کلمه جو
صفحه اصلی

ending


معنی : خاتمه، پایان، فرجام
معانی دیگر : انتها، اتمام، سرانجام، بخش پایانی، بخش نهایی، مرگ، پایان عمر، فنا

انگلیسی به فارسی

پایان، خاتمه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the last part; conclusion, esp. of a narrative or dramatic plot.
متضاد: beginning
مشابه: end, evening, wane

- The book had a terrible ending.
[ترجمه ترگمان] کتاب پایان وحشتناکی داشت
[ترجمه گوگل] این کتاب یک پایان وحشتناک داشت

(2) تعریف: death.
مشابه: finish

• termination, finish, conclusion
the ending of something such as a story or a play is the last part of it.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] تفاوت رنگ در طول پارچه - جذب سریع رنگ در پارچه در ماشین ژیگر بطریقی که یک طرف پارچه کمرنگ و طرف دیگر کاملا پر رنگ شده باشد

مترادف و متضاد

خاتمه (اسم)
finish, termination, close, final, end, completion, conclusion, afterword, ending, closure, finis, epilogue

پایان (اسم)
cessation, finish, termination, close, limit, end, conclusion, point, period, ending, sequel, terminal, finis, surcease, finality, winding-up

فرجام (اسم)
finish, end, conclusion, ending

conclusion


Synonyms: catastrophe, cessation, close, closing, closure, completion, consummation, coup de grace, culmination, denouement, desistance, dissolution, epilogue, expiration, finale, finish, lapse, omega, outcome, period, resolution, stop, summation, swan song, termination, terminus, upshot, wane, windup


Antonyms: beginning, commencement, introduction, opening, start


جملات نمونه

1. ending the war was worth any concession
پایان دادن به جنگ ارزش هرگونه گذشتی را داشت.

2. the ending of the movie was sad
آخر فیلم حزن انگیز بود.

3. . . . the ending of a dark night is light
. . . پایان شب سیه سفید است

4. the film's ending takes the audience by storm
پایان فیلم تماشاگران را غرق در شگفتی می کند.

5. the novel's ending is full of suspense
پایان آن رمان بسیار شورانگیز است.

6. a movie with a downbeat ending
فیلم سینمایی که پایانی حزن انگیز دارد.

7. a story with a nice ending
داستانی که پایانش خوب است

8. the book has a happy ending
کتاب پایان خوشی دارد.

9. their marriage had a happy ending
ازدواج آنها عاقبت خوبی داشت.

10. Not sad, please do not install the ending.
[ترجمه ترگمان]ناراحت نباشید، لطفا پایان را نصب نکنید
[ترجمه گوگل]غمگین نیست، لطفا پایان ندهید

11. It was the perfect ending to the perfect day.
[ترجمه ترگمان] یه پایان عالی برای یه روز عالی بود
[ترجمه گوگل]این پایان کامل به روز کامل بود

12. True love doesn't have a happy ending, because true love never ends. Letting go is one way of saying I love you.
[ترجمه ترگمان]عشق واقعی پایانی خوشی ندارد، زیرا عشق حقیقی هرگز به پایان نمی رسد اجازه دادن یک روش برای گفتن این است که من شما را دوست دارم
[ترجمه گوگل]عشق واقعی پایان شاد ندارد، زیرا عشق واقعی هرگز به پایان نمی رسد رها کردن یکی از راه های گفتن من عاشقت است

13. Cookies and coffee are the perfect ending to a meal.
[ترجمه ترگمان]کوکی ها و قهوه به طور کامل به یک وعده غذایی ختم می شوند
[ترجمه گوگل]کوکی ها و قهوه پایان دادن به یک وعده غذایی است

14. Ending the fighting must be the absolute priority, the litmus test of the agreements' validity.
[ترجمه ترگمان]پایان دادن به جنگ باید اولویت مطلق، آزمایش litmus اعتبار توافقنامه ها باشد
[ترجمه گوگل]پایان دادن به مبارزه باید اولویت مطلق باشد، تست لاکتمندی اعتبار موافقت نامه

15. The ending of the book was entirely predictable.
[ترجمه ترگمان]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود
[ترجمه گوگل]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود

16. No matter the ending is perfect or not, you cannot disappear from my world.
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که پایان عالی باشه یا نه، تو نمیتونی از دنیای من ناپدید بشی
[ترجمه گوگل]مهم نیست که پایان کامل است یا نه، شما نمی توانید از دنیای من ناپدید شوید

17. If at the outset I brave, ending is different.
[ترجمه ترگمان]اگر در ابتدا من شجاع بودم، پایانی متفاوت بود
[ترجمه گوگل]اگر در ابتدا شجاع باشم، پایان دادن به دیگران متفاوت است

18. I was surprised by the abrupt ending to the conversation.
[ترجمه ترگمان]از پایان دادن این مکالمه متعجب شدم
[ترجمه گوگل]من از پایان ناگهانی مکالمات شگفت زده شدم

... the ending of a dark night is light

... پایان شب سیه سفید است


a story with a nice ending

داستانی که پایانش خوب است


پیشنهاد کاربران

پایان دهی، پایان بخشی، پایان یابی، خاتمه دهی، خاتمه یابی، اتمام، خاتمه، پایان
پایان دهنده، پایان بخش، اتمام گر، اتمام دهنده

[زبا شناسی] پایانه، پی بند، شناسه

an ending in not the end

ending ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: پایانه 2
تعریف: وند یا وندهایی که به انتهای پایه وصل می شود


کلمات دیگر: