کلمه جو
صفحه اصلی

tattoo


معنی : خال کوبی، خال سوزنی، خال کوبیدن
معانی دیگر : (روی پوست بدن) خالکوبی کردن، کبودی زدن، (ارتش)، فرمان خاموشی (با زدن شیپور یا طبل)، فرمان جمع، دستور بازگشت به خوابگاه، (انگلیس) سان و نمایش نظامی، طبل زنی مداوم، (روی طبل یا میز و غیره) رنگ گیری

انگلیسی به فارسی

( tatoo ) خال کوبی، خال سوزنی، خال کوبیدن


خال کوبی، خال سوزنی، خال کوبیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: tattoos
• : تعریف: an indelible picture, pattern, or other marking made on the skin by puncturing it and inserting pigments.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tattoos, tattooing, tattooed
مشتقات: tattooer (n.), tattooist (n.)
• : تعریف: to make an indelible picture, pattern, or other marking on (the skin) by puncturing and inserting pigments.
اسم ( noun )
حالات: tattoos
(1) تعریف: a signal sounded on a drum or bugle to summon military personnel to their quarters at night.

(2) تعریف: any continuous, even rapping or drumming.
مشابه: roll

- Her nails beat a tattoo on the table.
[ترجمه ترگمان] ناخن هایش روی میز ضرب گرفته بود
[ترجمه گوگل] ناخن های او خال کوبی روی میز است

• permanent skin decoration in which ink is inserted under the skin; cry, call, shout; trumpet or bugle call that directs soldiers to return to their quarters
permanently mark the skin with designs
if someone tattoos you, they draw a design on your skin by pricking little holes and filling them with coloured dye.
a tattoo is a design tattooed on someone's body.
if you beat a tattoo, you hit something quickly and repeatedly.
a military tattoo is a public display of exercises and music given by members of the armed forces.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] خال کوبی .

مترادف و متضاد

خال کوبی (اسم)
tatoo, tattoo

خال سوزنی (اسم)
tatoo, tattoo

خال کوبیدن (فعل)
tatoo, tattoo

جملات نمونه

1. In the old days, they would paint and tattoo their bodies for ceremonies.
[ترجمه someone] در روزگاران قدیم٬آنها بدن های خود را برای مراسم نقاشی و خالکوبی ( تاتو ) می کردند
[ترجمه ترگمان]در روزگار قدیم، آن ها رنگ و روی بدنشان را برای تشریفات نقاشی می کردند
[ترجمه گوگل]در روزهای گذشته، آنها را برای مراسم رنگ و خالکوبی بدن خود

2. She's having a tattoo done on her leg.
[ترجمه ترگمان] اون یه خالکوبی روی پاش کرده
[ترجمه گوگل]او یک خال کوبی بر روی پای خود دارد

3. He has a tattoo of a snake on his left arm.
[ترجمه ترگمان] اون یه خالکوبی روی بازوی چپش داره
[ترجمه گوگل]او یک خال کوبی از یک مار در بازوی چپ خود دارد

4. She has a tattoo of a tiger on her shoulder.
[ترجمه ترگمان] اون یه خالکوبی روی شونه ش داره
[ترجمه گوگل]او یک خال کوبی از یک ببر بر روی شانه اش دارد

5. I've decided to get my tattoo removed.
[ترجمه someone] من تصمیم گرفتم خالکوبی هایم را پاک کنم. ( از بین ببرم )
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم که خالکوبی هام رو از بین ببرم
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم خال کوبی من حذف شود

6. He has a tattoo on the back of his hand.
[ترجمه ترگمان] اون پشت دستش یه خالکوبی داره
[ترجمه گوگل]او خال کوبی در پشت دست خود دارد

7. He had an eagle tattoo on one of his biceps.
[ترجمه ترگمان]یه خالکوبی عقاب روی یکی از biceps داشت
[ترجمه گوگل]او یک تاتو عقاب در یکی از دوچرخه هایش داشت

8. He had a tattoo on his left arm.
[ترجمه ترگمان]روی بازوی چپش خالکوبی داشت
[ترجمه گوگل]او خال کوبی در بازوی چپ خود داشت

9. He beat a frantic tattoo with his hands on the door.
[ترجمه ترگمان]با دست هایش روی در ضرب گرفته بود
[ترجمه گوگل]او دست خالی را روی دستش گذاشت

10. He had a tattoo on every visible appendage.
[ترجمه ترگمان] اون روی هر چیزی خالکوبی داشت
[ترجمه گوگل]او خال کوبی بر روی هر پدیده قابل مشاهده داشت

11. George felt his heart begin to beat a tattoo against his ribs.
[ترجمه ترگمان]جورج احساس کرد که قلبش شروع به تپیدن کرد
[ترجمه گوگل]جورج احساس کرد قلب او شروع به ضرب و شتم تاتو در برابر دنده های خود را

12. Her fingers tapped a light tattoo on the table.
[ترجمه ترگمان]انگشتانش به یک خالکوبی نوری روی میز ضربه زد
[ترجمه گوگل]انگشتان دستش روی تخت خالی بود

13. The drummers beat a tattoo each morning.
[ترجمه ترگمان]طبل زن ها هر روز صبح یک خالکوبی داشتند
[ترجمه گوگل]درامرها هر روز صبح یک خال کوبی را می زدند

14. Later, her hairy spider tattoo engulfed him.
[ترجمه ترگمان]بعد، خالکوبی عنکبوت پشمالو او را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]بعدها، خالکوبی عنکبوتی مودار او را غرق کرد

a tattooed chest

سینه‌ی خالکوبی‌شده


پیشنهاد کاربران

جای زخم و بخیه.


کلمات دیگر: