اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who pursues an activity or is devoted to a study purely for intrinsic reward rather than monetary gain.
• متضاد: professional
• مشابه: buff, hobbyist
- Her teacher thinks she's good enough to be a professional violinist, but she is happy being an amateur.
[ترجمه ترگمان] معلمم فکر می کند که او به اندازه کافی خوب است که یک violinist حرفه ای باشد، اما خوشحال است که یک آماتور است
[ترجمه گوگل] معلم او فکر می کند او به اندازه کافی خوب است که یک ویولونیست حرفه ای باشد، اما خوشحال است که یک آماتور باشد
• (2) تعریف: an athlete who receives no monetary prize, salary, or other payment for competition.
• متضاد: pro, professional
- Olympic athletes, in general, are no longer required to be amateurs.
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران المپیک، به طور کلی، دیگر نیازی به آماتور بودن ندارند
[ترجمه گوگل] به طور کلی، ورزشکاران المپیک دیگر نیازی به آماتور بودن ندارند
• (3) تعریف: one who is unskilled in a given area or activity.
• متضاد: ace, expert, master, pro, professional
• مشابه: beginner, dabbler, dilettante, greenhorn, layman, neophyte, novice, tyro
- Don't trust your electrical work to amateurs; call in someone who knows what he's doing.
[ترجمه ترگمان] به کاره ای الکتریکی تو به تازه کارها اعتماد نکن، با کسی تماس بگیر که بدونه داره چی کار می کنه
[ترجمه گوگل] کار برق خود را به آماتورها اعتماد نکنید در کسی که می داند چه کاری انجام می دهد، تماس بگیرید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to an amateur or amateurs; not professional.
• مترادف: nonprofessional
• متضاد: expert, pro, professional
• مشابه: dabbling, lay
- He loves to be involved in amateur theater and has no desire to be a professional actor.
[ترجمه ترگمان] او عاشق این است که در تئاتر آماتور مشارکت داشته باشد و هیچ تمایلی به بازیگری حرفه ای ندارد
[ترجمه گوگل] او دوست دارد در تئاتر آماتور شرکت کند و علاقه ای به بازیگری حرفه ای ندارد
- Our town's amateur theater puts on ten plays a year.
[ترجمه FMR] تئاتر آماتور شهر ما ده نمایش در سال اجرا میکند.
[ترجمه ترگمان] تئاتر آماتور s ده نمایشنامه در سال به نمایش می گذارد
[ترجمه گوگل] تئاتر آماتور شهر ما در ده بازی سالانه قرار می دهد
• (2) تعریف: lacking or not demonstrating skill or competence.
• مترادف: amateurish, incompetent, unpolished, unprofessional, unskilled
• متضاد: expert, professional
- It seemed like an amateur performance for a theater group supposedly made up of professionals.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید یک نمایش آماتور برای یک گروه تئاتر باشد که ظاهرا از افراد حرفه ای ساخته شده است
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید یک عملکرد آماتور برای یک گروه تئاتر که متشکل از متخصصان است
- I apologize for that amateur rendition of a great song.
[ترجمه ترگمان] معذرت می خوام که یه آهنگ عالی رو با یه آهنگ عالی اجرا کردم
[ترجمه گوگل] من عذر خواهی میکنم که پخش یک آماتور از یک آهنگ عالی