کلمه جو
صفحه اصلی

incorporeal


معنی : مجرد، غیر مادی، معنوی، بی جسم
معانی دیگر : غیرجسمی، بی ماده، ناتن مند، ناتندار، غیرجسمانی، روحی، وابسته به فرشتگان یا ارواح

انگلیسی به فارسی

غیر مادی، بی جسم، مجرد، معنوی


بی نظیر، مجرد، غیر مادی، معنوی، بی جسم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: incorporeally (adv.), incorporeality (n.)
• : تعریف: without material being; bodiless; insubstantial.
متضاد: corporeal
مشابه: spiritual, supernatural

- He did not believe in ghosts or any other incorporeal beings.
[ترجمه ترگمان] او به ارواح یا هر موجود incorporeal دیگر ایمان نداشت
[ترجمه گوگل] او در ارواح و یا هر موجودات مجرد دیگر باور نمی کنم

• having no material existence; not composed of matter; having no body or form; insubstantial

دیکشنری تخصصی

[حقوق] غیر مادی، دینی

مترادف و متضاد

مجرد (صفت)
abstract, single, immaterial, solitary, celibate, incorporeal, lone, discrete, barefooted, isolated, stripped, wifeless

غیر مادی (صفت)
immaterial, incorporeal, spiritual, non-material

معنوی (صفت)
immaterial, incorporeal, moral, inward, mental, spiritual, psychic, supersensible

بی جسم (صفت)
incorporeal, insubstantial

insubstantial


Synonyms: spiritual, bodiless, ethereal, immaterial


divine


Synonyms: celestial, angelic, deistic, eternal


جملات نمونه

1. music is incorporeal
موسیقی مقوله ای غیرمادی است.

2. Plato demonstrated the incorporeal nature of the soul.
[ترجمه ترگمان]افلاطون طبیعت غیر مادی روح را به نمایش می گذاشت
[ترجمه گوگل]افلاطون طبیعت بی نظیر روح را نشان داد

3. Shivers like blossoms fell upon her incorporeal form, silver rain and bright bubbles of light.
[ترجمه ترگمان]Shivers همچون شکوفه های به صورت بی incorporeal و قطرات نقره فام باران و حباب های درخشان نور بر روی او می افتاد
[ترجمه گوگل]درختان مانند شکوفه ها بر روی فرم بی معنی خود، باران نقره ای و حباب های روشن نور افتادند

4. Even the Old Testament contains little reference to incorporeal substances or such rewards.
[ترجمه ترگمان]حتی عهد قدیم حاوی اشاره ای کوچک به مواد مادی و یا چنین پاداشی است
[ترجمه گوگل]حتی عهدعتیق، مرجع کمتری در مورد مواد غیرمتعارف یا چنین پاداشهایی دارد

5. The real life is guided by our incorporeal intellection.
[ترجمه ترگمان]زندگی واقعی توسط intellection غیر مادی ما هدایت می شود
[ترجمه گوگل]زندگی واقعی هدایت شده توسط فکر غیرمستقیم ما است

6. As a new type of Incorporeal Property, virtual property of online games reflects the tendency. Its appearance will further propel the Revolution of Decorporealization of Properties.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نوع جدید از مالکیت معنوی، مالکیت مجازی بازی های آنلاین منعکس کننده تمایل است ظهور آن به سوق دادن انقلاب of ویژگی ها کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]املاک مجازی بازی های آنلاین به عنوان نوع جدیدی از اموال غیر مجاز، نشان دهنده گرایش است ظاهر آن بیشتر به انقلاب تزئین ظاهری خواص کمک خواهد کرد

7. Trade secrets are incorporeal property, which keep non - visible by means of maintaining secrecy.
[ترجمه ترگمان]اسرار تجاری دارایی معنوی هستند، که به وسیله حفظ secrecy، غیر مرئی نگه می دارند
[ترجمه گوگل]اسرار تجاری اموال غیرمستقیم است که با حفظ حفظ ظاهری غیر قابل مشاهده است

8. As an incorporeal property right, the intellectual property is a kind of very important economic resources.
[ترجمه ترگمان]مالکیت معنوی به عنوان یک ویژگی معنوی و غیر مادی، نوعی از منابع اقتصادی بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]مالکیت معنوی به عنوان یک حق مالکیت غیرمستقیم نوعی منابع اقتصادی بسیار مهم است

9. The vital principle or animating force in living beings;incorporeal consciousness; supernatural being.
[ترجمه ترگمان]اصل حیاتی یا نیروی حیاتی در موجودات زنده، آگاهی غیر مادی؛ موجودی مافوق طبیعی
[ترجمه گوگل]اصل حیاتی یا نیروی متحرک در موجودات زنده؛ هوشیاری غیرمستقیم؛ وجود فوقالعاده

10. As a vital component of an enterprise's incorporeal property, a brand embodies the technological and competitive strength.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک جز حیاتی یک ویژگی معنوی یک شرکت، یک برند دارای قدرت رقابتی و رقابتی است
[ترجمه گوگل]یک نام تجاری به عنوان یک جزء حیاتی از اموال غیرمستقیم سازمانی، توانایی تکنولوژیکی و رقابتی را نشان می دهد

11. For the purposes of subsection, "land"does not include incorporeal hereditament.
[ترجمه ترگمان]برای اهداف بند، \"زمین\" شامل hereditament غیر مادی نیست
[ترجمه گوگل]برای اهداف بخش، 'land'does شامل nemeal میراث

12. Having no body, form, or substance ; incorporeal.
[ترجمه ترگمان]نداشتن جسم، شکل، یا ماده؛ غیر مادی
[ترجمه گوگل]بدون بدن، شکل یا ماده؛ بی نظیر

13. Only a Necromancer's army has incorporeal creatures who can avoid damage in melee combat.
[ترجمه ترگمان]فقط ارتش Necromancer موجودات بی incorporeal دارند که می توانند از آسیب در جنگ مقاومت کنند
[ترجمه گوگل]فقط یک ارتش Necromancer دارای موجودات بی شمار است که می توانند از آسیب در مبارزه با دشمن اجتناب کنند

14. Incorporeal property is a kind of indispensable important resource in the management activity of contemporary enterprises.
[ترجمه ترگمان]مالکیت معنوی یک نوع منبع مهم مهم در فعالیت مدیریت شرکت های معاصر است
[ترجمه گوگل]اموال غیرقانونی نوعی از منابع مهمی ضروری در فعالیت مدیریتی شرکت های معاصر است

15. In the film, the house was visited by a strange incorporeal being.
[ترجمه ترگمان]در فیلم، این خانه توسط یک موجود عجیب و غیر قانونی مورد بازدید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]در این فیلم، خانه توسط یک موجود بی عیب و نقص مشاهده شد

Music is incorporeal.

موسیقی مقوله‌ای غیرمادی است.


پیشنهاد کاربران

نامتجسّد

معنوی. غیرقابل لمس. غیر مادی
music is incorporeal


کلمات دیگر: