1. business activity is on the up
فعالیت بازرگانی رو به افزایش است.
2. business competition
رقابت بازرگانی
3. business cycle
دوران (یا چرخه ی) اقتصادی
4. business here is a little slow in summer
در اینجا تابستان ها کاسبی کساد است.
5. business is picking up
کاسبی دارد رونق می گیرد.
6. business matters
مطالب مربوط به کسب و کار
7. business savvy
جربزه ی کاسبی
8. business transactions
معاملات بازرگانی
9. business as usuall
(علیرغم مشکلات) کار ادامه دارد،کاسبی مثل همیشه است
10. business before pleasure
اول کار و بعد تفریح،کار از تفریح مهمتر است
11. business end
(عامیانه - در مورد سلاح یا ابزار) بخشی که صدمه می زند (مثلا تیغه ی شمشیر نه دسته ی آن)،بخشی که کار صورت می دهد
12. business insurance
بیمه ی کار و کسب،بیمه ی تجاری
13. business is business
حساب حساب است و کاکا برادر،کار (یا کاسبی) شوخی برنمی دارد
14. business is good (or bad)
کاسبی خوب (یا بد) است،وضع بازرگانی خوب (یا بد) است
15. a business downturn
کسادی اقتصادی
16. a business letter
نامه ی بازرگانی
17. a business lull
کسادی در کسب و کار
18. his business is in high gear
کسب و کارش خیلی روبراه است.
19. his business is thriving
کاسبی او گرفته است.
20. large-scale business operations
فعالیت های گسترده ی بازرگانی
21. marginal business
کاسبی کم درآمد
22. our business deals with japan
معاملات بازرگانی ما با ژاپن
23. our business is on a sound footing
کسب و کار ما برپایه ی مستحکمی استوار است.
24. our business ties with your company
روابط بازرگانی ما با شرکت شما
25. small-scale business operations
فعالیت های بازرگانی محدود
26. stagnant business
کاسبی کساد
27. the business of packing for a trip
عمل چمدان بستن برای سفر
28. the business section of the city
محله ی تجارتی شهر
29. their business crashed
وضع کاسبی آنها یک باره خراب شد.
30. their business throve for a while and then peaked out
کاسبی آنها چند صباحی رونق داشت و سپس رو به کسادی گذاشت.
31. what business are you in?
شما به چه کاری مشغولید؟ حرفه ی شما چیست ؟
32. do business with
معامله کردن با،معامله داشتن با،داد و ستد کردن با،رابطه داشتن با
33. mean business
جدی بودن،به حرف خود عمل کردن
34. mean business
جدی بودن،شوخی نداشتن
35. a legitimate business
کاسبی مشروع
36. a roaring business
یک کاسبی پر رونق
37. a rousing business
کاسبی پر رونق
38. a small business
موسسه ی بازرگانی خرده پا
39. he has business interests all over the world
او در تمام دنیا علایق بازرگانی دارد.
40. how is business these days?
این روزها کاسبی چطور است ؟
41. ice cream business is slack in winter
در زمستان بازار بستنی کساد است.
42. no one's business but his own
به هیچکس مربوط نیست جز خودش.
43. there's no business like show business. . .
هیچ حرفه ای مانند حرفه ی نمایش (نمایشگری) نیست. . .
44. these days business is brisk
این روزها کاسبی روبراه است.
45. be in business
آماده ی کار یا کسب بودن،مشغول به کار و کسب بودن
46. have no business to . . .
حق نداشتن
47. like nobody's business
(قدیمی - عامیانه) به سرعت و شدت
48. never mix business with pleasure
کار را با تفریح قاطی نکن،موقع کار کردن کار بکن
49. run a business
کسب (یا شرکت یا بنگاه و غیره) را اداره کردن
50. after the war business boomed
پس از جنگ،بازرگانی جهش بزرگی کرد (رونق گرفت).
51. bookish learning on business is no guarantee of success in the bazaar
دانش کتابی درباره ی تجارت تضمین موفقیت دربازار نیست.
52. during the morning business was quiet
در بامداد کاسبی کساد بود.
53. he is studying business
او دارد بازرگانی می خواند.
54. he negotiated his business with remarkable skill
او با مهارت چشمگیر معاملات بازرگانی خود را انجام می داد.
55. i have a business to settle before going
پیش از رفتن باید به کاری رسیدگی کنم.
56. the two brothers' business flourished and they both became rich
کاسبی آن دو برادر رونق گرفت و هردو پولدار شدند.
57. they have no business to interfere
آنها حق دخالت ندارند.
58. they started the business on a shoestring
آنها کاسبی را با سرمایه ی کمی آغاز کردند.
59. to be in business
مشغول کاسبی بودن
60. to succeed in business
در کاسبی موفق بودن
61. get down to business
به کار اصلی پرداختن،کار و بار را شروع کردن
62. go about one's business
به کار و بار خود پرداختن (و کاری به کار دیگران نداشتن)
63. go out of business
(شرکت و مغازه و غیره) تعطیل شدن (برای همیشه)
64. mind one's own business
مشغول کار خود بودن (و کاری به کار دیگران نداشتن)،فضولی نکردن
65. a healthy book publishnig business
موسسه ی انتشاراتی پر رونق
66. for me, writing is business as well as recreation
برای من نگارش هم کسب است هم تفریح.
67. he was successful in business but it was done at the expense of his health
او در کاسبی موفق بود ولی این موفقیت به قمیت سلامتی او تمام شد.
68. his social life and business life are tied closely
زندگی اجتماعی و زندگی شغلی او با هم رابطه ی نزدیکی دارد.
69. his stake in the business was less than ten percent
سرمایه ی او در آن کاسبی کمتر از ده درصد (کل سرمایه) بود.