کلمه جو
صفحه اصلی

breakaway


معنی : جدایی، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو
معانی دیگر : گوزیدن، چسیدن، ضرطه در کردن، عدول یا سرپیچی (از سنت یا روش و غیره)، جدا شده، جدایی گرای، انشعابی، ترک، (تئاتر و غیره) زودشکن (اشیای قلابی که در صحنه های زد و خورد و غیره به آسانی و به طور بی خطر شکسته یا متلاشی می شوند)

انگلیسی به فارسی

فرار، استعفا، جدایی، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو، رم


جدایی، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a theatrical or film prop, designing to break under slight impact, as a balsa-wood chair.

(2) تعریف: in certain sports, of or designating a play in which one player moves rapidly down the playing area with the potential to score, as in a basketball fast break.

(3) تعریف: departing abruptly and irrevocably from an established group, position, routine, or the like.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a theatrical or film prop designed to shatter on slight impact.

(2) تعریف: in sports, a breakaway play.

(3) تعریف: a person or group that breaks away.

• split, breaking away, separation
a breakaway group is a group of people who have separated from a larger group.
run away, escape; disconnect, cut off ties, isolate oneself

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گسیختگی - جدایی
[برق و الکترونیک] انشعاب
[فوتبال] فرار(توسط مهاجم)
[زمین شناسی] گسیختگی- جدائی

مترادف و متضاد

جدایی (اسم)
abscission, separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, gulf, schism, divorcement, schismatism, disjunction, disunion, seclusion, sequestrum, severance

فرار (اسم)
defection, breakaway, escape, getaway, hideaway, guy, bolter, runaway, fugitive, defector, deserter, escapement, desertion, scape, flyaway, lam

استعفاء (اسم)
demission, breakaway

رم (اسم)
scare, breakaway, rum, stampede

هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو (اسم)
breakaway

جملات نمونه

1. the breakaway group in the party
گروه جدایی طلب (انشعابی) حزب

2. the breakaway region formed a new republic
ناحیه ی جدا شده،جمهوری جدیدی را تشکیل داد.

3. their breakaway left the party weakened
انشعاب آنان حزب را تضعیف کرد.

4. The sports association accepted the inevitability of a breakaway by the elite clubs.
[ترجمه ترگمان]انجمن ورزش اجتناب ناپذیر بودن جدایی از باشگاه های نخبگان را پذیرفت
[ترجمه گوگل]انجمن ورزش، اجتناب ناپذیری یک باشگاه نخبه را از بین برد

5. Hundreds of miners joined the breakaway union.
[ترجمه ترگمان]صدها معدنچی به اتحادیه جدایی طلب پیوستند
[ترجمه گوگل]صدها نفر از معدنچیان به اتحادیه متفقین پیوستند

6. They have agreed to recognize the breakaway republic's independence.
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کرده اند که استقلال این جمهوری جدایی طلب را به رسمیت بشناسند
[ترجمه گوگل]آنها توافق کرده اند که استقلال جمهوریت را از بین ببرند

7. He led a breakaway from the Communist Party.
[ترجمه ترگمان]او یک جدایی از حزب کمونیست را رهبری کرد
[ترجمه گوگل]او منجر به جدایی از حزب کمونیست شد

8. The breakaway group formed a new political party.
[ترجمه ترگمان]گروه جدایی طلب یک حزب سیاسی جدید تشکیل داد
[ترجمه گوگل]گروه تفکراتی یک حزب سیاسی جدید تشکیل داد

9. A beautiful social breakaway from the strict bouncer dominated norm of the suit and tie disco.
[ترجمه ترگمان]یک جدایی اجتماعی زیبا از the سخت برای کت و شلوار و disco تساوی
[ترجمه گوگل]یک تفکیک اجتماعی زیبا از تیزبینی سختگیرانه، تارک کت و کت و شلوار دیسکو را تحت سلطه قرار داد

10. Nor were there frustrated breakaway movements from a handful of top clubs.
[ترجمه ترگمان]و همچنین حرکت های جدایی طلبانه ای از یک مشت چوب برتر وجود نداشت
[ترجمه گوگل]جنبش های متزلزل ناشی از تعدادی از باشگاه های برتر نیز وجود نداشت

11. The difference is analogous to that between breakaway Protestantism and Catholicism, as rock was a breakaway from pop.
[ترجمه ترگمان]تفاوت مشابه آن است که بین آیین پروتستان و کاتولیک جدایی وجود دارد، زیرا راک جدایی از پاپ بود
[ترجمه گوگل]این تفاوت به همان معنی بین پروتستانتیسم متخاصم و کاتولیک است، همانطور که سنگ از پاپ جدا بود

12. On Friday night, he missed a breakaway dunk.
[ترجمه ترگمان] شب جمعه، اون یه حمله انحرافی رو از دست داد
[ترجمه گوگل]در شب جمعه، او یک خمیر پاره کننده را از دست داد

13. The breakaway union is balloting its members for a one-day token strike in protest over the amended pit closure plans.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه جدایی طلبانه اعضای آن را برای یک اعتصاب به نشانه یک روزه در اعتراض به برنامه های بستن حفره اصلاح شده انتخاب کرده است
[ترجمه گوگل]اتحادیه دموکراتیک در اعتراض به برنامه های بسته شدن اصلاحات اصلاح شده، اعضای آن را برای یک اعتصاب یک روزه اعلام می کند

14. I shall talk about a breakaway fragment in order to emphasize my point.
[ترجمه ترگمان]من در مورد یک تکه breakaway حرف می زنم تا بر my تاکید کنم
[ترجمه گوگل]من باید در مورد یک قطعه تفکیک کننده صحبت کنم تا تاکید کنم

15. Members of a breakaway group who blocked traffic in University Square the same evening were forcibly dispersed by police.
[ترجمه ترگمان]اعضای یک گروه جدایی طلب که ترافیک در میدان دانشگاه را مسدود کرده بودند، همان شب توسط پلیس پراکنده شدند
[ترجمه گوگل]اعضای یک گروه تفنگدار که در همان شب مسابقات میدان دانشگاه را مسدود کردند، توسط پلیس به شدت پراکنده شدند

16. He grabbed her, but she managed to break away.
[ترجمه ترگمان]او او را گرفت، اما موفق شد از بین برود
[ترجمه گوگل]او او را برداشت، اما او موفق به شکستن دور

17. The company wanted to break away from its traditional, downmarket image.
[ترجمه ترگمان]شرکت می خواست از تصویر سنتی و downmarket جدا شود
[ترجمه گوگل]این شرکت می خواست از روی تصویر سنتی، فرومایه اش شکوفا شود

18. Can't you break away from old habits?
[ترجمه ترگمان]نمی توانی از عادات قدیمی فرار کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید از عادت های قدیمی دور شوید؟

19. The company is trying to break away from its traditional image.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می کوشد تا از تصویر سنتی خود جدا شود
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال تلاش برای از بین بردن تصویر سنتی خود است

20. She managed to break away from the pack and establish a lead.
[ترجمه ترگمان]او موفق شد از گروه جدا شود و رهبری را به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]او موفق به شکستن دور از بسته و ایجاد یک سرب

21. The people of the province wished to break away and form a new state.
[ترجمه ترگمان]مردم این استان مایل بودند که فرار کنند و دولت جدیدی تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]مردم استان آرزوی شکستن کرده و یک دولت جدید را تشکیل می دهند

22. I felt the need to break away from home.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که باید از خونه فرار کنم
[ترجمه گوگل]من احساس نیاز به شکستن دور از خانه

23. The company wants to break away from its downmarket image.
[ترجمه ترگمان]شرکت می خواهد از تصویر downmarket جدا شود
[ترجمه گوگل]این شرکت می خواهد از تصویر downmarket خود دور شود

24. She started crying and tried to break away.
[ترجمه ترگمان]او شروع به گریه کرد و سعی کرد از بین برود
[ترجمه گوگل]او شروع به گریه کرد و سعی کرد از بین برود

25. He decided to break away from the Party.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت از حزب جدا شود
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از حزب جدا شود

26. How do stocks like Quarterdeck and Iomega break away from the conventional pack and come away with the winnings?
[ترجمه ترگمان]چگونه سهام مانند quarterdeck و Iomega از یک بسته مرسوم جدا می شوند و با برد همراه می شوند؟
[ترجمه گوگل]چگونه سهام مانند Quarterdeck و Iomega از بسته معمولی جدا می شوند و با برنده شدن کنار می آیند؟

27. A truly contemporary eucharistic prayer might safely break away from the berakah.
[ترجمه ترگمان]یک دعا واقعا معاصر ممکن است به طور ایمن از the جدا شود
[ترجمه گوگل]نماز مستحبی معاصر مملو از براکا است

28. Those who choose to break away from their unhealthy habits are always handsomely rewarded! Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]کسانی که تصمیم می گیرند از عادات ناسالم خود دور شوند، همیشه به نحو شایسته ای مورد تقدیر قرار می گیرند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]کسانی که انتخاب می کنند از عادت های ناخوشایند خود بیرون بیایند، همیشه به زیبایی پاداش می دهند! دکتر T P Chia

29. It takes guts to break away from the ties that bind you.
[ترجمه ترگمان]دل و جرات می ده تا از پیوندهای که تو رو به هم پیوند می دن از هم جدا کنن
[ترجمه گوگل]به طرز شگفت انگیزی به شکستن روابط شما متصل می شود

The breakaway region formed a new republic.

ناحیه‌ی جدا شده، جمهوری جدیدی را تشکیل داد.


the breakaway group in the party

گروه جدایی‌طلب (انشعابی) حزب


Their breakaway left the party weakened.

انشعاب آنان حزب را تضعیف کرد.


پیشنهاد کاربران

ترک کردن

دل کندن

بازی تهاجمی در ورزش تیمی مانند هاکی روی یخ

استعفا دادن، فرار کردن از ( موقعیتی، مکانی یا کسی ) ، بصورت تراشه درآوردن، جدا شدن از سازمان یا گروهی بخاطر نداشتن توافق

جدا شدن

ضد حمله زدن

به معنای استعفای سرمربی میتواند باشد

( سرزمین، ایالت ) تجزیه شدن - جدا شدن

فرار کردن ؛ جدا شدن

# He grabbed her, but she managed to break away
# She broke away from him and ran to the door
# He decided to break away from the Party

نوشته آتش به جنگل بریک وی کرده. . . حالا یعنی گوزیده؟ رم کرده؟

breakaway ( ورزش )
واژه مصوب: فرار
تعریف: کنشی برق آسا که در آن یک دوچرخه سوار یا گروه کوچکی از آنها از گروه اصلی جدا می شود و سعی می کند با حفظ فاصله به مسیر خود ادامه دهد

انشعاب، انشعابی


کلمات دیگر: