کلمه جو
صفحه اصلی

litigate


معنی : تعقیب قانونی کردن، طرح دعوی کردن، مرافعه کردن
معانی دیگر : دادخواهی کردن، دادجویی کردن، عارض شدن، به دادگاه شکایت کردن، پیگرد خواهی کردن

انگلیسی به فارسی

طرح دعوی کردن، مرافعه کردن، تعقیب قانونی کردن


شکایت کردن، تعقیب قانونی کردن، طرح دعوی کردن، مرافعه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: litigates, litigating, litigated
• : تعریف: to make the subject of legal proceedings; contest in a court of law.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: litigator (n.)
• : تعریف: to bring a case to court or defend a case in court; engage in a lawsuit.
مشابه: prosecute

• legally dispute, contest in a court of law (law)
if you litigate a case, you take it to a civil court of law for a decision; a legal term.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] طرح کردن دعوی، دادخواهی کردن

مترادف و متضاد

تعقیب قانونی کردن (فعل)
indict, sue, law, litigate, prosecute

طرح دعوی کردن (فعل)
litigate

مرافعه کردن (فعل)
litigate

bring matter before court of law


Synonyms: appeal, contest, dispute, drag into court, file suit, go to court, go to law, institute legal proceedings, press charges, prosecute, see one in court, sue, take the law on


جملات نمونه

1. to litigate the validity of a state law
حقانیت و اعتبار قانون ایالتی را در دادگاه مطرح کردن

2. only citizens can litigate before this court
فقط شهروندان می توانند در این دادگاه دادخواهی کنند.

3. If we have to litigate, we will.
[ترجمه ترگمان]اگر به litigate برسیم، خواهیم دید
[ترجمه گوگل]اگر ما مجبور به قصاص هستیم، ما خواهیم بود

4. The industry loves to force you to litigate in two forums, in court and in the arbitration system.
[ترجمه ترگمان]این صنعت عاشق این است که شما را مجبور کند در دو نشست در دادگاه، در دادگاه و در سیستم داوری به شما کمک کند
[ترجمه گوگل]این صنعت دوست دارد شما را مجبور کند در دو فروم، در دادگاه و در سیستم داوری، شکایت کند

5. When I litigate in New Jersey or New York, it takes five to ten years to get to trial. Out in Nevada, it only takes a year.
[ترجمه ترگمان]وقتی در نیو جرسی یا نیویورک بودم، پنج تا ده سال طول می کشد تا به دادگاه برگردم در نوادا، تنها یک سال طول می کشد
[ترجمه گوگل]وقتی من در نیوجرسی و نیویورک قضایی دادم، برای رسیدن به محاکمه، پنج تا ده سال طول می کشد در نوادا تنها یک سال طول می کشد

6. IF anyone could litigate the issue, the plaintIFf would be the proper person to do so, but some issues simply cannot be litigated by anyone at all.
[ترجمه ترگمان]اگر کسی بتواند این مساله را حل کند، plaintiff فرد مناسبی است که این کار را انجام دهد، اما برخی مسائل به سادگی نمی توانند توسط هر کس دیگری مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه گوگل]اگر فردی بتواند این مسئله را مورد قضاوت قرار دهد، شخصیت مناسب برای انجام این کار مناسب خواهد بود، اما برخی از مسائل به هیچ وجه قابل حل نیست

7. The agreement with the private lawyers demands that they be willing to spend at least $ 10 million to litigate the case.
[ترجمه ترگمان]این توافق با وکلای خصوصی خواستار آن است که آن ها حداقل ۱۰ میلیون دلار برای رسیدگی به این پرونده خرج کنند
[ترجمه گوگل]توافق با وکیل خصوصی، خواستار تمویل حداقل 10 میلیون دلار برای رسیدگی به پرونده است

8. A similar number said a further increase in court fees would make them more reluctant to litigate.
[ترجمه ترگمان]تعداد مشابهی نیز گفته می شود که افزایش بیشتر در هزینه های دادگاه آن ها را نسبت به litigate بی میل می سازد
[ترجمه گوگل]تعداد مشابهی هم گفته شده است که افزایش بیشتر هزینه های دادگاه موجب می شود که آنها بیشتر به دادرسی شکایت کنند

9. Why, after all, should public bodies be specially protected from the grievances of citizens who feel strongly enough to litigate?
[ترجمه ترگمان]چرا، پس از همه اینها، باید به طور خاص از شکایت شهروندانی محافظت شود که احساس قدرت کافی به litigate دارند؟
[ترجمه گوگل]چرا، به هر حال، سازمان های دولتی باید به طور خاص از شکایت شهروندان که به اندازه کافی قضاوت می کنند، محافظت شود؟

10. A big problem with failure-to-hire cases, Nelson says, is that "most people who are looking for work don't have the resources to litigate. "
[ترجمه ترگمان]نلسون می گوید که یک مشکل بزرگ در مورد پرونده های استخدام، این است که \"اغلب افرادی که به دنبال کار می گردند، منابع لازم را ندارند\"
[ترجمه گوگل]نلسون می گوید مشکل بزرگی در مورد پرونده های استخدام وجود دارد، این است که 'اکثر افرادی که به دنبال کار هستند، منابع لازم برای قضاوت ندارند '

11. The new law also grants them the right to litigate.
[ترجمه ترگمان]قانون جدید همچنین حق رای دهندگان را به آن ها اعطا می کند
[ترجمه گوگل]قانون جدید همچنین آنها را به حق دادرسی می دهد

12. Both parties agreed to settle their out of court rather than litigate.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف توافق کردند که بجای litigate از دادگاه خارج شوند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف موافقت کردند تا به جای دادرسی، خارج از دادگاه خود قرار گیرند

13. If receive subpoena, we also can undertake assessment to subpoena, not hesitate even below essential condition litigate .
[ترجمه ترگمان]اگر احضاریه ای را دریافت کنید، ما همچنین می توانیم ارزیابی را برای احضاریه دریافت کنیم، نه در زیر شرط ضروری litigate
[ترجمه گوگل]در صورت دریافت دادرسی، ما همچنین می توانیم به محکمه ارجاع بدهیم، حتی زیر قضایای قانونی محکوم نکنیم

14. The precise rules and requirements vary by jurisdiction, but it can be a cheap option to litigate a monetary claim.
[ترجمه ترگمان]قوانین و مقررات دقیق توسط حوزه قضایی متفاوت است، اما می تواند یک گزینه ارزان برای litigate یک ادعای پولی باشد
[ترجمه گوگل]قواعد و الزامات دقیق طبق قواعد متفاوت است، اما می تواند گزینه ای ارزان برای ادعای ادعای پولی باشد

Only citizens can litigate before this court.

فقط شهروندان می‌توانند در این دادگاه دادخواهی کنند.


to litigate the validity of a state law

حقانیت و اعتبار قانون ایالتی را در دادگاه مطرح کردن


پیشنهاد کاربران

طرح کردن، مطرح کردن، پی گیری کردن ( پرونده قضایی )


کلمات دیگر: