کلمه جو
صفحه اصلی

misprision


اشتباه (ناشی از عوضی خواندن یا سوتفاهم)، تحقیر، دست کم گیری، خوارشماری، دون پنداری، هتک احترام یا توهین نسبت به دادگاه یا دولت

انگلیسی به فارسی

اشتباه (ناشی از عوضی خواندن یا سوتفاهم)


تحقیر، دست کم گیری، خوارشماری، دون پنداری


هتک احترام یا توهین نسبت به دادگاه یا دولت


(حقوق) کوتاهی در انجام وظیفه یا سو رفتار (به‌ویژه توسط کارمند ارشد)


اشتباه


انگلیسی به انگلیسی

• misconduct by a public official; concealment of a crime; contempt, disregard

دیکشنری تخصصی

[حقوق] توهین به دولت یا به دادگاه، قصور در انجام وظیفه

جملات نمونه

1. As one of the serious official misconduct crime, misprision is attacked by each authority at anytime.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یکی از جرایم جدی سو رفتار، misprision هر زمان توسط هر اداره مورد حمله قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]به عنوان یکی از جرایم جدی جنایات سوء رفتار، هر زمان در هر زمان، هر یک از مقامات مورد سوء استفاده قرار می گیرد

2. If a crime takes place the neighbours are held guilty of something analogous to what English law calls "misprision of treason, " in that when they knew of a criminal intention they did not report it.
[ترجمه ترگمان]اگر یک جرم رخ دهد، همسایگان در مورد چیزی مشابه آنچه که قانون انگلستان \"خیانت به خیانت\" می نامد، مجرم شناخته می شوند، در آن زمانی که آن ها از یک قصد جنایی آگاه بودند که آن ها آن را گزارش نکرده اند
[ترجمه گوگل]اگر یک جرم اتفاق می افتد، همسایگان مجرمیت چیزی شبیه به آنچه قانون انگلیسی به «غلط خیانت» می گویند، زمانی که آنها از یک قصد جنایی می دانستند، آن را گزارش نمی دادند

3. Theare differences between misprision and abuse one's authority and unemployment by state company's staff.
[ترجمه ترگمان]Theare بین misprision و سو استفاده از قدرت و بیکاری کارکنان شرکت دولتی تفاوت معنی داری وجود دارد
[ترجمه گوگل]تفاوت های بین افکار و سوء استفاده از قدرت و بیکاری توسط کارکنان شرکت دولتی

4. Bloom regards his theory of "The Anxiety of Influence" as his most important contribution to literary criticism, and uses "dancing" to explain his famous yet baffling six rations of "misprision.
[ترجمه ترگمان]بلوم، نظریه او درباره \"اضطراب تاثیر\" را به عنوان مهم ترین سهم خود در انتقاد ادبی در نظر می گیرد و از \"رقص\" برای توضیح شش سهمیه معروف خود از \"misprision\" استفاده می کند
[ترجمه گوگل]بلوم تئوری خود را 'اضطراب تاثیر' را مهمترین نقش خود را در نقد ادبی می داند و با استفاده از 'رقص' برای توضیح شش معنی شگفت انگیز از 'تعصب' خود را معروف می کند

5. Misprision of its incidence, rapid development, poor prognosis and seriously endanger human health, to prevent and treat the disease is one of the most important medical and social issues.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی شیوع آن، توسعه سریع، پیش بینی ضعیف و به خطر انداختن سلامتی انسان، پیش گیری و درمان این بیماری یکی از مهم ترین مسائل پزشکی و اجتماعی است
[ترجمه گوگل]اشتباه در بروز آن، پیشرفت سریع، پیش آگهی ضعیف و به طور جدی برای سلامتی انسان خطرناک است، برای جلوگیری و درمان بیماری، یکی از مهمترین مسائل پزشکی و اجتماعی است

6. By the common law of England, misprision of felony or treason was a crime of omission.
[ترجمه ترگمان]در قانون مشترک انگلستان جرم یا خیانت، جنایت و خیانت بود
[ترجمه گوگل]طبق قانون عرفی انگلستان، تعصب فریب یا خیانت، جرمی نبود

7. Elderly patients with colorectal cancer development has been slow and symptoms of misprision of acute intestinal obstruction is a common complication.
[ترجمه ترگمان]افراد مسن با رشد سرطان روده بزرگ کند بوده و علائم اختلال روده حاد روده یک مشکل رایج است
[ترجمه گوگل]سالمندان مبتلا به سرطان روده بزرگ توسعه آهسته بوده است و نشانه های misprision از انسداد حاد روده از عوارض شایع است

8. From our past experience, this kind of overseas marketing is most likely to retain local misprision profits.
[ترجمه ترگمان]از تجربه گذشته ما، این نوع بازاریابی خارج از کشور به احتمال زیاد سود misprision محلی را حفظ می کند
[ترجمه گوگل]از تجربه گذشته ما، این نوع از بازاریابی در خارج از کشور به احتمال زیاد به حفظ سود محلی اشتباه است

9. The crime of Endangering governmental rule: Treason felony, Misprision, Seizing prisoner, Oganizing the private armed forces.
[ترجمه ترگمان]جرم حکومت Endangering: خیانت - جنایت، misprision، اسارت، تجاوز به نیروهای مسلح خصوصی
[ترجمه گوگل]جرم قانونی حکومت حکومت: جنایت خیانت، خیانت، زندانی کردن، ساختن نیروهای مسلح خصوصی


کلمات دیگر: