کلمه جو
صفحه اصلی

mannerism


معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده
معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

انگلیسی به فارسی

اطوار واخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a distinctive and habitual behavioral characteristic.
مترادف: idiosyncrasy, quirk, trait
مشابه: air, characteristic, earmark, eccentricity, feature, hallmark, peculiarity, trademark, trick

- The comedian perfectly imitated all the actress's mannerisms, including the way she covered her mouth when she laughed.
[ترجمه ترگمان] این کمدین کاملا تمام رفتارها را تقلید می کرد، از جمله روشی که او وقتی می خندید دهانش را می پوشاند
[ترجمه گوگل] کمدین به طور کامل تمام رفتارهای بازیگر را تقلید کرد، از جمله نحوه پوشش دهان او وقتی که خندید

(2) تعریف: affected style, as of speech, behavior, or art.
مترادف: affectation, airs, pretension, put-on
مشابه: exaggeration, insincerity

• mode of behavior, particular way of acting; affectation, pretention
someone's mannerisms are gestures or ways of speaking which are typical of them.

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] منریسم

مترادف و متضاد

اطوار و اخلاق شخصی (اسم)
mannerism

سبک بخصوص نویسنده (اسم)
mannerism

peculiarity of how someone behaves, acts


Synonyms: affectation, air, characteristic, eccentricity, foible, habit, idiosyncrasy, oddness, pose, pretension, queerness, quirk, singularity, trait, trick


جملات نمونه

1. the mannerism and false melancholy of his poem
تصنع و حزن دروغین شعر او

2. he has the mannerism of touching his ears when he talks
او عادت دارد موقع حرف زدن گوش هایش را لمس بکند.

3. His mannerisms bear a strong likeness to those of his father.
[ترجمه ترگمان]رفتارش شبیه پدرش است
[ترجمه گوگل]شیوه های او نوعی شبیه به پدر و مادر او است

4. He's got some very strange mannerisms.
[ترجمه ترگمان]رفتارش خیلی عجیب است
[ترجمه گوگل]او برخی از شیوه های بسیار عجیب و غریب را در اختیار دارد

5. Mannerism is characterized by a distortion of proportions and perspective.
[ترجمه ترگمان]Mannerism با اعوجاج of و دورنما مشخص می شود
[ترجمه گوگل]مننریسم با تحریف نسبت و دیدگاه مشخص شده است

6. Everyone has their own little quirks and mannerisms.
[ترجمه ترگمان]همه خصوصیات و رفتارشان را دارند
[ترجمه گوگل]هر کس دلایل و شیوه های خاص خودش را دارد

7. He's taken on some irritating mannerisms.
[ترجمه ترگمان]اون یه سری mannerisms آزار دهنده گرفته
[ترجمه گوگل]او بر روی برخی رفتارهای تحریک کننده گرفته شده است

8. John took off his boss's mannerisms.
[ترجمه ترگمان]جان از رفتارش تقلید کرد
[ترجمه گوگل]جان جانبازان رئیس خود را برداشت

9. His mannerisms are more those of a preoccupied math professor.
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به آن استاد ریاضی پریشان و متفکر است
[ترجمه گوگل]شیوه های او بیشتر از استاد ریاضی مشغول است

10. He's copied that mannerism from his brother.
[ترجمه ترگمان]از طرز رفتار برادرش کپی گرفته
[ترجمه گوگل]او این شیوه را از برادرش کپی می کند

11. Roz has adopted one or two funny mannerisms since she's been away.
[ترجمه ترگمان]رز \"یکی دو هفته رو به سرپرستی قبول کرده\"
[ترجمه گوگل]راز از زمانی که او دور بوده است یک یا دو شیوه خنده دار را اتخاذ کرده است

12. I found myself copying him and his mannerisms.
[ترجمه ترگمان]خودم را پیدا کردم که از او و رفتارش تقلید می کردم
[ترجمه گوگل]من پیدا کردم خودم را کپی او و شیوه های او

13. Her striking mannerisms detract from the reality of the character.
[ترجمه ترگمان]رفتار striking او را از واقعیت متمایز می کرد
[ترجمه گوگل]رفتارهای شگفت انگیزش از واقعیت شخصیت منحرف می شود

14. His eyes sparkled with delight as her mannerisms and voice reminded him of just how attractive he found Englishwomen.
[ترجمه ترگمان]چشمانش از خوشحالی برق می زد و رفتارش به او یادآوری می کرد که چقدر جذاب است
[ترجمه گوگل]چشمان او با لذت پر زرق و برق بود، به طوری که شیوه های او و صدای او به او یادآوری می کردند که چقدر جذاب است

the mannerism and false melancholy of his poem

تصنع و حزن دروغین شعر او


a description of these birds' curious customs and mannerisms

وصفی از عادات و ویژگی‌های شگفت‌انگیز این پرندگان


He has the mannerism of touching his ears when he talks.

او عادت دارد موقع حرف‌زدن گوش‌هایش را لمس بکند.


پیشنهاد کاربران

ادا و اطوار

طرز رفتار

طرز رفتار فرد

رفتاری


کلمات دیگر: