کلمه جو
صفحه اصلی

around


معنی : پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در نزدیکی، در اطراف
معانی دیگر : دور تا دور، این جا، (عامیانه) در جای معلوم، (عامیانه) تقریبا، در حرکت، در قید حیات، موجود

انگلیسی به فارسی

گرداگرد، دور، پیرامون، در اطراف، در حوالی، در هر سو، در نزدیکی


دور و بر، دور، پیرامون، گرداگرد، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در اطراف، در نزدیکی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a circle or part of a circle.
مشابه: round

- Turn the handle completely around.
[ترجمه ترگمان] کاملا این دور و بر رو بچرخون
[ترجمه گوگل] دسته را کاملا به اطراف بچرخانید
- We can't get through this way, we have to go around.
[ترجمه ترگمان] ما نمی تونیم از این راه عبور کنیم، باید به این طرف و اون طرف بریم
[ترجمه گوگل] ما نمیتوانیم از این طریق به دست بیاوریم، باید برود

(2) تعریف: in all directions or to all sides.
مشابه: round

- all the land around
[ترجمه ترگمان] تمام زمین های اطراف
[ترجمه گوگل] تمام زمین در اطراف

(3) تعریف: in size measured by circumference.

- The tree trunk was eighteen inches around.
[ترجمه Bardia] دور تنه ی درخت 18 اینچ بود
[ترجمه ترگمان] تنه درخت بیشتر از هیجده اینچ فاصله داشت
[ترجمه گوگل] تنه درخت هجده در صد بود

(4) تعریف: (informal) about; nearby.
مشابه: near

- I'll be around if you need someone.
[ترجمه ش.] اگه کمک لازم داشتی، من همین دور و برهام/ من همین نزدیکی هام/ من همین اطرافم.
[ترجمه کوثر] اگر به کسی احتیاج داشتی من در همین حوالی هستم
[ترجمه ترگمان] اگه به کسی احتیاج داشتی من این اطراف بودم
[ترجمه گوگل] اگر کسی به کسی احتیاج داشته باشی

(5) تعریف: at or to the opposite direction.

- The car turned around.
[ترجمه sakineh tebbi] ماشین همین حوالی دور زد.
[ترجمه ترگمان] اتومبیل دور شد
[ترجمه گوگل] ماشین چرخید

(6) تعریف: through a specified area.

- Will you show me around?
[ترجمه ترگمان] میشه این اطراف رو بهم نشون بدی؟
[ترجمه گوگل] آیا به من اطمینان می دهید؟

(7) تعریف: so as to be the present time.

- when next week comes around
[ترجمه ترگمان] وقتی هفته آینده نزدیک می شود
[ترجمه گوگل] زمانی که هفته آینده می آید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: on all sides of.

- the hedge around the house
[ترجمه ترگمان] پرچین اطراف خانه
[ترجمه گوگل] پرچین در اطراف خانه

(2) تعریف: near to.
مشابه: near

- the countryside around the town
[ترجمه Eham] دور و بر شهر ، اطراف شهر
[ترجمه ترگمان] حومه شهر
[ترجمه گوگل] حومه شهر اطراف

(3) تعریف: in or to places within an area; here and there.
مشابه: through

- They drove around the country.
[ترجمه ترگمان] آن ها به اطراف کشور سفر کردند
[ترجمه گوگل] آنها در اطراف کشور رفتند

(4) تعریف: so as to encircle or enclose.

- Tie a string around your finger.
[ترجمه ترگمان] یه نخ دور انگشتت ببند
[ترجمه گوگل] یک رشته را در اطراف انگشت خود بگذارید

(5) تعریف: so as to make a circular route or pattern outside of (something).
مشابه: round

- Do you want to drive around the lake?
[ترجمه دالوند ] آیا میخوای در اطراف دریاچه رانندگی کنی؟
[ترجمه ترگمان] می خو ای دور دریاچه رانندگی کنی؟
[ترجمه گوگل] آیا می خواهید در اطراف دریاچه رانندگی کنید؟

(6) تعریف: at approximately.
مشابه: round

- Come around lunchtime.
[ترجمه ترگمان] وقت ناهار بیاین
[ترجمه گوگل] بیا دور ناهار

• encircling; nearby
surrounding; approximately
around can be an adverb or preposition, and is often used instead of round as the second part of a phrasal verb. examples of these uses of around are explained at round.
if someone or something is around, they are present or available.
around also means approximately.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اطراف - پیرامون - حول - دور
[فوتبال] گرداگرد
[نساجی] زمینه - متن
[ریاضیات] دو طرف، اطراف، دور تا دور، گرداگرد،پیرامون

مترادف و متضاد

پیرامون (قید)
about, by, around

گرداگرد (قید)
about, around

دور (قید)
around, away, aloof, nowhere near, yonder

در حوالی (قید)
around

سوی دیگر (قید)
around

در هر سو (قید)
around

در نزدیکی (حرف اضافه)
around

در اطراف (حرف اضافه)
about, circa, around, anent

situated on sides, circumference, or in general area


Synonyms: about, all over, any which way, encompassing, everywhere, in the vicinity, in this area, neighboring, over, throughout


close to a place


Synonyms: about, almost, approximately, close at hand, near, nearby


جملات نمونه

1. around ahwaz, karoon river slows
رود کارون در حوالی اهواز آهسته می شود.

2. around five kilograms
حدود پنج کیلوگرم

3. around the bend of the river, the water swirled and frothed
در اطراف خم رودخانه آب می چرخید و کف می کرد.

4. around the year 1991
در حدود سال 1991

5. around (or round) the clock
بیست و چهار ساعته،در تمام ساعات،شب و روز

6. around the horn
(بیس بال) پرتاب گوی از پایگاه سوم به دوم و از دوم به اول

7. come around to see us
برای دیدنمان بیا.

8. shopkeepers around the shrine soaked the pilgrims
مغازه داران اطراف حرم،زائران را می چاپیدند.

9. stay around a little longer
قدری بیشتر بمان.

10. albatross around one's neck
بار گناهان گذشته (که گریبانگیر انسان می شود)،عذاب وجدان،دردسر بزرگ

11. bat around (or bat back and forth)
به تفصیل مورد بحث قرار دادن،دقیقا بررسی کردن

12. beat around (about) the bush
به مطلب اصلی نپرداختن،اطاله ی سخن کردن،منظور از کلام را نگفتن،طفره رفتن

13. beat around the bush
به اصل مطلب نپرداختن،منظور خود را بیان نکردن،صغری کبری چیدن

14. bum around (or about)
بلوک گردی کردن،تفریح کنان به اینجا و آنجا سفر کردن

15. cat around
(امریکا ـ خودمانی) دنبال جفت گشتن،دنبال خانم گشتن

16. center around (or about)
متمرکز بودن بر

17. come around (or round)
1- احیا شدن،بهبود یافتن،(از بیهوشی) به هوش آمدن 2- تغییر مسیر دادن 3- اجابت کردن 4- (عامیانه) به ملاقات آمدن

18. fart around (or about)
(خودمانی) وقت خود را به بطالت گذراندن

19. fool around
(عامیانه) 1- وقت تلف کردن 2- فضولی کردن،دخالت بی جا کردن،ور رفتن 3- مغازله کردن،ماچ و بوسه کردن

20. fuck around (or about)
(خودمانی) 1- وقت تلف کردن،(وقت) به بطالت گذراندن 2- (با: with) سر به سر گذاشتن،دخالت کردن (در)،فضولی کردن

21. fuss around
(بیهوده) بیا و برو کردن،سر و صدا راه انداختن

22. get around
1- (به جای برخورد با چیزی آن را) دور زدن 2- رجوع شود به: get about

23. get around to
1- وقت یا فرصت (انجام کاری را) داشتن،مجال داشتن 2- (به کاری) پرداختن

24. going around in circles
(عامیانه) تکرار مکررات کردن،(پس از زحمت) دوباره به همان جای اول رسیدن

25. hack around
(عامیانه) بی هدف کارکردن،اتلاف وقت کردن

26. hang around (or about)
1- (دور چیزی) گرد آمدن،تجمع کردن 2- (عامیانه) پرسه زدن،ول گشتن

27. horse around
(خودمانی) شوخی خرکی کردن،نره خر بازی درآوردن،جست و خیز کردن،وقت تلف کردن

28. just around the corner
1- مجاور،در نزدیکی،نزدیک

29. kick around (or about)
(عامیانه) 1- با خشونت رفتار کردن با 2- پرسه زدن،از جایی به جایی رفتن 3- خودمانی بحث و شور کردن 4- در بوته ی فراموشی افتادن

30. kid around
مسخره بازی درآوردن،شوخی خرکی کردن،الم شنگه راه انداختن

31. monkey around
مسخره بازی درآوردن،میمون بازی درآوردن

32. play around
1- روابط عاشقانه ی سری برقرار کردن،بیش از یک معشوق داشتن 2- خوش گذرانی کردن

33. rake around (or about) for something
به دقت جستجو کردن،دنبال چیزی گشتن

34. rattle around in
در خانه یا اداره یا کارگاه بزرگ تر از نیاز خود بودن

35. revolve around somebody (or something)
روی شخص (یا چیزی) متمرکز بودن

36. run around with
با کسی دیگر رابطه داشتن یا معاشر بودن

37. running around in circles
(عامیانه) سگ دو زدن،بیهوده تقلا کردن

38. screw around
(خودمانی) وقت تلف کردن

39. shop around
1- از یک مغازه به مغازه ی دیگر رفتن،قیمت کردن در چند جا 2- دنبال (شغل یا ایده ی جدید و غیره) رفتن،جستجو کردن

40. sleep around
(عامیانه) با بیش از یک نفر رابطه ی جنسی داشتن

41. stick around
(خودمانی) ماندن،نرفتن،(نزد کسی) باقی ماندن

42. talk around
وادار کردن،(با حرف) راضی کردن،ترغیب کردن

43. twist around one's finger
1- دور انگشت خود تاباندن یا پیچاندن 2- کاملا تحت تسلط خود درآوردن،ملعبه کردن

44. wait around
پرسه زدن،در اطراف محل منتظرماندن،منتظر فرصت بودن

45. a swing around the country
مسافرت به اطراف کشور

46. a voyage around the world
مسافرت دور کره ی زمین

47. ahmad walked around the city walls and told the towers
احمد اطراف دیوارهای شهر را پیمود و برج ها را شمرد.

48. ali swung around to pari, holding a cup of tea
علی در حالی که فنجان چای در دست داشت به طرف پری چرخید.

49. all gathered around the patient's bed
همه دور بالین بیمار حلقه زدند.

50. bees buzzed around her head
زنبورها دور سرش وزوز می کردند.

51. bullets spattered around us
گلوله از هر طرف بر ما می بارید.

52. butterflies whirl around the lamp
پروانه ها دور لامپ پرواز می کنند.

53. don't beat around the bush; say you want to borrow more money!
صغری کبری نچین،بگو می خواهم دوباره پول قرض کنم !

54. don't crap around like this
این جوری وقت خودت را هدر نده !

55. don't monkey around with the car, kids!
بچه ها،اتومبیل را انگولک نکنید!

56. don't run around with bad people!
با آدم های بد محشور نشو!

57. green shoots around the old tree trunk
جوانه های سبز اطراف تنه ی درخت کهنسال

58. he fumbled around in the dark hall
او در سالن تاریک کورمال کورمال حرکت می کرد.

59. he hangs around with unsavory characters
او با اشخاص ناباب رفت و آمد دارد.

60. he lurked around like a thief
او مانند یک دزد پاورچین پاورچین (و مخفیانه) به این طرف و آن طرف می رفت.

61. he muddled around the house for weeks
او هفته ها در خانه دستخوش سردرگمی بود.

62. he racketed around in my car
در اتومبیل من سفر و عیاشی می کرد.

63. he runs around with a bunch of hoodlums
او با یک دسته اراذل و اوباش دوستی می کند.

64. he skewed around in his chair
خودش را در صندلی چرخاند.

65. he skirted around the issue of wage increase
از اشاره به موضوع اضافه دستمزد خودداری کرد.

66. he went around the turn
او پیچ را دور زد.

67. missile defences around tehran
پدآفند موشکی در اطراف تهران

68. people conglomerate around his statue
مردم دور مجسمه ی او جمع شدند.

69. people swarmed around his car
مردم ریختند دور اتومبیلش.

70. reporters hovered around the gate
خبرنگاران در اطراف دروازه مترصد ایستاده بودند.

The soldiers stood around the officer.

سربازان دور افسر ایستادند.


They plant trees around the building.

دور تا دور ساختمان را درخت می‌کارند.


Flowers and trees could be seen all around.

از هر سو گل و درخت دیده میشد.


Stay around a little longer.

قدری بیشتر بمان.


His turn came around.

نوبت او سر رسید.


Only the people around the Shah knew of his illness.

فقط نزدیکان شاه از بیماری او اطلاع داشتند.


Come around to see us.

برای دیدنمان بیا.


around five kilograms

حدود پنج کیلوگرم


around the year 1991

در حدود سال 1991


He is up and around.

(از بستر) برخواسته و فعال‌شده است.


Don't run around with bad people!

با آدم‌های بد محشور نشو!


When the dinosaurs were still around.

هنگامی‌که دایناسورها هنوز موجود بودند.


اصطلاحات

to have been around

(عامیانه) گرگ باران‌دیده بودن، پر تجربه بودن


پیشنهاد کاربران

حدود

she can be lazy around the house.


around=اطراف

حولِ محورِ، نسبت به

اطراف، در اطراف، در حدود

about
تقریباً

پیرامون

جمع کردن

باتوجه به

اطراف، پیرامون، گوشه،

( . Around ( prep=حدود

حول و حوش

( عامیانه ) دُرُ بَر

اطراف

به دورِ ، بَر گِردِ ، در پیرامون

around=نبش

بر روی

حوالی

بیرونی



با سلام و عرض ادب و احترام
در ترجمه ی خانم لیلی در تاریخ 11/10 کلمه ی around در عبارت around the corner غلط نوشتاری دارد !
سپاس از زحمات شما
مرجان میری لواسانی


دور و بر

در مورد

محور

محیط


دور

تقریبا حوالیک

Around means a little more or less than🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

دور
❤️🌕my look for around my love moon
من به دور ماه عشقم بگردم

سراسر

دور، پیرامون

دور، حوالی ، اطراف

Around means a little more or less than
پیرامون


environment

درباره ی، راجع به، برای

دور و بر
تعریف:
Around means a little more or less than
مثال:
The children were running around the house
معنی:
بچه ها دور خانه می دویدند.

دور
مثال:
around neck
دور گردن

- محیط ( در محیط )

مربوط به

محیط ( مربوط به محله ای یا کوچه ای )

اطراف، حوالی، دوروبر، ، ، یا اصطلاحاً: کنار، نزدیک

این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:اطراف، پیرامون

Around means a little more or less than

اطراف یعنی کمی بیشتر یا کمتر از

اطراف و اکناف

دور ، دورتادور

در و بر
حول و حوش

بعضی جاها معنی" کل" می ده
مثلا
The heart pumps blood around the body
یعنی قلب خون رو در تمام بدن پمپاژ می کنه

اطراف
دور و بر
این نزدیکی ها
مثلاً 👇
He climbed onto it and looked around for his
. parents


Around means alittle more or lessthan
به زبان ساده تر
من به دور و اطراف نگاه کردم
اینگلیسی:I look around
ویه حرفی دارم من عاشقتونم نوجوان هایی که در این دیکشنری هستید و مخصوصا عاشق *کاربران* فعال و رئیس این دیکشنری هستم و ممنون بابت اینکه در این دیکشنری هستید🤗😚🙂😉
خداحافظ


فعال ( بودن ) روی کار، در عرصه ( چیزی )

قطر ( داشتن ) پهنا ( داشتن )

به عقب به پشت، به طرف مخالف

سرتاسر

around means a little more or less than👏🏻😌😌❤

تقریبا


کلمات دیگر: