1. lobe of the brain
یک لب مغز
2. frontal lobe
بخش قدامی مغز،لب پیشانی
3. she pierced my daughter's ear lobe with a needle
با سوزن نرمه ی گوش دخترم را سوراخ کرد.
4. She gently nipped the lobe of his ear.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی قسمتی از گوشش را تیز کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی لوب گوشش را خراشیده کرد
5. George has tried stimulating the right temporal lobe while showing patients such actors' faces depicting a standard emotion like disgust.
[ترجمه ترگمان]جورج تلاش کرده است که لوب گیجگاهی را تحریک کند در حالی که نشان می دهد بیمارانی که چنین actors را نشان می دهند، احساس یک احساس استاندارد مثل تنفر را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]جورج سعی کرده است تا لوب های زمانی مناسب را تحریک کند، در حالی که بیماران نشان می دهند چهره های بازیگرانی که احساسات استاندارد مانند انزجار را نشان می دهند
6. It ran from just behind the lobe of the ear to the very comer of his mouth.
[ترجمه ترگمان]از پشت گوش تا گوشه دهانش خارج شد
[ترجمه گوگل]آن را از پشت بطری گوش به دهانش نزدیک شد
7. This occurs in extensive bilateral frontal lobe dysfunction and is usually due to vascular disease, hydrocephalus, or massive neoplasia.
[ترجمه ترگمان]این امر در عملکرد کلی پیشانی دو جانبه رخ می دهد و معمولا به علت بیماری عروقی، hydrocephalus، یا neoplasia بزرگ رخ می دهد
[ترجمه گوگل]این رخ می دهد در اختلافی گسترده لوب دو طرفه و معمولا به علت بیماری عروق، هیدروسفالی یا نئوپلاسی عظیم است
8. The patient with damage to one frontal lobe catches on to the original sorting strategy and gets the string of yes answers.
[ترجمه ترگمان]بیمار مبتلا به آسیب به بخش قدامی به استراتژی مرتب سازی اصلی می رسد و رشته پاسخ بله را دریافت می کند
[ترجمه گوگل]بیمار با آسیب به یک لوب پیشانی به استراتژی مرتب سازی اولیه می پردازد و رشته پاسخ های بله را دریافت می کند
9. The sediments of the old lobe will be attacked, destroyed and incorporated in marine sediments.
[ترجمه ترگمان]رسوبات بخش قدیمی مورد حمله قرار گرفته، تخریب و در رسوبات دریایی گنجانده شده است
[ترجمه گوگل]رسوبات لوب قدیمی مورد حمله قرار گرفته، تخریب شده و در رسوبات دریایی تشکیل شده است
10. He tugged his ear lobe, our agreed sign for the other to remain silent.
[ترجمه ترگمان]او قطعه گوشش را کشید، نشانه موافقت ما برای سکوت دیگر بود
[ترجمه گوگل]او لوب گوش خود را برداشت، علامت توافق شده ما برای دیگری برای سکوت
11. Certainly this frontal lobe role in adaptive behavior is linked to the mechanisms of selective attention.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که این نقش بخش قدامی در رفتار انطباقی با مکانیزم های توجه انتخابی مرتبط است
[ترجمه گوگل]قطعا این نقش لوب پیشانی در رفتار سازگار با مکانیزم های توجه انتخابی مرتبط است
12. The right temporal lobe is particularly interested in the emotional content of the facial expression.
[ترجمه ترگمان]لوب گیجگاهی می تواند به طور خاص به محتوای احساسی حالت چهره توجه داشته باشد
[ترجمه گوگل]لوب زمان واقعی به خصوص در محتوای عاطفی بیان چهره علاقه مند است
13. He studied the Gascon's dark effete face and the jewel-encrusted pearl which swung arrogantly from one ear lobe.
[ترجمه ترگمان]صورت تیره و سیاهش را برانداز کرد و the را که از یک قسمت گوش مغرورانه آویزان شده بود برانداز کرد
[ترجمه گوگل]او چهره ی تاریک فانوس گاسکون و مروارید بافته شده با سنگ های قیمتی را که از یک لوب گوش به شدت متلاشی می کردند، مطالعه کرد
14. Defects of body in ge may be more likely with a stroke centered in the lower portions of the parietal lobe.
[ترجمه ترگمان]نقص های پیکر در جنسیت ممکن است بیشتر با یک ضربه در قسمت پایین بخش آهیانه ای قرار بگیرند
[ترجمه گوگل]نقص در بدن در ge ممکن است با سکته مغزی که در قسمت های پایین تر لبه تیریت قرار دارد، بیشتر باشد