کلمه جو
صفحه اصلی

incite


معنی : تحریک کردن، انگیختن، با صرار وادار کردن
معانی دیگر : برانگیختن، آشوب انگیزی کردن، تفتین کردن، آغالیدن، شوراندن

انگلیسی به فارسی

انگیختن، باصرار وادار کردن، تحریک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: incites, inciting, incited
مشتقات: incitement (n.), inciter (n.)
(1) تعریف: to bring about or cause (a disruptive action).
مترادف: instigate, prompt, provoke, stir up
متضاد: stifle, suppress
مشابه: abet, actuate, foment, inspire, pick, stimulate, stir

- Her passionate speech incited a rebellion.
[ترجمه ترگمان] سخنرانی پر شور او باعث تحریک شورش شد
[ترجمه گوگل] سخنرانی پرشور او باعث شورش شد

(2) تعریف: to provoke (someone) to act.
مترادف: actuate, drive, egg on, impel, prompt, provoke, stimulate, stir up
متضاد: deter, discourage, restrain
مشابه: abet, agitate, animate, arouse, encourage, excite, goad, induce, inflame, motivate, move, prick, prod, push, rouse, stir, urge

- This pamphlet will incite the workers to strike.
[ترجمه ترگمان] این جزوه کارگران را تحریک خواهد کرد تا اعتصاب کنند
[ترجمه گوگل] این جزوه کارگران را به اعتصاب تحریک می کند

• inflame, provoke; stimulate, rouse to action
if you incite people to do something violent or unpleasant, you encourage them to do it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تحریک کردن، اغوا کردن، برانگیختن

مترادف و متضاد

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

انگیختن (فعل)
stimulate, occasion, motive, fire, animate, incite, motivate, urge

با صرار وادار کردن (فعل)
incite

encourage, provoke


Synonyms: abet, activate, actuate, agitate, animate, arouse, coax, craze, drive, egg on, encourage, excite, exhort, fan the fire, foment, force, forward, further, get to, goad, impel, induce, inflame, influence, inspire, inspirit, instigate, juice, key up, motivate, persuade, prick, promote, prompt, provoke, psych, push, put up to, raise, rouse, set, set off, solicit, spur, stimulate, stir up, talk into, taunt, trigger, urge, whip up, work up


Antonyms: delay, deter, discourage, prohibit


جملات نمونه

1. enemy agents tried to incite the people to riot
عوامل دشمن سعی کردند مردم را به شورش برانگیزند.

2. The party agreed not to incite its supporters to violence.
[ترجمه ترگمان]این حزب توافق کرده است که حامیان خود را به خشونت تحریک نکنند
[ترجمه گوگل]حزب موافقت کرد که حامیانش را به خشونت تحریک کند

3. He used a perverted form of socialism to incite racial hatred.
[ترجمه ترگمان]او از نوعی socialism و perverted برای برانگیختن نفرت نژادی استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]او از یک شکل منحرف سوسیالیسم برای تحریک نفرت نژادی استفاده کرد

4. They pleaded guilty to possessing material likely to incite racial hatred.
[ترجمه ترگمان]آن ها به جرم داشتن موادی که به احتمال زیاد باعث برانگیختن نفرت نژادی می شوند، گناهکار شناخته شدند
[ترجمه گوگل]آنها محکوم به داشتن موادی هستند که احتمالا موجب تنفر نژادی می شوند

5. Thus the mullahs can legitimately incite revolution, and since the seventh century they have done so.
[ترجمه ترگمان]بنابراین روحانیون می توانند به طور قانونی انقلاب را تحریک کنند و از قرن هفتم این کار را انجام داده اند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، آخوندها می توانند انقلاب را قانونی تحریک کنند و از قرن هفتم نیز این کار را کرده اند

6. Religious fanatics cooled down temporarily, the better to incite hatred another day.
[ترجمه ترگمان]متعصبان مذهبی موقتا آرام شدند، بهتر است که روز دیگری نفرت را تحریک کنند
[ترجمه گوگل]متعصب های مذهبی موقتا سرد شده اند، بهتر است روزی نفرت انگیز را تحریک کنند

7. To subvert them would be to incite peasant revolts even more threatening than those which punctuated the eighteenth century.
[ترجمه ترگمان]برای واژگون کردن آن ها، شورش دهقانان حتی خطرناک تر از آن چه بود که در قرن هجدهم دیده می شد
[ترجمه گوگل]آنها را سرنگون می کنند تا شورش های دهقانی را تهدید کنند که حتی تهدید آمیز تر از آنهایی است که قرن هجدهم را متمایز می کنند

8. One may even incite another to attempt to commit crime.
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است فرد دیگری را به اتهام ارتکاب جرم تحریک کند
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است یکی دیگران را مجبور به ارتکاب جرم و جنایت کند

9. Just a few words will incite him into action.
[ترجمه ترگمان]فقط چند کلمه اونو تحریک می کنه که وارد عمل بشه
[ترجمه گوگل]فقط چند کلمه او را به عمل تحریک می کند

10. The incite bite made her finger swell.
[ترجمه ترگمان]گاز incite باعث شده که انگشتش بالا بیاد
[ترجمه گوگل]بیت محرمانه باعث فروپاشی انگشت او شد

11. Such an atmosphere could not incite in him the cravings of a boy of eighteen.
[ترجمه ترگمان]چنین محیطی هم به مذاق پسر هیجده سالگی می رسید
[ترجمه گوگل]چنین فضایی نمیتواند میل او را به هجده سالگی تحریک کند

12. On Sabertron, the Destrons incite among prisoners.
[ترجمه ترگمان]در Sabertron، Destrons در میان زندانیان تحریک می شوند
[ترجمه گوگل]در سابرتون، Destrons در میان زندانیان را تحریک می کند

13. Undercover police as protesters and incite, or even engage in, violence.
[ترجمه ترگمان]مخفی کردن پلیس مخفی به عنوان معترضان و تحریک و یا حتی درگیر شدن در خشونت
[ترجمه گوگل]پلیس مخفی به عنوان معترضان و تحریک و یا حتی درگیر در خشونت

14. Stop anyone trying to incite the people.
[ترجمه ترگمان]کسی رو متوقف کن که سعی کنه مردم رو تحریک کنه
[ترجمه گوگل]هر کسی که تلاش میکند مردم را تحریک کند متوقف شود

Enemy agents tried to incite the people to riot.

عوامل دشمن سعی کردند مردم را به شورش برانگیزند.


پیشنهاد کاربران

مسبب

ایجاد شدن ـ موجب شدن ـ به وجود آوردن ـ واداشتن ـ مجبور کردن
( مترادف با impel , induce , make )

براه انداختن، برپا کردن ( مثل آشوب، ناآرامی )
They incite social unrest and intimidate voters

بیان کردن، گفتن، بیرون دادن


کلمات دیگر: