کلمه جو
صفحه اصلی

residue


معنی : ته نشین، باقی مانده، پس مانده، زیادتی، فضله، فضولات، پس ماند، قسمت باقی مانده، تفاله مانده
معانی دیگر : تفاله، مانده، بقیه، مابقی، (شیمی) پس مانده ی تقطیر، ته مانده، فاضل

انگلیسی به فارسی

پس مانده، تفاله مانده، قسمت باقی مانده، فاضل،زیادتی، ته نشین


مانده، باقیمانده، پس ماند، آزاد


باقی مانده، پس مانده، ته نشین، پس ماند، قسمت باقی مانده، فضولات، تفاله مانده، زیادتی، فضله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a substance or quantity that remains after a part has been removed or after a process has been completed.
مترادف: remainder, remnant, residuum
مشابه: balance

- We removed the old tape from the edges of the windows, but now there is a sticky residue on the glass.
[ترجمه ترگمان] نوار قدیمی را از لبه پنجره برداشتیم، اما حالا بقایای چسبناک روی شیشه وجود دارد
[ترجمه گوگل] ما نوار قدیمی را از لبه های پنجره حذف کردیم، اما در حال حاضر روی شیشه شیشه ای چسبنده است

(2) تعریف: the portion of an estate that remains after the fulfillment of all claims and bequests.
مترادف: residuum

• remainder, rest, material that remains after part is removed; part of an estate that remains after repayment of debt and liabilities (law)
a residue of something is a small amount that remains after most of it has gone; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] پسمان، باقی مانده .
[شیمی] باقیمانده، تفاله، پس مانده تقطیر
[عمران و معماری] پسمانده - تفاله
[برق و الکترونیک] مانده
[مهندسی گاز] ته مانده، باقیمانده، ته نشین
[نساجی] ته مانده - باقیمانده - پسمانده
[ریاضیات] مانده، باقیمانده
[پلیمر] باقیمانده، تفاله، پس مانده

مترادف و متضاد

ته نشین (اسم)
residual, alluvium, sediment, tartar, deposit, residue, lees, dreg

باقی مانده (اسم)
rest, surplus, residue, fragment, debris, odds and ends, residuum, remainder, remnant, dregs, leavings, loose end, survivor

پس مانده (اسم)
excrement, tailing, residue, scum, refuse, picking, residuum, remainder, dreg, leftover, leavings

زیادتی (اسم)
excess, surplus, residue, immoderation

فضله (اسم)
excrement, residue, remainder

فضولات (اسم)
residue, reject, refuse, garbage, excreta

پس ماند (اسم)
residue

قسمت باقی مانده (اسم)
residue

تفاله مانده (اسم)
residue

leftover part


Synonyms: balance, debris, dregs, dross, excess, extra, garbage, heel, junk, leavings, leftovers, orts, parings, remainder, remains, remnant, residual, residuum, rest, scourings, scraps, scum, sewage, shavings,silt, slag, surplus, trash


Antonyms: base, core


جملات نمونه

1. The flies leave a sticky residue on crops.
[ترجمه ترگمان]مگس ها a چسبناک روی محصولات می گذارند
[ترجمه گوگل]مگس ها باقی مانده چسبنده بر روی محصولات می گذارند

2. The residue went to her granddaughter.
[ترجمه ملیکا] باقی مانده ی دارایی اش به نوه اش ارث رسید.
[ترجمه ترگمان] باقی مونده به نوه - ش رفت
[ترجمه گوگل]باقی مانده به نوه او رفت

3. The residue of the estate was divided equally among his children.
[ترجمه ترگمان]باقی دارایی در میان فرزندانش به هم تقسیم شد
[ترجمه گوگل]باقی مانده املاک در میان فرزندان خود به طور مساوی تقسیم شد

4. A residue can build up on the hair shaft, leaving the hair limp and dull looking.
[ترجمه ترگمان]باقی مو می تواند روی بدنه کشتی ساخته شود و موهایش را شل و کدر نگه دارد
[ترجمه گوگل]باقی مانده می تواند بر روی شانه مو ایجاد، ترک مو ملایم و خسته نگاه

5. Always using the same shampoo means that a residue can build up on the hair.
[ترجمه ترگمان]همیشه با استفاده از همان شامپو، یک باقیمانده می تواند روی موها ساخته شود
[ترجمه گوگل]همیشه از همان شامپو استفاده می کنید بدین معنی است که باقی مانده می تواند روی مو ایجاد کند

6. The residue of the stock was sold.
[ترجمه ترگمان]باقیمانده سهام فروخته شد
[ترجمه گوگل]بقیه سهام فروخته شد

7. Mary scraped the residue of food from the plates before putting them under water.
[ترجمه ترگمان]مری قبل از اینکه آن ها را زیر آب قرار دهد، باقیمانده غذاها را پاک کرد
[ترجمه گوگل]مری قبل از قرار دادن آنها در زیر آب، پس مانده غذا را از روی صفحات پاک کرد

8. There is a green residue in the bottom of the test tube.
[ترجمه ترگمان]یک باقیمانده سبز در کف لوله تست وجود دارد
[ترجمه گوگل]در پایین لوله آزمایش، یک باقی مانده سبز وجود دارد

9. The white residue in/on the kettle is a result of minerals in the water.
[ترجمه ترگمان]باقیمانده سفیدی در \/ بر روی کتری ناشی از مواد معدنی موجود در آب است
[ترجمه گوگل]باقی مانده سفید در / بر روی کتری نتیجه مواد معدنی در آب است

10. That notion is quite compatible with a certain residue of benevolent despotism exercised by Tory squires.
[ترجمه ترگمان]این تصور کاملا با یک باقیمانده از استبداد benevolent که از جانب مهتران حزب محافظه کار اعمال می شود سازگار است
[ترجمه گوگل]این مفهوم کاملا سازگار با یک بقای معینی از استبداد خیرخواهانه است که توسط Tory Squires اجرا می شود

11. Drain and rinse with cold water to remove residue.
[ترجمه ترگمان]آب سرد را تخلیه کرده و آن را با آب سرد آبکشی کنید تا باقیمانده آن را پاک کنید
[ترجمه گوگل]تخلیه و آب دادن به آب سرد برای حذف بقیه

12. Several people were still working on the residue caught between their teeth.
[ترجمه ترگمان]چند نفر همچنان روی بقایای their کار می کردند
[ترجمه گوگل]چندین نفر در حال کار بر روی باقی مانده بین دندان هایشان بودند

13. Rinse off any soap residue.
[ترجمه ترگمان]باقی مونده از صابون رو خاموش کنیم
[ترجمه گوگل]هر بقایای صابون را بشویید

14. It is even possible that this residue could be used in its entirety to make heat shields.
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است که این باقیمانده می تواند در تمامیت آن برای ساختن سپر حرارتی استفاده شود
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است این باقی مانده را می توان به طور کلی برای ساخت سپر های گرما استفاده کرد

پیشنهاد کاربران

جزء، واحد، قسمت

ریشه، واحد، زیرواحد
مثال: ریشه لیزین شماره 5 و ریشه آرژنین شماره 12 پروتئین X.
مثال: در نشاسته واحدهای گلوکز با پیوندهای آلفا به یکدیگر متصل شده اند، در حالی که زیرواحدهای گلوکزی سلولز با پیوندهای بتا به هم گره می خورند.

بُراده

باز در DNA
مثال residue C

بهتر است کوچکترین زیرواحد مثلا اسید امینه در پروتئینها تعریف شود در زیست.
Tyrosine residue مثلا
اسید امینه تیروزین
جهت فهم بهتر در ترجمه.

تعین

پسماند
باقی مانده


کلمات دیگر: