معنی : چرک، پلید، چرکین، پرخش، ژیژ، زشت، کثیف، کثیف کردن
معانی دیگر : ناپاک، شوخگن، پلشت، پژهین، نپاک، ملوث، نجس، کرفت، فژگند، فژه، چرک کننده، کثیف کننده، (رنگ) تیره، گرفته، بدفام، کدر، هرزه، زننده، رکیک، هرزه درای، شهوتران، هرزه چشم، ناپاکدل، هیز، پست، رذل، قابل تحقیر، فرومایه، ناکس، دنی، متقلب، نادرست، نادرستکار، ناجوانمرد، سخن چین، سعایت آمیز، سخن چینانه، بدجنسانه، خشم آلود، غضب آمیز، حاکی از عصبانیت، (هوا) بد، نامساعد (ابری و بارانی و سرد)، (صدا) گوشخراش، نخراشیده، نتراشیده، چرکین کردن یا شدن، پلشت شدن یا کردن، (شهرت و نام و اندیشه و غیره) لکه دار کردن، ننگین کردن، پرتابش گر (دارای نیروی رادیواکتیو زیاد مانند برخی بمب های اتمی)