کلمه جو
صفحه اصلی

dingy


معنی : تیره رنگ، چرک، چرک تاب، دودی رنگ
معانی دیگر : رنگ و رو رفته، کثیف نما، گرفته، دلگیر، مسکینانه، محقر و کثیف

انگلیسی به فارسی

تیره‌رنگ، چرک، دودی‌رنگ


انگلیسی به انگلیسی

• dirty, grimy; gloomy, drab, shabby
a dingy place or thing is dirty or rather dark.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] تیره رنگ - دودی رنگ - چرک

مترادف و متضاد

soiled, tacky


تیره رنگ (صفت)
dark, austere, dingy, terne-plate

چرک (صفت)
dingy, dirty, squalid, smeary, frowsty, frowsy, impure, sordid, frowzy

چرک تاب (صفت)
dingy

دودی رنگ (صفت)
dingy

Synonyms: bedimmed, broken-down, colorless, dark, darkish, dilapidated, dim, dirty, discolored, drab, dreary, dull, dusky, faded, gloomy, grimy, muddy, murky, obscure, run-down, seedy, shabby, smirched, somber, sullied, tarnished, threadbare, tired


Antonyms: bright, clean, immaculate, neat, pure, spotless


جملات نمونه

1. a dingy room in an inn in the south of the city
یک اتاق کثیف در یک مسافر خانه ی جنوب شهر

2. the dingy blue door of their house
درب آبی و رنگ و رو رفته ی خانه ی آنها

3. Her hair was a dingy brown colour.
[ترجمه ترگمان]موهایش قهوه ای تیره بود
[ترجمه گوگل]موهای او رنگ قهوهای مایل به زرد بود

4. Our first sight of the dingy little hotel did not inspire us with much confidence/inspire much confidence in us.
[ترجمه ترگمان]اولین منظره هتل کوچک و تیره ما باعث نشد که اعتماد به نفس بیشتری به ما القا کند و اعتماد به نفس بیشتری به ما القا کند
[ترجمه گوگل]اولین دید ما از هتل کوچولو کوچک، ما را با اعتماد به نفس زیادی الهام بخش نمی دانست و به ما اعتماد زیادی داشت

5. Shaw took me to his rather dingy office.
[ترجمه ترگمان]شاو \"منو برد به دفتر\" dingy
[ترجمه گوگل]شاو مرا به دفتر شلوغم برد

6. He was living alone in a dingy bedsit in London.
[ترجمه ترگمان]او در شهر کوچک و کثیفی در لندن زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او تنها در یک تخت خواب در لندن زندگی می کرد

7. A small, terrace house in a dingy street.
[ترجمه ترگمان]خانه ای کوچک و کوچک در خیابان کثیف
[ترجمه گوگل]یک خانه کوچک و تراس در یک خیابان خالی

8. Even tiny firms of six men in dingy offices with low overheads were able to compete by slashing prices to the bone.
[ترجمه ترگمان]حتی شرکت های کوچک شش مرد در دفاتر محقر با هزینه های سربار کم می توانستند با کاهش قیمت به استخوان رقابت کنند
[ترجمه گوگل]حتی شرکت های کوچک از شش مرد در دفاتر خالی با سربار های کم توانستند با کاهش قیمت ها به استخوان رقابت کنند

9. The street ran between rows of dingy terraced houses.
[ترجمه ترگمان]کوچه بین خانه های کوچک و کثیف قرار داشت
[ترجمه گوگل]خیابان بین ردیف خانه های تراس خالی بود

10. It contained two narrow iron bedsteads furnished with dingy bed-linen and grey army blankets.
[ترجمه ترگمان]دو تخت خواب آهنی تنگ و تیره رنگ و پتوی پشمی خاکستری رنگی داشت
[ترجمه گوگل]این شامل دو تختخواری آهن تخت بود که با تختخواب سفری و پتوهای ارتش خاکستری مجهز شده بود

11. He ate lunch in a dingy little cafe next to the station.
[ترجمه ترگمان]او در یک کافه کوچک و کثیف کنار ایستگاه ناهار می خورد
[ترجمه گوگل]او در یک کافی شاپ کوچک کنار ایستگاه ناهار خورد

12. The room was damp and dingy.
[ترجمه ترگمان]اتاق مرطوب و کثیف بود
[ترجمه گوگل]اتاق خیس و خیس بود

13. We spent the week in a dingy motel off Route
[ترجمه ترگمان]ما هفته رو توی یه متل \"dingy\" توی \"جاده\" سپری کردیم
[ترجمه گوگل]ما هفته را در یک مونتاژ خالی از مسیر گذراندیم

14. I spent too many hours with my friends in a rather dingy salon in, I think, Marshall Street.
[ترجمه ترگمان]من بیشتر ساعات را با دوستانم در یک سالن کوچک و دلگیر سپری کردم، فکر می کنم، خیابان مارشال
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم، خیابان مارشال، ساعت های زیادی را با دوستانم سپری می کنم

the dingy blue door of their house

در آبی و رنگ و رو رفته‌ی خانه‌ی آنها


a dingy room in an inn in the south of the city

اتاقی کثیف در مسافرخانه‌ی جنوب شهر


پیشنهاد کاربران

dingy:shabby
کهنه


قدیمی، کهنه

کثیف و کهنه

چروک و تیره
مخالف bright



کلمات دیگر: