کلمه جو
صفحه اصلی

competitive


معنی : رقابتی، قابل رقابت، مسابقهای
معانی دیگر : (شخص) اهل رقابت، هماوردگر، کوشش گرای، هماوردی، (کالا و قیمت و غیره) مقرون به صرفه، ارزان، رقابت آمیز، سبقت جو

انگلیسی به فارسی

مسابقه‌ای، قابل‌رقابت، رقابتی، سبقت‌جو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: competitively (adv.), competitiveness (n.)
(1) تعریف: involving, related to, or characterized by competition.
متضاد: noncompetitive
مشابه: rival

- A competitive exam will decide who gets the scholarship money.
[ترجمه ترگمان] یک امتحان رقابتی تصمیم گیری خواهد کرد که چه کسی بورس تحصیلی را دریافت می کند
[ترجمه گوگل] امتحان رقابتی تصمیم میگیرد که کدام بورس تحصیلی پول دریافت کند
- He likes hiking and riding his bike, but his parents want him to play competitive sports.
[ترجمه ترگمان] او راهپیمایی را دوست دارد و دوچرخه سواری می کند، اما والدین او می خواهند او ورزش های رقابتی را بازی کند
[ترجمه گوگل] او دوست دارد پیاده روی کند و دوچرخه سواری کند، اما والدینش می خواهند او را به بازی های رقابتی بسپارند
- The modelling business is extremely competitive, and few model hopefuls achieve significant success.
[ترجمه ترگمان] کسب وکار مدل سازی به شدت رقابتی است و تعداد کمی از افراد امیدوار به موفقیت چشمگیری دست می یابند
[ترجمه گوگل] کسب و کار مدل سازی بسیار رقابتی است و چند مدل امیدوار به دستیابی به موفقیت چشمگیری می رسند

(2) تعریف: having a strong inclination to compete or to succeed in almost every situation.
مترادف: ambitious, emulous, vying
متضاد: unambitious
مشابه: combative, contentious, dog-eat-dog

- She is highly competitive and always strives hard to win.
[ترجمه ترگمان] او به شدت رقابتی است و همیشه تلاش می کند تا برنده شود
[ترجمه گوگل] او بسیار رقابتی است و همیشه در تلاش برای پیروزی است
- The two brothers have always been competitive with each other.
[ترجمه ترگمان] دو برادر همیشه با هم رقابت کرده اند
[ترجمه گوگل] دو برادر همواره با هم رقابت دارند

(3) تعریف: standing a good chance of success in a competition.
مترادف: hopeful, promising
مشابه: aggressive, ambitious, assertive, combative

- The team had been low-ranked, but they've worked hard and are now competitive.
[ترجمه ترگمان] این تیم در رده پایین قرار داشت، اما آن ها سخت کار کردند و اکنون رقابتی هستند
[ترجمه گوگل] تیم کم رتبه داده شده است، اما آنها به سختی کار کرده اند و اکنون رقابتی هستند

• involving competition; tending to compete, desiring competition
something that is competitive involves people or firms competing with each other.
a competitive person is eager to be more successful than other people.
goods that are competitive are cheaper than similar goods.
if someone's salary is competitive, they are paid the same as, or more than, other people in equivalent jobs in other companies or countries.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] قابل رقابت
[فوتبال] رقابتی

مترادف و متضاد

رقابتی (صفت)
competitive

قابل رقابت (صفت)
competitive

مسابقهای (صفت)
competitive, contesting

willing to oppose


Synonyms: aggressive, ambitious, antagonistic, at odds, combative, competing, cutthroat, dog-eat-dog, emulous, killer, killer instinct, opposing, rival, streetwise, vying


Antonyms: noncompetitive, unambitious


جملات نمونه

1. competitive prices
قیمت های نازل

2. competitive sports
ورزش های رقابتی

3. a competitive person
آدم رقابت جو

4. the competitive edge
تمایل به رقابت،اشتیاق به برتری

5. These businessmen are both competitive and honorable.
[ترجمه ترگمان]این تجار هم رقابتی و هم شرافتمندانه هستند
[ترجمه گوگل]این بازرگانان رقابتی و محترم هستند

6. Of course we're competitive but there's no personal animosity between us.
[ترجمه ترگمان]البته ما در رقابت هستیم، اما هیچ دشمنی خصوصی بین ما وجود ندارد
[ترجمه گوگل]البته ما رقابتی هستیم اما بین ما خصومت شخصی وجود ندارد

7. Some kinds of business are competitive.
[ترجمه ترگمان]برخی از انواع کسب وکار رقابتی هستند
[ترجمه گوگل]برخی از انواع کسب و کار رقابتی هستند

8. These businessmen are both competitive and honourable.
[ترجمه ترگمان]این تجار هم رقابتی و هم قابل احترام هستند
[ترجمه گوگل]این بازرگانان رقابتی و محترم هستند

9. This gives the company a competitive advantage over its rivals.
[ترجمه ترگمان]این به شرکت مزیت رقابتی نسبت به رقبایش می دهد
[ترجمه گوگل]این به شرکت مزیت رقابتی نسبت به رقبای خود می دهد

10. The rag trade is extremely competitive, and one needs plenty of contacts in order to survive.
[ترجمه ترگمان]تجارت پارچه بسیار رقابتی است و فرد برای زنده ماندن به تعداد زیادی لنز نیاز دارد
[ترجمه گوگل]تجارت چرمی بسیار رقابتی است و به منظور زنده ماندن نیاز به اطلاعات فراوانی دارد

11. You see, we need to stay competitive.
[ترجمه ترگمان]می بینید، ما باید رقابتی باقی بمانیم
[ترجمه گوگل]می بینید، ما باید رقابت کنیم

12. Our firm is no longer competitive in world markets.
[ترجمه ترگمان]شرکت ما دیگر در بازارهای جهانی رقابت نمی کند
[ترجمه گوگل]شرکت ما دیگر در بازارهای جهانی رقابتی نیست

13. Some US industries are not as competitive as they have been in the past.
[ترجمه ترگمان]برخی صنایع ایالات متحده به اندازه گذشته رقابتی نیستند
[ترجمه گوگل]بعضی از صنایع ایالات متحده به همان اندازه که در گذشته هستند، رقابتی نیستند

14. He's extremely competitive and a bad loser.
[ترجمه ترگمان]او به شدت رقابتی است و بازنده بدی است
[ترجمه گوگل]او بسیار رقابتی است و بازنده بد است

15. The team were quick to exploit their competitive advantage.
[ترجمه ترگمان]تیم به سرعت از مزیت رقابتی خود بهره برداری می کرد
[ترجمه گوگل]این تیم سریعا از مزیت رقابتی خود بهره برداری می کردند

16. Competitive mothers can make their daughters' lives a misery.
[ترجمه ترگمان]مادران رقابتی می توانند باعث بدبختی دختران خود شوند
[ترجمه گوگل]مادران رقابت می توانند دختران خود را بدبخت کنند

17. Good communications are of the essence to remain competitive.
[ترجمه ترگمان]ارتباطات خوب ماهیت رقابتی بودن هستند
[ترجمه گوگل]ارتباطات خوب از این اصل برای حفظ رقابت است

18. The publishing world is extremely competitive.
[ترجمه ترگمان]دنیای انتشار به شدت رقابتی است
[ترجمه گوگل]جهان نشر بسیار رقابتی است

19. Investment in research is needed to keep Britain competitive with countries like Japan.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری در تحقیقات برای جلوگیری از رقابت بریتانیا با کشورهایی مانند ژاپن مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری در تحقیق مورد نیاز است تا بریتانیا رقابتی با کشورهایی مانند ژاپن باشد

a competitive person

آدم رقابت‌جو


competitive sports

ورزش‌های رقابتی


competitive prices

قیمتهای نازل


پیشنهاد کاربران

اهل رقابت ، رقابتی

رقابت

person always wants to win

رقابت طلب

طالب/خواهان رقابت

رقیب

رقابت جو ( در روان شناسی )
Some people are highly competitive and hostile ( Type_A behavior ) .


products or prices that are competitive are cheaper than others but still of good quality
مقرون به صرفه

چیزی یا کسی که برای زنده ماندن میجنگد

رقابتی

. She's very compatative
او خیلی رقابتی است.


کلمات دیگر: