کلمه جو
صفحه اصلی

drainage


معنی : زه کشی، زیر اب زنی
معانی دیگر : شبکه ی فاضلاب، زهاب سازی، فاضلاب، گنداب، آب ناودان

انگلیسی به فارسی

زه‌کشی، زیر آب‌زنی


زه کشی، زیر اب زنی


انگلیسی به انگلیسی

• emptying of liquid, channeling; sewage, waste water
drainage is the system or process by which water or other liquids are drained from a place.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] آبریزگاه
[عمران و معماری] زهکشی - دفع آب
[مهندسی گاز] زیرآب زنی
[زمین شناسی] زهکشی فرایند برداشت خاک یا آب سطحی اضافی بوسیله ابزار مصنوعی یا بوسیله جریان ثقلی .
[خاک شناسی] زهکشی
[نفت] زهکشی
[پلیمر] زهکشی
[آب و خاک] زهکشی

مترادف و متضاد

زه کشی (اسم)
gully, drainpipe, drain, canalization, drainage, sewerage

زیر اب زنی (اسم)
drainage

seepage


Synonyms: waste, bilge, waste water, drain water, sewerage, effluvium, effluent


جملات نمونه

1. the drainage of marshlands
زهکشی زمین های باتلاقی

2. this lake receives the drainage of several mountain streams
آب چندین جویبار کوهستانی به این دریاچه می ریزد.

3. The drainage system consisted of a few open ditches to facilitate run-off.
[ترجمه ترگمان]سیستم زه کشی شامل چند گودال باز برای تسهیل فرار بود
[ترجمه گوگل]سیستم زهکشی شامل چند خیط و پان باز برای تسهیل دور زدن بود

4. Bad drainage caused the land to be flooded.
[ترجمه ترگمان]تخلیه بد باعث طغیان زمین شد
[ترجمه گوگل]زهکشی بد باعث زمین افتادن شد

5. The bricks were bedded in sand to improve drainage.
[ترجمه ترگمان]آجرها برای بهبود زه کشی در شن بستری شده بودند
[ترجمه گوگل]آجر ها در شن و ماسه برای بهبود زهکشی قرار داشتند

6. The drainage system needs careful construction.
[ترجمه ترگمان]سیستم زه کشی به ساخت وساز دقیق نیاز دارد
[ترجمه گوگل]سیستم زهکشی نیاز به ساخت و ساز دقیق دارد

7. Line the pots with pebbles to ensure good drainage.
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از زه کشی خوب، ظروف را با سنگریزه ها خط بکشید
[ترجمه گوگل]گلدان ها را با سنگریزه بگذارید تا زهکشی خوبی داشته باشید

8. The defect in the drainage must be remedied.
[ترجمه ترگمان]نقص در زه کشی باید اصلاح شود
[ترجمه گوگل]نقص در تخلیه باید اصلاح شود

9. These plants need a sunny spot with good drainage.
[ترجمه ترگمان]این گیاهان به یک نقطه آفتابی با زه کشی خوب نیاز دارند
[ترجمه گوگل]این گیاهان به یک نقطه آفتابی با زهکشی خوب نیاز دارند

10. This area was very marshy before the drainage system was installed.
[ترجمه ترگمان]این منطقه قبل از نصب سیستم زه کشی، باتلاقی بود
[ترجمه گوگل]این منطقه قبل از نصب سیستم زهکشی خیلی سرسبزی بود

11. He came to look at the drainage.
[ترجمه ترگمان]او آمد تا به رودخانه نگاه کند
[ترجمه گوگل]او آمد تا به زهکشی نگاه کند

12. Improper drainage of liquid waste from espresso machine.
[ترجمه ترگمان]تخلیه نامناسب مواد زائد مایع از دستگاه اسپرسو
[ترجمه گوگل]زهکشی ناشی از زباله مایع از دستگاه اسپرسو

13. The farmers use an intricate system of drainage canals.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان از یک سیستم پیچیده از کانال های زه کشی استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]کشاورزان از یک سیستم پیچیده کانال های زهکشی استفاده می کنند

14. Their use in malignant strictures provides immediate drainage, avoiding the early complications encountered with plastic stents.
[ترجمه ترگمان]استفاده از آن ها در strictures بدخیم زه کشی سریع را تامین می کند و از عوارض زودرس ناشی از استنت گذاری جلوگیری می کند
[ترجمه گوگل]استفاده آنها در شیوه های بدخیم باعث تخلیه فوری می شود، از اجتناب از عوارض اولیه در مواجهه با استنت های پلاستیکی

the drainage of marshlands

زهکشی زمین‌های باتلاقی


This lake receives the drainage of several mountain streams.

آب چندین جویبار کوهستانی به این دریاچه می‌ریزد.


پیشنهاد کاربران

زهکشی، زهکشی تونل

فرآیند تخلیه ( نفت )

آبکشی

آب آلوده ، غیر استفاده برای کشاورزی

ترشحات ( مثلا ترشحاتی که در هنگام عفونت گوش از آن خارج می شود )

تخلیه کردن ( پزشکی )

عمران
شبکه فاضلاب

Excess drainage of any body fluid including water from vomiting and diarrhea, blood, semen etc. is not a good for health.

بیرون ریختن - تخلیه - زهکشی

تخلیه

جویبار


کلمات دیگر: