1. box in
1- احاطه کردن،محبوس کردن 2- (در مسابقات دو و غیره) حریف را در تنگنا قرار دادن
2. box out
(بیس بال) راه حریف را سد کردن (به طوری که نتواند توپ را به دست آورد)
3. box the compass
سی و دو مکان قطب نما را نام بردن،یک دور کامل زدن
4. box up
1- محاصره کردن،محبوس کردن،محدود کردن 2- تخته پوش کردن
5. a box chockfull of nuts
جعبه ای مملو از آجر
6. a box cover
در جعبه
7. a box full of blue capsules
یک قوطی پر از پوشینه های آبی رنگ
8. a box full of clothes
صندوقی پر از لباس
9. a box has three dimensions: length, width and depth
جعبه سه بعد دارد: درازا و پهنا و ژرفا
10. a box of apples
جعبه ی سیب
11. a box of matches
یک قوطی کبریت
12. a box of miscellaneous candies
یک جعبه آب نبات جورواجور
13. a box of mixed nuts
یک جعبه آجیل مخلوط
14. a box on the ear
سیلی بر بنا گوش
15. a box seat
صندلی لژ
16. a box top
در جعبه
17. each box is just the same as the other
هر قوطی درست مانند قوطی دیگر است.
18. gear box
جعبه دنده
19. journal box
یاتاقان
20. letter box
(انگلیس) صندوق پست
21. suggestion box
جعبه ی پیشنهادات
22. the box alone weighs ten kilograms
جعبه به تنهایی ده کیلو وزن دارد.
23. the box and the money found therein
صندوقچه و پول هایی که در آن پیدا شده
24. the box contained a pell-mell assortment of american novels
جعبه حاوی مجموعه ی درهم و برهمی از رمان های امریکایی بود.
25. the box is partitioned into small cubicles
جعبه به مکعب های کوچک تقسیم شده است.
26. the box opens on this side
جعبه از این طرف باز می شود.
27. the box was not very heavy but it was bulky
جعبه خیلی سنگین نبود ولی بزرگ و جاگیر بود.
28. the box was so heavy that i couldn't even shift it an inch
جعبه آنقدر سنگین بود که حتی نتوانستم آنرا یک اینچ حرکت بدهم.
29. the box was wrapped in a plastic sheet
جعبه را با ورقه ی پلاستیکی پوشانده بودند.
30. this box is good for tidying toys away
این جعبه برای کنار گذاشتن اسباب بازی ها به درد می خورد.
31. ballot box
صندوق آرا،جعبه ی آرا
32. camera box (or camera body)
جعبه یا بدنه ی دوربین
33. cash box
(انگلیس) گاوصندوق،صندوق آهنین
34. deed box
صندوق آهنین (که اسناد و مدارک گرانبها را در آن نگه می دارند)
35. echo box
جعبه ی بازآوا،جعبه ی پژواک
36. a cardboard box
جعبه ی مقوایی
37. a jewelry box
جعبه ی جواهرات
38. a jury box
جایگاه هیئت داوران (در دادگاه)
39. a leaden box
جعبه ی سربی
40. a lidded box
جعبه ی در دار
41. a press box
جایگاه یا لژ خبرنگاران
42. a ribbed box
صندوق پشت بنددار
43. a wooden box
جعبه ی چوبی
44. a wooden box did duty for a chair
از یک جعبه ی چوبی به عنوان صندلی استفاده می شد.
45. an ivory box
جعبه ی (ساخته شده از) عاج
46. from the box he withdrew the old document
سند کهنه را از جعبه بیرون آورد.
47. lift the box down from the shelf
جعبه را از تاقچه بلند کن و بگذار زمین.
48. on the box of lamps it was written, "fragile- handle with care"
روی جعبه ی لامپ ها نوشته بود: ((شکستنی - با دقت جابه جا کنید. ))
49. the collecting box was full
صندوق (یا جعبه ی) اعانه پر شده بود.
50. will this box hold all the dishes?
آیا این جعبه گنجایش همه ی ظرف ها را خواهد داشت ؟
51. in a box
(عامیانه) گرفتار معما،در اشکال،درگیر
52. an inlaid cigaret box
قوطی سیگار خاتم (کاری شده)
53. he slammed the box down on the table
جعبه را تالاپی گذاشت روی میز.
54. to empty a box
جعبه ای را خالی کردن
55. to perforate a box top to give a captured butterfly air
در قوطی را سوراخ کردن و به پروانه ی اسیر هوا رساندن
56. to screw a box top tight
در جعبه را محکم پیچ کردن
57. children left in a box suffocated
بچه هایی که آنها را در جعبه گذاشته بودند خفه شدند.
58. each partition of the box contains one egg
هریک از خانه های جعبه حاوی یک تخم مرغ است.
59. he broke the cash box open with a knife
صندوق پول را با چاقو باز کرد.
60. i pried open the box with an iron bar
جعبه را به کمک میله ی آهنی باز کردم.
61. i stepped over the box
از روی جعبه گام برداشتم.
62. the exterior of the box was painted red
بیرون جعبه را رنگ قرمز زده بودند.
63. the interior of the box was painted red
درون جعبه قرمز رنگ شده بود.
64. the show was a box office smash
نمایش از نظر فروش بلیط خیلی موفق بود.
65. the size of the box was augmented considerably
اندازه ی جعبه به طور قابل ملاحظه ای بزرگ تر شد.
66. the ties around the box were made of plastic
بندهای دور جعبه پلاستیکی بود.
67. they had rigged the box to explode on contact
جعبه را طوری درست کرده بودند که در اثر تماس منفجر شود.
68. we need somebody to box all these apples
نیاز به کسی داریم که همه ی این سیب ها را در جعبه بریزد.
69. knock out of the box
(امریکا ـ بیس بال) با بردن مکرر موجب فراخوانی pitcher تیم حریف شدن