjective )
مشتقات: carelessly (adv.), carelessness (n.)
• (1) تعریف: not cautious or attentive enough; negligent (often fol. by "with," "about," or "in").
• مترادف: inattentive, neglectful, negligent, remiss
• متضاد: attentive, careful, deliberate, exact
• مشابه: cavalier, derelict, harum-scarum, imprudent, inadvertent, incautious, lax, mindless, off guard, perfunctory, rash, reckless, slack, slipshod, thoughtless, unwise, vagabond
- He's still a careless driver even after receiving numerous traffic tickets.
[ترجمه علیرضا] او هنوز هم یک راننده بی دقت است، حتی پس از دریافت قبوض جریمه متعدد.
[ترجمه ] او یک راننده ی بی دقت است چون قبض های جریمه ی زیادی دریافت کرده
[ترجمه ترگمان] او هنوز هم یک راننده بی احتیاط است، حتی پس از اینکه بلیط رفت و آمد متعددی را دریافت کرد
[ترجمه گوگل] او حتی پس از دریافت بلیط های ترافیکی متعدد نیز یک راننده بی رحم است
- If I hadn't been so careless with my phone, I wouldn't have lost it.
[ترجمه دینا خوش ویشکائی] اگر من با گوشیم بازی نمیکردم، الان آن را از دست نمی دادم
[ترجمه ترگمان] اگر انقدر با موبایلم بی دقتی نکرده بودم، آن را از دست نمی دادم
[ترجمه گوگل] اگر من با تلفن من خیلی بی دغدغه نبودم، من آن را از دست ندهم
- You shouldn't be so careless about where you walk at night.
[ترجمه ترگمان] تو نباید در مورد جایی که شب ها راه میری، بی اعتنا باشی
[ترجمه گوگل] شما نباید در مورد جایی که در شب به آنجا می روید خیلی بی احترامی کنید
- I was careless in saying that, and now I think I'm in trouble with the boss.
[ترجمه ترگمان] من از گفتن این حرف بی دقت بودم و حالا فکر می کنم که با رئیس مشکل دارم
[ترجمه گوگل] من در حال گفتگو با آن بی دقتی بودم و اکنون فکر می کنم که من با رئیس مواجه هستم
• (2) تعریف: imprecise or incomplete.
• مترادف: imprecise, incomplete, perfunctory, sloppy
• متضاد: careful, meticulous, scrupulous, thorough
• مشابه: hit-or-miss, inferior, messy, slapdash, slipshod, slovenly, unfinished
- They did a careless job of painting and got a lot of paint on the floor and the woodwork.
[ترجمه alireza] انها کار نقاشی را با بی دقتی انجام دادند و باعث ایجاد مقدار زیادی رنگ روی کف و کف پوش چوبی شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها کار نقاشی careless انجام دادند و رنگ زیادی روی زمین و the گذاشتند
[ترجمه گوگل] آنها یک کار بی نظیر از نقاشی انجام دادند و رنگ زیادی روی کف و چوب گذاشتند
• (3) تعریف: marked or caused by lack of forethought or consideration.
• مترادف: inadvertent, offhand, thoughtless, unthinking
• متضاد: diligent, thoughtful
• مشابه: accidental, casual, cavalier, glib, ill-advised, lax, unintentional, unplanned, unwitting
- Some careless errors on her resume made a bad impression on the job interviewer.
[ترجمه ترگمان] برخی اشتباه ات بی توجهی در رزومه او تاثیر بدی بر مصاحبه کننده در کار گذاشته بود
[ترجمه گوگل] برخی از اشتباهات بی ربط در رزومه او، تاثیر مثبتی بر مصاحبه شغلی داشتند
- Just a few careless words can damage a friendship.
[ترجمه ترگمان] فقط چند کلمه careless میتونه یه دوستی رو خراب کنه
[ترجمه گوگل] فقط چند کلمه بی دقتی می تواند به یک دوستی آسیب برساند
• (4) تعریف: unconcerned; indifferent (usu. fol. by "of", "in," or "about").
• مترادف: casual, inattentive, inconsiderate, indifferent, perfunctory, thoughtless, unconcerned, unthinking
• متضاد: careful, considerate, precise, punctilious, studious, thoughtful
• مشابه: cavalier, devil-may-care, flippant, heedless, impolite, lackadaisical, lax, negligent, rude, slack, tactless, uncivil, unmindful
- He was careless of his sister's feelings when he said those things.
[ترجمه ترگمان] وقتی این چیزها را می گفت حواسش به احساسات خواهرش نبود
[ترجمه گوگل] او گفت که این چیزها را بی ادب از احساسات خواهرش می داند
- The nurse was cold and careless in the way she spoke to my father.
[ترجمه ترگمان] پرستار در حالی که با پدرم صحبت می کرد سرد و بی اعتنا بود
[ترجمه گوگل] پرستار با پدرم صحبت کرده بود سرد و بی دقتی
- He'd always been a bit careless about the impression he made on other people.
[ترجمه ترگمان] او همیشه نسبت به کسانی که از دیگران ساخته بود بی توجه بود
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد تصوراتش که به دیگران انجام داده، کمی بی دقت بوده است
• (5) تعریف: effortless; natural.
• مترادف: casual, easy, effortless, natural
• مشابه: free and easy, spontaneous, unaffected
- I envied her careless poise.
[ترجمه ترگمان] به توازن بی احتیاط او رشک بردم
[ترجمه گوگل] من خود را غافلگیر کردم