کلمه جو
صفحه اصلی

card


معنی : کارت ویزیت، کارت، ورق، برگ، کارت تبریک، کارت عضویت، ورقبازی، بلیط، گنجفه، ماشین پرداخت پارچه، ورقبازی کردن
معانی دیگر : ورق بازی (playing card هم می گویند)، فیش، برگه، (مجازی) کارت برنده، قدرت، کارت ویزیت (calling card هم می گویند)، کارت پستی (postcard هم می گویند)، رجوع شود به: compass card، (به ویژه در مسابقات مشت بازی) یک سلسله مسابقاتی که تشکیل برنامه ی یک شب را می دهند، (نمایشات) نمایش یا آوازی که در برنامه ی چاپ شده ذکر شده است، (عامیانه) آدم شوخ و خوشمزه، کارت دادن به، کارت دار کردن، روی کارت نوشتن یا چاپ کردن، فیش کردن، (خودمانی) کارت شناسایی مطالبه کردن، مقوای نازک، برس سیمی (که برای پرز دار کردن پارچه به کار می رود)، جاروبک سیمی، پرز شانه، شانه، ماشین کارد، (در پاک کردن پنبه و پشم و غیره) دستگاهی که لوله های خاردار آن الیاف را می زند، (ابزار دستی) کمان حلاجی، دستگاه حلاجی (بخیدن)، واخشگر، پنبه زنی

انگلیسی به فارسی

کارت


برگ، ورق، ورق‌بازی، نقشه، صورت، نامه، کارت ویزیت، بلیط، مقوا، کارت تبریک، کارت عضویت، ورق‌بازی کردن، پنبه‌زنی، ماشین پرداخت پارچه


کارت، ورق، برگ، کارت ویزیت، کارت تبریک، کارت عضویت، ورقبازی، بلیط، گنجفه، ماشین پرداخت پارچه، ورقبازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: in the cards, play one's cards
(1) تعریف: a small piece of thick paper, cardboard, or plastic printed with personal data such as name and address and used as identification.
مترادف: identification
مشابه: calling card, license

(2) تعریف: one of a pack of small pieces of thick paper printed with designs and numbers and used for playing various games such as bridge, poker, and the like.
مترادف: playing card
مشابه: deck, suit

(3) تعریف: (pl.) any of the games played with such a pack.
مشابه: blackjack, bridge, canasta, gin rummy, old maid, poker, rummy, solitaire, twenty-one, whist

(4) تعریف: a small piece of thick paper used for messages, such as a greeting card or postal card.
مشابه: greeting card, postcard
اسم ( noun )
• : تعریف: a mechanical device used for combing cotton, wool, or the like in order to remove the shortest fibers prior to spinning.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cards, carding, carded
• : تعریف: to clean or comb (fibers) with a card.

• thin and flat object; playing card; postcard; expansion card, circuit board that expands a computer's capabilities (computers); machine for separating cotton or wool fibers in preparation for spinning; employees documents held by an employer (british)
comb, untangle wool or cotton fibers in preparation for spinning; give a card; ask for an identification card (i.e. in a bar)
cardstock, variety of stiff paper available in a range of thicknesses
a card is a piece of stiff paper or plastic containing specific information.
a card is also a piece of stiff paper with a picture and a message which you send to someone on a special occasion.
cards are thin pieces of cardboard decorated with numbers or pictures that are used to play various games.
you can also use card to refer to something that gives you an advantage in a particular situation.
if you play your cards right, you are skilful in the way you handle a situation and make use of all your advantages.
if you say that something is on the cards, you mean that it is very likely to happen.
in the cards means the same as `on the cards'; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کارت . - کارت - 1- نگاه کنید به حعدزاثی زشقی 2- تخته مدار چاپی که در ریز کامپیوترها قرار می گیرد تا عملکردهای اضافی فراهم کند
[برق و الکترونیک] کارد با کارت نوعی تخته مدار کوچک .
[فوتبال] کارت
[نساجی] ماشین کاردینگ - کاغذ نقشه ضربه - کارت ضربه - ماشین کارد الیاف - شانه کننده الیاف - شانه فلزی جهت خاب دادن به پارچه
[ریاضیات] برگ، ورق

مترادف و متضاد

کارت ویزیت (اسم)
calling card, pasteboard, card, visiting card

کارت (اسم)
card

ورق (اسم)
foil, sheet, leaf, card

برگ (اسم)
tab, tool, folium, leaf, page, card, folio, lamella

کارت تبریک (اسم)
card

کارت عضویت (اسم)
card

ورق بازی (اسم)
pasteboard, card, playing card

بلیط (اسم)
pass, ticket, card

گنجفه (اسم)
card

ماشین پرداخت پارچه (اسم)
card

ورق بازی کردن (فعل)
card

piece of paper, often with purposeful writing


Synonyms: agenda, badge, billet, calendar, cardboard, check, docket, fiberboard, identification, label, pass, poster, program, schedule, sheet, square, tally, ticket, timetable, voucher


جملات نمونه

1. card tricks
تردستی با ورق بازی

2. card game
بازی (یا قمار) با ورق

3. card up one's sleeve
نقشه ی عمل یا منبع نیرویی که سری نگاهداشته شود (مثل کارتی که از آستین درآورند)

4. a card game, as poker
بازی ورق،مانند پوکر

5. birthday card
کارت تولد

6. credit card
کارت اعتباری

7. file card
کارت بایگانی،فیش ردیفی

8. identity card
کارت شناسایی

9. norooz card
کارت نوروز

10. report card
کارت گزارش،کارنامه

11. this card will identify you as a club member
این کارت شما را به عنوان عضو باشگاه مشخص می کند.

12. draft card
(امریکا) برگ آماده به خدمت

13. membership card
کارت عضویت

14. a birthday card usually has a sentiment like "happy birthday" on it
کارت زادروز معمولا حاوی چنین درودی است: "تولدت مبارک "

15. a membership card
کارت عضویت

16. a membership card
کارت عضویت،برگه ی هموندی

17. a two-handed card game
بازی دو نفری (باورق)

18. an identification card
کارت شناسایی

19. my highest card is ten
بالاترین ورق من ده است.

20. stick the special card in this slot so that the door may open
کارت ویژه را در این شکاف فروکن تا در باز شود.

21. to palm a card
ورق بازی را در دست پنهان کردن

22. play one's trump card
ورق برنده ی خود را بازی کردن

23. he sent me a card as a gesture of sympathy
به علامت همدردی کارتی برایم فرستاد.

24. a trump can take any card of any other suit
خال حکم می تواند هر ورق از هر خال دیگر را ببرد.

25. i mailed her a birthday card
یک کارت تولد برایش پست کردم.

26. his friendship with the minister was the winning card
دوستی او با وزیر ورق برنده ای بود.

27. my grandson, brian, had crayoned his name on my birthday card
نوه ام برایان نام خود را با مداد شمعی روی کارت تولدم نوشته بود.

28. two days after her birthday, i sent her a belated birthday card
دو روز پس از زاد روزش کارت تبریک دیر شده ی خود را فرستادم.

29. The credit card business is down, and more borrowers are defaulting on loans.
[ترجمه ترگمان]کار کارت اعتباری کم است و وام گیرندگان بیشتری در مورد وام کوتاهی می کنند
[ترجمه گوگل]کسب و کار کارت اعتباری پایین است، و وام گیرندگان بیشتر وام های غیرقانونی

30. A banker's card states that a bank will pay the owner's cheques to a stated amount.
[ترجمه ترگمان]یک کارت اعتباری بیان می کند که یک بانک چک به مبلغ اعلام شده را پرداخت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک کارت بانکی بیان می کند که یک بانک چک های مالک را به مبلغ اعلام شده پرداخت خواهد کرد

credit card

کارت اعتباری


report card

کارت گزارش، کارنامه


identity card

کارت شناسایی


a membership card

کارت عضویت


birthday card

کارت تولد


Norooz card

کارت نوروز


He shuffled the cards and dealt them.

او ورقها را بر زد و دست را داد.


file card

کارت بایگانی، فیش ردیفی


Agrarian reform placed all the cards in the hand of farmers.

اصلاحات ارضی قدرت را به‌دست کشاورزان داد.


His friendship with the minister was the winning card.

دوستی او با وزیر ورق برنده‌ای بود.


اصطلاحات

a card-carrying member

عضو رسمی، عضو دارای کارت عضویت


card game

بازی (یا قمار) با ورق


card up one's sleeve

نقشه‌ی عمل یا منبع نیرویی که سری نگاه‌داشته شود (مثل کارتی که از آستین درآورند)


in the cards (or on the cards)

محتملالوقوع، محتمل


membership card

کارت عضویت


play cards

(با ورق بازی) بازی کردن


play your cards right

دست خود را خوب بازی کردن، صحیح عمل کردن


playing cards

ورق بازی


پیشنهاد کاربران

به معنای آدم عجیب غریب یا شیطون هم هست.

مثال: you`re such a card= عجب شیطونی هستی تو!

در کتاب معنیش مقوا می شه.
دیکشنری آبادیس اصلا عالی و قابل اعتمادی نیستید

برگه

house of cards : خانه پوشالی

صفحه - برگه - ورق - ورق بازی - کارت تبریک - کارت ویزیت - کارت - فیش - بلیط

hold sth card:To be in a strong position, possessing significant advantages over someone else
در موضع قدرت . . . قرار داشتن


You're out of the card"
معنی:کارت تمام شد. . .

�باافتخار عرب بودنم�

card
واژه یِ " چارب یا چارپ" که کوتاه شُده یِ "چَهار بَر " یا "چَهار پَهلو یا چَهار پَهل / پَل " اَست ، پیش نَهاد می شَوَد زیرا کارت چَهار بَر یا چَهار پَل یا پَهلو ( =ضِلع ) دارَد.


کلمات دیگر: