کلمه جو
صفحه اصلی

hind


معنی : گوزن ماده، پشت پای گاو، عقبی
معانی دیگر : مخفف:، هندی، هندو، هندوستان، عقب، پشت، پسین، واپس (به ویژه درمورد چیزهای دوگانه)، (جانور شناسی)، گوزن ماده (بیش از سه ساله)، ماده گوزن، (در شمال انگلیس و اسکاتلند) کارگر خبره ی کشاورزی، مستخدم کارکشته

انگلیسی به فارسی

(جانورشناسی) گوزن ماده، عقبی، پشت پای گاو


قیمت، گوزن ماده، پشت پای گاو، عقبی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: at or near the back; rear; posterior.
مشابه: posterior

- hind paws
[ترجمه ترگمان] پنجه عقبی
[ترجمه گوگل] پا پا
اسم ( noun )
(1) تعریف: a female deer, esp. an adult red deer.

(2) تعریف: any of a number of fish that live in warm parts of the Atlantic Ocean and are related to groupers.

• female deer
close to the rear, posterior
the hind legs of an animal are at the back of its body.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] عقبی، پسین، پشت پای گاو .

مترادف و متضاد

گوزن ماده (اسم)
hind, doe, roe

پشت پای گاو (اسم)
hind

عقبی (صفت)
back, rearward, hind, posterior, trailing, hinder, retral

جملات نمونه

1. near hind foot
پای چپ عقب (اسب)

2. on one's hind legs
(خودمانی) ایستاده،برپا

3. get on your hind legs and help me!
پاشو و بمن کمک کن !

4. the fore and hind wings of a dragonfly
بال های جلو و عقب سنجاقک

5. a horse's forelegs and hind legs
پاهای جلو و عقب اسب

6. get up on one's hind legs
(عامیانه) پرخاشگری کردن،براق شدن

7. Get up on your hind legs and do some work!
[ترجمه ترگمان]پاشو روی پاهای عقبش بلند شو و کار کن ین!
[ترجمه گوگل]در پاهای عقب خود بیدار شوید و کاری کنید!

8. The horse reared up on its hind legs.
[ترجمه محسن] اسب روی پاهای عقب خود بلند شد.
[ترجمه ترگمان]اسب روی دو پای عقبش بلند شد
[ترجمه گوگل]اسب روی پاهای عقب خود رشد کرد

9. The horse's hind legs had been hobbled.
[ترجمه ترگمان]پاهای عقبی اسب پیچ خورده بود
[ترجمه گوگل]پاهای عقبی اسباب بازی شده بود

10. The stallion upreared on its hind legs.
[ترجمه ترگمان]نریان on روی پاهای عقبی اش نشست
[ترجمه گوگل]نزاع بر روی پای عقب بالا می رود

11. A flap of skin between forelegs and hind legs, enlarged feet or a flattened body all help.
[ترجمه ترگمان]یک ضربه پوست بین پاهای جلو و پاهای عقب، پاهای بزرگ و یا بدن مسطح شده همه به آن کمک می کند
[ترجمه گوگل]یک فلاپ پوست بین پیشانی و پای عقب، پاهای بزرگ یا بدن مسطح کمک می کند

12. The hind limbs were strong and apparently adapted for scratch-digging, and Hyperodapedon could presumably dig up edible tubers and roots.
[ترجمه ترگمان]پاهای عقب قوی بود و ظاهرا برای خراش دادن مناسب بود، و Hyperodapedon می توانست tubers و ریشه های خوردنی را حفر کند
[ترجمه گوگل]اندام های عقبی قوی و ظاهرا برای حفاری خراش پذیرفته شده بودند، و Hyperodapedon احتمالا می تواند حفاری غده های غذایی و ریشه های خوراکی

13. It snorted, and carefully raised its hind leg and straightened it as if to rid itself of an encumbrance.
[ترجمه ترگمان]خر خر کرد و با احتیاط پای عقبش را بلند کرد و طوری قد راست کرد که انگار می خواست بار خود را خلاص کند
[ترجمه گوگل]آن فریاد زد، و به آرامی عقب عقب خود را بالا برده و آن را به صورت صحیح از بین برد

14. A complicated pattern of basins and ridges hind the volcanic arc.
[ترجمه ترگمان]یک الگوی پیچیده از حوضه ها و ridges بر روی دهانه آتشفشانی وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک الگوی پیچیده از حوضه ها و گودال هایی که قوس آتشفشانی دارند

15. Our resident pranksters John Hind and Stephen Mosco offered a variety of campaign services to find out.
[ترجمه ترگمان]pranksters جان هیند و استفان Mosco از ساکنین ما خدمات تبلیغاتی متنوعی برای کشف آن ارائه کردند
[ترجمه گوگل]جان هندی و استیون موسکو، پیشگامان ساکن ما، خدمات مختلفی برای کمپین ارائه دادند

16. The male platypus possesses on its hind legs a large, reversible spur.
[ترجمه ترگمان]The مرد روی پاهای عقبی خود یک مهمیز نو و برگشت پذیر دارد
[ترجمه گوگل]په په په مردی دارای پاهای عقبی است که دارای یک پدیده بزرگ و قابل برگشت است

a horse's forelegs and hind legs

پاهای جلو و عقب اسب


get on your hind legs and help me!

پاشو و به من کمک کن!


اصطلاحات

on one's hind legs

(عامیانه) ایستاده، برپا


پیشنهاد کاربران

ماده گوزن. آهو

hindbrain
پسین مغز.

■به عنوان صفت:
پشتی، عقبی ( مثلا پای عقبی گاو، در کل مربوط به حیوانات میشه )

■ به عنوان اسم:
گوزن ماده


کلمات دیگر: