کلمه جو
صفحه اصلی

indigestion


معنی : سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل
معانی دیگر : گوارش ناپذیری، هضم ناپذیری، ناگوارایی

انگلیسی به فارسی

بد گواری، سو هاضمه، رودل، دیر هضمی


انگلیسی به انگلیسی

• difficulty in digesting food, dyspepsia
indigestion is pain that you get when you cannot digest food.

اسم ( noun )
مشتقات: indigestive (adj.)
(1) تعریف: inability to digest, or difficulty in digesting food.

(2) تعریف: an instance of discomfort caused by this difficulty.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] بدگوارشی، سوءهاضمه .

مترادف و متضاد

upset stomach


سوء هاضمه (اسم)
cachexia, cachexy, indigestion, dyspepsia

بد گواری (اسم)
indigestion, dyspepsia

دیر هضمی (اسم)
indigestion

رودل (اسم)
indigestion

Synonyms: acid indigestion, acidosis, digestive upset, dyspepsia, dyspepsy, flatulence, flu, gas, gaseous stomach, heartburn, nausea, pain


جملات نمونه

1. acid indigestion
سو هاضمه ی اسیدی،ترش کردن

2. A food that is too fatty may cause indigestion.
[ترجمه ترگمان]غذایی که بیش از حد چرب است ممکن است موجب سو هاضمه شود
[ترجمه گوگل]مواد غذایی که بیش از حد چرب هستند ممکن است باعث سوء هاضمه شود

3. Do you suffer from indigestion after you have eaten?
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه غذا خوردی سو هاضمه داری؟
[ترجمه گوگل]آیا بعد از خوردن غذا از سوء هاضمه رنج می برید؟

4. He was prone to indigestion after rich restaurant meals.
[ترجمه ترگمان]او پس از غذاهای رستوران های ثروتمند مستعد سو هاضمه بود
[ترجمه گوگل]او بعد از غذا های غنی از رستوران سوء تغذیه شد

5. Rich food always gives me indigestion.
[ترجمه ترگمان]غذاهای چرب همیشه به من سو هاضمه می دهند
[ترجمه گوگل]غذای غلیظ همیشه باعث سوء هاضمه می شود

6. The boy had indigestion,and he regurgitated all his food.
[ترجمه ترگمان]اون پسر دچار سو هاضمه شده و اون همه غذا رو از بین رفته
[ترجمه گوگل]این پسر دارای سوء هاضمه بود و او تمام مواد غذایی خود را برداشت

7. He suffered from indigestion and bloating.
[ترجمه ترگمان]از سو هاضمه و نفخ شکم رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از سوء هاضمه و نفخ رنج می برد

8. Don't bolt your food you'll get indigestion!
[ترجمه ترگمان]غذایت را قطع نکن، سو هاضمه می گیری!
[ترجمه گوگل]خوردن غذا را که سوءتغذیه دریافت می کنید متوقف نکنید!

9. Indigestion can be brought on by a surfeit of rich food.
[ترجمه ترگمان]Indigestion را می توان با بیش از حد مواد غذایی غنی به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]سوء هاضمه را می توان با سوء مصرف مواد غذایی غنی به ارمغان آورد

10. You'll give yourself indigestion if you swallow your dinner so quickly.
[ترجمه ترگمان]اگر به این سرعت dinner را قورت بدهید، سو هاضمه خواهید داشت
[ترجمه گوگل]اگر صبح زود شام را ببلعید، خود را در معرض اختلال قرار می دهید

11. Spicy food always gives me indigestion.
[ترجمه ترگمان]غذای ادویه دار همیشه به من سو هاضمه میده
[ترجمه گوگل]غذای تند همیشه سوء هاضمه می دهد

12. You're bound to get indigestion if you guzzle like that!
[ترجمه ترگمان]اگر این را بخورید، سو هاضمه بگیرید
[ترجمه گوگل]اگر چنین چیزی را دوست دارید، مجبور خواهید شد که سوء هاضمه داشته باشید!

13. No time for insomnia, backaches, headaches, indigestion or general lethargy.
[ترجمه ترگمان]هیچ زمانی برای بیخوابی، backaches، سردرد، سوهاضمه یا رخوت عمومی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ وقت برای بی خوابی، کمر درد، سردرد، بیماری های قلبی و یا تندرستی عمومی وجود ندارد

14. He suffered from bouts of indigestion.
[ترجمه ترگمان]او از کش مکش of رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از وقوع سوء هاضمه رنج می برد

15. Now we get rocks when we have indigestion or a sprained wrist.
[ترجمه ترگمان]حالا که دچار سو هاضمه یا مچ رگ به رگ شده، سنگ به دست می گیریم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر سنگ هایی را که در معرض جراحت یا مچ دست قرار گرفته اند، دریافت می کنیم

پیشنهاد کاربران

سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل
difficulty in digesting food

سوء هاضمه، رودل


کلمات دیگر: