1. broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
2. broken glass lacerated his feet
شیشه ی شکسته پایش را مجروح کرد.
3. broken health
سلامتی از دست رفته
4. broken sizes
(لباس) اندازه های ناجور
5. broken terrain
زمین ناصاف
6. a broken bone
استخوان شکسته
7. a broken contract
قرارداد عدول شده
8. a broken horse
اسب سوغان گیری شده
9. a broken promise
قولی که به آن عمل نشده
10. a broken spirit
روحیه ی خراب
11. a broken television set
دستگاه تلویزیون خراب
12. the broken bone will probably knit in a few weeks
استخوان شکسته احتمالا تا چند هفته ی دیگر جوش خواهد خورد.
13. the broken bones of a child unite easily
استخوان های شکسته ی یک کودک به آسانی جوش می خورند.
14. the broken window lets a lot of heat escape
شیشه ی شکسته ی پنجره حرارت زیادی را به خارج انتقال می دهد.
15. a home broken by divorce
منزلی که در اثر طلاق نابسامان شده
16. you have broken the law
شما قانون را زیر پا گذاشته اید (شکسته اید).
17. a jumble of broken china dishes
توده ی درهم وبرهمی از ظروف چینی شکسته
18. he spoke a broken english
انگلیسی دست و پا شکسته ای حرف می زد.
19. she collected the broken glass and dumped it in the trash can
شیشه های شکسته را جمع کرد و در زباله دان ریخت.
20. she spoke in broken phrases
با عبارات بریده بریده جواب داد.
21. the bone is broken in several places
استخوان در چندین جا شکسته است.
22. the glass from broken bottles can be recycled
شیشه ی بطری های شکسته را می توان بازیابی کرد.
23. they plastered her broken foot
پای شکسته اش را گچ گرفتند.
24. to immobilize a broken bone
استخوان شکسته را به حالت ثابت درآوردن
25. to set a broken finger
انگشت شکسته را جا انداختن
26. one of the homes broken up by divorce
یکی از خانواده هایی که طلاق آن را متلاشی کرد
27. the cup's lip was broken
لبه ی فنجان شکسته بود.
28. when i touched his broken foot, he winced
وقتی که دست به پای شکسته اش زدم خود را عقب کشید.
29. i couldn't see any skin broken
پوستش پارگی نشان نمی داد.
30. the ragged edge of the broken glass
لبه ی ناصاف لیوان شکسته
31. as soon as she saw the broken dish, she pouted and. . .
تا بشقاب شکسته را دید لب و لوچه اش آویزان شد و . . .
32. he walks the boundary and mends broken fences
او در مرز گشت می زند و نرده های شکسته را مرمت می کند.
33. i didn't break it; it was broken to begin with
من آن را خراب نکردم ; از اول خراب بود.
34. our radio contact with them was broken
تماس رادیویی ما با آنها قطع شد.
35. the doctor pinned the pieces of broken bone together
دکتر قطعات استخوان را با میله به هم وصل کرد.
36. the issue of water from a broken pipe
برون ریزی آب از لوله ی شکسته
37. the room was a welter of broken glass and china
اتاق پر از قطعات شیشه و چینی شکسته بود.
38. his spill from the horse caused a broken bone
افتادن او از اسب موجب شکستگی استخوان شد.
39. i got a broom and swept the broken glass
جاروب آوردم و شیشه شکسته ها را جارو کردم.
40. the room was strewn with paper and broken glass
توی اتاق،کاغذ و شیشه شکسته پخش و پلا بود.
41. the seals of the packet had been broken
مهر و موم مرسوله باز شده بود.
42. his tardiness was excusable because his car had broken down
تاخیر او موجه بود چون ماشینش خراب شده بود.
43. one of the legs of the table is broken
یکی از پایه های میز شکسته است.
44. the old man whimpered that his leg was broken
پیرمرد ناله کنان گفت که پایش شکسته است.
45. water was shooting with tremendous pressure from the broken pipe
از لوله ی شکسته آب با فشار زیاد جهش می کرد.
46. it's (it is) a nice cup but its handle is broken
فنجان خوبی است ولی دسته ی آن شکسته است.
47. the pact we made with you is never to be broken
عهدی که با تو بستیم هرگز شکستنی نیست