کلمه جو
صفحه اصلی

hindquarter


معنی : ران گاو، نیم شقه، پای گاو
معانی دیگر : (قصابی) ران (گاو و گوسفند و گوساله و غیره)، نصف قسمت خلفی گوشت گاو یا گوساله وگوسفند

انگلیسی به فارسی

نیم شقه، نصف قسمت خلفی گوشت گاو یا گوساله وگوسفند، ران گاو، پای گاو


قسمت پشتی، ران گاو، نیم شقه، پای گاو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one half of the rear part of a butchered animal, including one leg and parts of the hip and back.

(2) تعریف: (pl.) the posterior portion of a four-legged animal.

• meat from the rear part of an animal

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] کوارتر پسین

مترادف و متضاد

ران گاو (اسم)
hindquarter

نیم شقه (اسم)
hindquarter

پای گاو (اسم)
hindquarter

جملات نمونه

1. In a trot the forequarters and hindquarters are mutually co-ordinated while the back remains level, firm and relatively motionless.
[ترجمه ترگمان]در حالیکه قسمت عقب، ثابت، محکم و نسبتا بی حرکت باقی می ماند، the و نیم تنه عقبی دو طرف یکدیگر را هماهنگ می کنند
[ترجمه گوگل]در یک ریزه، پیشانی و قسمت عقبی دو طرف هماهنگ هستند در حالی که پشت باقی مانده است، ثابت و نسبتا بی حرکت است

2. Both animals had huge shrapnel wounds on their hindquarters.
[ترجمه ترگمان]هر دو حیوان زخم های بزرگی روی دو بدن خود داشتند
[ترجمه گوگل]هر دو حیوانات زخم های عظیم در قسمت عقب خود داشتند

3. Instead of scraping away at its hindquarters it can now kill the rabbit.
[ترجمه ترگمان]به جای آن که به جای آن که hindquarters را بگیرد، حالا می تواند خرگوش را بکشد
[ترجمه گوگل]به جای عقب رفتن در قسمت عقب آن، اکنون می توانید خرگوش را بکشید

4. The Rat's eyes had grown redder, and its hindquarters were bunching.
[ترجمه ترگمان]چشم های رت قرمزتر شده بود و باسن دو hindquarters جای گرفته بود
[ترجمه گوگل]چشم های موش قرمز تر شده بود و قسمت عقبی آن دسته بندی شده بود

5. He punched one of them in the hindquarters; it moved a pace and grazed on.
[ترجمه ترگمان]او یکی از آن ها را با مشت به دو قسمت عقب ضربه زد؛ حرکت کرد و به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او یکی از آنها را در بخش عقب مگس کرد؛ آن را به سرعت حرکت کرد و برداشت

6. Gentle pressure over the hindquarters as shown may first be necessary to evoke the required response.
[ترجمه ترگمان]فشار ملایم بر روی نیم تنه عقبی باید برای اولین بار لازم باشد تا پاسخ مورد نیاز را برانگیزد
[ترجمه گوگل]فشار لازم بر روی قسمت عقبی، همانطور که نشان داده شده، برای اولین بار ممکن است ضروری باشد تا پاسخ مورد نیاز را فرا بگیرد

7. I cut off a hindquarter, and then returned the remains to nature's icebox.
[ترجمه ترگمان]ران گاو را قطع کردم و بعد بقایای یخ را به یخچال آوردم
[ترجمه گوگل]من یک قسمت عقبی را قطع کردم و سپس بقیه را به یخچال طبیعت بازگرداندم

8. This Can be accomplished by lifting the hindquarter with the tail, piffling the foreleg, and applying a pumping motion with a foot in the flank.
[ترجمه ترگمان]این کار با بلند کردن the با دم، رد پای جلو و اعمال یک حرکت پمپاژ با یک پا در جناح انجام می شود
[ترجمه گوگل]این را می توان با بالا بردن قطعه قطعه قطعه شدن با دم، جلوگیری از پیشانی و اعمال یک حرکت پمپاژ با پایه در سمت

9. Larger animals with the speed and power to escape are grappled by the hindquarters until the leopard can seize the throat.
[ترجمه ترگمان]حیوانات بزرگ تر با سرعت و قدرت برای فرار، تا زمانی که پلنگ بتواند گلو را بگیرد، با دو لایه دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه گوگل]حیوانات بزرگتر با سرعت و قدرت فرار از طریق مقطع عقب به دست می آیند تا پلنگ بتواند گلو را بگیرد

10. Her narrow waist emphasised the rounded curve of her hips and plump hindquarters.
[ترجمه ترگمان]کمر باریک او بر انحنای گرد باسن و نیم تنه عقبی او تاکید داشت
[ترجمه گوگل]کمر باریک او تاکید کرد که منحنی گرد از باسن ها و بالایی پشتی دارد

11. The poor creature lifted itself up on its wobbly front legs and then dragged its hindquarters behind it.
[ترجمه ترگمان]موجود بی نوا خود را روی پاهای لرزان خود بلند کرد و پس از آن دو تن را عقب کشید
[ترجمه گوگل]موجودات ضعیف خود را بر روی پاهای جلوی خود قرار دادند و سپس عقب آن را پشت سر گذاشتند


کلمات دیگر: