کلمه جو
صفحه اصلی

scrub


معنی : تمیز کاری، ادم گمنام، خارستان تیغستان، خراش دادن، مالش دادن، مالیدن، ستردن، تمیز کردن، خراشیدن
معانی دیگر : درخت کم رشد، نیمه خشکیده، خار و خاشاک انبوه، زمین پوشیده از خار و خاشاک، خاردشت، (جانور) کم رشد، پست نژاد، لاغر و استخوانی، (ورزش) بازیکنی که عضو رسمی تیم نیست، (جمع) تیم متشکل از بازیکنان وازده، گروه دست دوم، بد تبار، غیر اصیل، (با برس مالیدن و ساییدن) شستن، آب ساب کردن، از میان برداشتن، صرفنظر کردن، (محکم) مالیدن، ساییدن، گاز شویی کردن، گازپالایی کردن، (به ویژه موشک و ناو فضایی) لغو دستور پرواز یا پرتاب، پرتاب (موشک) را لغو کردن، مالش، سایش، شستشو (همراه با سایش)، درخت یابوته کوتاه ورشد نکرده، زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور، ضد عفونی برای عمل جراحی

انگلیسی به فارسی

درخت یابوته کوتاه ورشد نکرده، زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور، خارستان تیغستان، آدم گمنام، مالش، سایش، تمیز کاری، ضد عفونی برای عمل جراحی، مالیدن، خراشیدن، تمیز کردن، ستردن


اسکراب، خارستان تیغستان، ادم گمنام، تمیز کاری، مالش دادن، مالیدن، تمیز کردن، خراش دادن، خراشیدن، ستردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scrubs, scrubbing, scrubbed
(1) تعریف: to clean by rubbing hard, often with a stiff brush or other abrasive cleaning tool.
مترادف: scour
مشابه: brush, buff, clean, cleanse, polish, rub, scrape, sponge, swab, wash

- He scrubbed the pots until they were shiny.
[ترجمه علیرضا سمیعی] اآنقدر گلدانها را پاک کرد که برق بزنه
[ترجمه ترگمان] ظرف ها را تمیز کرد تا برق نیفتد
[ترجمه گوگل] او گلدان ها را تا زمانی که براق بودند، از بین برد
- She got down on her knees to scrub the floor.
[ترجمه مهدی صادقی] او زانو زد تا کف زمین را تمیز کند.
[ترجمه ترگمان] زانو زد تا کف اتاق را تمیز کند
[ترجمه گوگل] او بر روی زانوهایش زد تا کفش را خراشیده کند

(2) تعریف: to clean off (dirt and the like) by rubbing hard while washing.
مترادف: scour
مشابه: brush, clean, cleanse, rub, scrape, sponge, wash

- The gardener scrubbed the dirt from her hands.
[ترجمه ترگمان] باغبان خاک را از دستش پاک کرد
[ترجمه گوگل] باغبان خاک را از دستش پاک کرد

(3) تعریف: to remove contaminants from (a gas or vapor).
مترادف: decontaminate
مشابه: clean, disinfect, purify

- Emissions from the factory's chimney are now scrubbed.
[ترجمه ترگمان] emissions از دودکش کارخانه ها اکنون تمیز شده است
[ترجمه گوگل] انتشار گازهای خروجی از دودکش کارخانه در حال حاضر پوسته پوشیده شده است

(4) تعریف: (informal) to cancel or postpone (a military mission or flight).
مترادف: abort
مشابه: cancel, discontinue, postpone, stop, terminate

- The launch had to be scrubbed because of inclement weather.
[ترجمه ترگمان] پرتاب باید به خاطر آب و هوا شسته بشه
[ترجمه گوگل] راه اندازی باید به دلیل آب و هوای نامطبوع پوشیده شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to clean something by rubbing hard.
مترادف: scour
مشابه: brush, clean, sponge, wash

- If you want to get that clean, you'll have to scrub harder.
[ترجمه ترگمان] اگر بخواهی آن را تمیز کنی باید محکم تر عمل کنی
[ترجمه گوگل] اگر میخواهید این را پاک کنید، باید سختتر شستشو دهید
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of scrubbing.
مترادف: scour

- I gave the bathtub a good scrub.
[ترجمه ترگمان] من به وان یه برس خیلی خوب دادم
[ترجمه گوگل] من به حمام اسکراب خوبی دادم
اسم ( noun )
(1) تعریف: a low or stunted shrub or tree, or such plants collectively, or a large area covered with such growth.
مترادف: brush, brushwood

- There is only scrub in this part of the desert.
[ترجمه ترگمان] در این قسمت از صحرا فقط جراحی وجود دارد
[ترجمه گوگل] در این قسمت صحرا فقط اسکراب وجود دارد

(2) تعریف: an undersized, inferior, or insignificant person or thing.
مترادف: nobody, runt, shrimp, twerp

(3) تعریف: a domesticated animal of mixed breed; mongrel.
مترادف: mongrel

(4) تعریف: in team sports, a player not belonging to the regular, varsity, or first-string team.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: undersized, inferior, or insignificant.
مترادف: immature, inferior, insignificant, puny, stunted, underdeveloped, undersized
مشابه: dwarfish, inconsequential, miniature, petty, second-rate, second-string, small, trifling, trivial, two-bit

(2) تعریف: abounding in low shrubs and trees.
مترادف: brushy, scrubby
مشابه: bushy, shrubby

• thicket, dense growth of small trees; instance of rubbing or scraping; insignificant person; small tree or bush; cancellation or postponement
rub, scrape, abrade; wash or clean by rubbing; cancel or postpone; remove impurities from a gas (chemistry); examine data and remove unnecessary or extraneous items (computers)
undersized, smaller than usual, dwarf; insignificant, inferior; covered with small trees or bushes
if you scrub something, you rub it hard in order to clean it, using a stiff brush and water. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. that floor needs a good scrub.
if you scrub dirt off something, you remove it by rubbing hard.
scrub consists of low trees and bushes in an area that has very little rain.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] اسکراب ؛ واژه ای آمریکای برای معرفی کردن گاوی که نه نژاد آمیخته است و نه ویژگیهای یک نژاد را دارد، همچنین گاوهایی که ویژگیهای ناپسندی دارند .

مترادف و متضاد

تمیز کاری (اسم)
scrub, cleaning, scouring

ادم گمنام (اسم)
scrub, nobody

خارستان تیغستان (اسم)
scrub

خراش دادن (فعل)
scratch, scrub, rase

مالش دادن (فعل)
scrub

مالیدن (فعل)
rub, scrub, curry, knead, daub, polish

ستردن (فعل)
erase, scrape, scrub, obliterate, shave, raze, efface, rase

تمیز کردن (فعل)
clean, cleanse, absterge, clear, scavenge, scrub, wisp, identify

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

clean with force


Synonyms: abrade, brush, buff, cleanse, mop, polish, rub, scour, wash


Antonyms: dirty


cancel


Synonyms: abandon, abolish, abort, call off, delete, discontinue, do away with, drop, forget about, give up


Antonyms: organize, schedule, set up


جملات نمونه

The surgeon scrubbed his hands thoroughly with a brush and soap.

جراح دستان خود را با برس و صابون خوب شست.


1. Scrub the wood thoroughly with water and a stiff brush.
[ترجمه ترگمان]چوب را کاملا با آب و یک برس سفت تمیز کنید
[ترجمه گوگل]چوب را به طور کامل با آب و قلم مو سفت می کند

2. I started to scrub off the dirt.
[ترجمه ترگمان]شروع کردم به پاک کردن خاک
[ترجمه گوگل]شروع کردم به خراشیدن خاک

3. Surgeons began to scrub their hands and arms with soap and water before operating.
[ترجمه ترگمان]جراحان شروع به تمیز کردن دست ها و دست های خود با صابون و آب قبل از عمل کردند
[ترجمه گوگل]جراحان قبل از عمل، دست ها و دست ها را با صابون و آب زدند

4. The vegetation consisted of low scrub.
[ترجمه ترگمان]پوشش گیاهی از بوته های کوتاه تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل]پوشش گیاهی شامل اسکراب کم بود

5. It would pay farmers to plough up the scrub and plant wheat.
[ترجمه ترگمان]برای شخم زدن the و کاشت گندم به کشاورزان پول پرداخت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این به کشاورزان پرداخت می شود تا اسکراب را بریزند و گندم را بجوشانند

6. The walls needed a good scrub.
[ترجمه ترگمان]دیوارها به یک برس خوب احتیاج داشتند
[ترجمه گوگل]دیوارها نیاز به یک اسکراب خوب داشتند

7. Children, give your hands a good scrub and come and get your dinner!
[ترجمه ترگمان]بچه ها، یک برس خوب به دستتان بدهید و بیایید و dinner را بخورید
[ترجمه گوگل]بچه ها، دست های خود را به دست اسکراب خوب و می آیند و شام خود را دریافت کنید!

8. The mountain was covered in scrub.
[ترجمه ترگمان]کوه در بوته های خار پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]کوه در اسکراب پوشیده شده بود

9. The horses stood near a patch of scrub.
[ترجمه ترگمان]اسب ها نزدیک یک تکه چوب ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]اسب ها در نزدیکی پچ اسکراب ایستاده بودند

10. Please scrub the sink.
[ترجمه ترگمان]لطفا سینک رو تمیز کن
[ترجمه گوگل]لطفا سینک را پاک کنید

11. Use the facial scrub when your skin needs an extra pick-me-up.
[ترجمه ترگمان]وقتی پوست شما به یک برش اضافی نیاز دارد، از scrub صورت استفاده کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که پوست شما نیاز به یک انتخاب اضافی دارد، از اسکراب صورت استفاده کنید

12. I gave the table a good scrub.
[ترجمه ترگمان]میز را خوب تمیز کردم
[ترجمه گوگل]من به جدول یک اسکراب خوب دادم

13. I gave the floor a good scrub .
[ترجمه ترگمان]من زمین رو خوب تمیز کردم
[ترجمه گوگل]من به طبقه ای از اسکراب خوب دادم

14. Scrub the walls down before painting them.
[ترجمه ترگمان] قبل از نقاشی دیوارها رو تمیز می کنیم
[ترجمه گوگل]قبل از نقاشی آنها دیوارها را از بین ببرید

That project was scrubbed due to a lack of money.

به‌خاطر کم بودن پول از آن صرف‌نظر شد.


پیشنهاد کاربران

روپوش بیمارستان

بررسی کردن، مرور کردن

تمیزکردن ( معمولا با آب و برس )

لیف

تمیز کردن
لباس مریض در بیمارستان

سابیدن, جرم گیری کردن

تمیز کردن/سابیدن/خراشیدن چیزی از روی سطحی سخت

ریزه میزه. . . اشاره به چیزی با توانایی یا قدرت کم

تمیزکردن و نوازش کردن حیوانات ( اسب، سگ، گربه و. . . ) با برس مخصوص

⁦✔️⁩مالیدن، تمیز کردن
I scrubbed the floor to get it clean


درخت کم رشد و خشکیده

لایه بردار

۱. روپوش گشاد اعضای بیمارستان که معمولا یا آبیه یا سبزه ( پرستارها - جراح ها - پزشک ها ) ( N )
۲. درخت یا بوته یا گیاه کوچک که رشد زیادی نکرده ( N )
۳. بوته زار ( زمین پوشیده از بوته و گیاهان و درختانِ متوسط سایز : یعنی یه زمینی که مثل بیابان فقط خاک نیست. یه مقدلری گیاه باعث شده که خاک رو به زور ببینی ) ( N )
۴. یه اسکراب داریم در بحث زیبایی. اسکراب ها محصولات بهداشتی و مراقبتیِ پوست بدن هستن. در واقع کمک میکنن لایه های مرده پوست کنده بشن و لایه ها و پوست های سرحال و زنده، سرحال تر از قبل بشن و آبرسانی بهشون به انجام برسه و شفاف تر و جوان تر بشن
۵. تمیزکاری ( صابون زنی و مالش ابر یا پارچه یا فرچه برای از بین بردن لکه های روی یک چیز سخت ) ( N )

۶. تمیز کردن ( سابیدن یک چیز سخت معمولا به همراه صابون به جهت تمیز کردن و برق انداختن یک شیء سخت و سفت ) ( V )
در واقع مثل فعل های Polish و Wipe و تقریبا wash می مونه
۷. لغو کردن ( بازی و مَچ و رویداد ) ( V )

سابیدن , تمیز کردن ؛ صرف نظر کردن ؛ بوته زار

– He scrubbed the mark on the wall
– She scrubbed the dirt from her hands
– She got down on her knees to scrub the floor
– He has to scrub his plan for vacation
– We had to scrub our plans when I lost my job
– The bird disappeared into the scrub


کلمات دیگر: