کلمه جو
صفحه اصلی

meditation


معنی : اندیشه، خیال، مراقبت، تفکر، تعمق، عبادت
معانی دیگر : غور، موشکافی، ژرف اندیشی، ژرفایش، تفکر و عبادت، مکاشفه ی مذهبی، خلسه، ژرفایش روحی

انگلیسی به فارسی

عبادت، تفکر، اندیشه، تعمق


مراقبه، تعمق، تفکر، عبادت، اندیشه، مراقبت، خیال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: sustained thought or self-forgetful concentration, esp. for the purposes of religious devotion or relaxation.
مشابه: thought

- She finds it very calming to engage in meditation for several minutes each day.
[ترجمه ترگمان] او آن را بسیار آرام می کند و هر روز چند دقیقه به مراقبه مشغول است
[ترجمه گوگل] او می بیند که برای چندین دقیقه در روز مدیتیشن بسیار آرام است

(2) تعریف: a piece of contemplative, philosophical writing or discourse.

• musing; reflection, contemplation; act of meditating; act of deep thought or consideration

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] مراقبه. از روش های درمانی شرق که در غرب نیز جایی برای خود باز کرده و گزارش شده است که در رفع تنش و اضطراب موثر است. در سالهای اخیر تعدادی از روش های مراقبه توجه عموم را جلب کرده و برخی از آنها برای درمان نوروزها به کار رفته اند.
[یوگا] مدیتیشن - مراقبه - عبادت - تفکر - تعمق - اندیشه

مترادف و متضاد

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

مراقبت (اسم)
attention, care, contemplation, tendance, vigilance, meditation, surveillance, watch, guarding, watchfulness, observation, concentration, look-out

تفکر (اسم)
reflection, contemplation, thought, meditation, thinking, cerebration, reflexion, considering, recollection, self-contemplation

تعمق (اسم)
contemplation, meditation

عبادت (اسم)
devoutness, service, worship, ministration, meditation, devotionalism, godliness, officiation

contemplation


Synonyms: concentration, deep thought, introspection, pondering, quiet time, reflection, rumination, self-examination


جملات نمونه

1. meditation on the causes of poverty
موشکافی درباره ی علل فقر

2. indian gurus devoted several days to meditation
مرتاضان هندی چندین روز را صرف مکاشفه می کردند.

3. Reading makes a full amn, meditation a profound man, discourse a clear man.
[ترجمه ترگمان]خواندن یک امن کامل را ایجاد می کند و یک مرد عمیق را مدیتیشن می کند و یک مرد روشن را مخاطب قرار می دهد
[ترجمه گوگل]خواندن کامل می کند، یک مرد عمیق را مدیتیشن می کند، گفتار یک مرد روشن است

4. Techniques of deep meditation help people under stress.
[ترجمه ترگمان]روش های تفکر عمیق به افراد تحت استرس کمک می کنند
[ترجمه گوگل]تکنیک های مراقبه عمیق به افراد تحت فشار کمک می کند

5. Meditation tends to lower or normalize blood pressure.
[ترجمه ترگمان]مدیتیشن به کاهش فشار خون کمک می کند
[ترجمه گوگل]مدیتیشن فشار خون را پایین می آورد یا عادی می کند

6. He was deeply interested in meditation, the East, and yoga.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به مراقبه، شرق و یوگا علاقه مند بود
[ترجمه گوگل]او عمیقا علاقه مند به مدیتیشن، شرق و یوگا بود

7. Yoga involves breathing exercises, stretching, and meditation.
[ترجمه ترگمان]یوگا شامل تمرینات تنفسی، کش دادن و مدیتیشن است
[ترجمه گوگل]یوگا شامل تمرینات تنفسی، کشش و مدیتیشن است

8. He was deep in meditation and didn't see me come in.
[ترجمه ترگمان]او غرق فکر بود و مرا ندید که وارد شوم
[ترجمه گوگل]او عمیقا در مدیتیشن بود و نمی بینم که من می آیم

9. The novel is an extended meditation on art, love and loss.
[ترجمه ترگمان]رمان یک تمرکز بزرگ بر روی هنر، عشق و از دست دادن است
[ترجمه گوگل]این رمان تمرکز مداوم بر روی هنر، عشق و از دست دادن است

10. Some people think I'm weird doing meditation, but it works for me and that's all that matters.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم فکر می کنند من دارم مدیتیشن می کنم، اما برای من کار می کنه و این تنها چیزیه که اهمیت داره
[ترجمه گوگل]بعضی ها فکر می کنند که من عجیب و غریب در انجام مراقبه هستم، اما برای من کار می کند و همه چیز مهم است

11. I left him deep in meditation.
[ترجمه ترگمان]من او را عمیقا در اندیشه رها کردم
[ترجمه گوگل]او را در مدیتیشن عمیق گذاشتم

12. He is deep in meditation.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به مراقبه مشغول است
[ترجمه گوگل]او عمیق در مدیتیشن است

13. She swears by meditation as a way of relieving stress.
[ترجمه ترگمان]او با مدیتیشن به عنوان راهی برای تسکین استرس قسم می خورد
[ترجمه گوگل]او به وسیله مراقبه به عنوان راهی برای از بین بردن استرس سوگند یاد می کند

14. The book is a meditation on the morality of art.
[ترجمه ترگمان]کتاب تمرکز بر اخلاق هنر است
[ترجمه گوگل]این کتاب تفکر اخلاقی هنر است

15. He stared out of the window in silent meditation.
[ترجمه ترگمان]او با تفکر ساکت از پنجره بیرون را نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در مدیتیشن خاموش از پنجره چشمک زد

meditation on the causes of poverty

موشکافی درباره‌ی علل فقر


Indian gurus devoted several days to meditation.

مرتاضان هندی چندین روز را صرف مکاشفه می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

تَرامِنِش. ترامِنیدَن.

جان پردازی

مراقبه

آرامش روحی

مراقبه یا روشی برای تمدد اعصاب

تن آرامی

اندیشه

تعادل فکری و روحی

پایش روانی/درونی/فکری/ذهنی

روان پایش ، درون پایش

آرامش روانی/درونی/فکری/ذهنی

روان آرامش ، روان آرامی ، درون آرامش ، درون آرامی



روح افزایی

meditation ( پزشکی )
واژه مصوب: مراقبه
تعریف: حالتی که در آن فرد با نادیده گرفتن محرک های محیطی، خودآگاهانه ذهن را متمرکز می کند و از تنش ها و فشارهای روحی رها می شود|||متـ . خودآرامی 1


کلمات دیگر: