کلمه جو
صفحه اصلی

mitigate


معنی : تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، سبک کردن، تسکین دادن
معانی دیگر : ملایم کردن یا شدن، آرام کردن یا شدن، تخفیف یافتن، تسکین دادن یا یافتن، سبک کردن یا شدن، (غلط مشهور) رجوع شود به: (militate (against

انگلیسی به فارسی

ملایم کردن یا شدن، آرام کردن یا شدن، تخفیف یافتن، تسکین دادن یا یافتن، سبک کردن یا شدن


انگلیسی به انگلیسی

• soften in force or severity; lessen the impact or intensity of; appease, make easier, sweeten; be assuaged, become less severe (about punishments, circumstances, emotions, etc.)
to mitigate something means to make it less unpleasant, serious, or painful; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تخفیف یا تقلیل دادن جریمه یا مجازات

مترادف و متضاد

check, diminish, lighten


تخفیف دادن (فعل)
abate, relieve, mitigate, assuage, discount, alight, bate, derogate, extenuate, lower, pull down

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

سبک کردن (فعل)
mitigate, simplify, alleviate, lighten, ease, attenuate

تسکین دادن (فعل)
mitigate, appease, soothe, quiet, pacify, propitiate, quell, smooth, salve, mollify, temporalize, palliate, placate, quieten

Synonyms: abate, allay, alleviate, appease, assuage, blunt, calm, come together, cool, dull, ease, extenuate, lessen, meet halfway, moderate, modify, mollify, pacify, palliate, placate, quiet, reduce, relieve, remit, soften, soothe, subdue, take the edge off, temper, tone down, tranquilize, weaken


Antonyms: aggravate, incite, increase, intensify, irritate, worsen


جملات نمونه

1. he swallowed opium to mitigate pain
او برای تسکین درد تریاک می خورد.

2. It is unclear how to mitigate the effects of tourism on the island.
[ترجمه فاطمه.خ] چگونگی کاهش اثرات گردشگری بر این جزیره نامعلوم است.
[ترجمه فرداد] روشن نیست چگونه می توان اثرات گردشگری را بر جزیره کاهش داد.
[ترجمه اعظم.ب] نحوه کاهش اثرات گردشگری بر جزیره مشخص نیست
[ترجمه ترگمان]روشن نیست که چگونه اثرات گردشگری بر روی جزیره را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]معلوم نیست چگونگی کاهش اثرات گردشگری در جزیره

3. Nothing could mitigate the cruelty with which she had treated him.
[ترجمه محمد] هیچ چیز نمی توانست بی رحمی ( ناشی از ) رفتار وی با او را تخفیف دهد
[ترجمه سهیلی اصفهانی] هیچ چیز نمی توانست برخورد خشونت آمیزی را که آن زن ( یا دختر ) با او داشت، التیام بخشد.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست این بی رحمی را که با آن رفتار کرده بود تخفیف دهد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند از ظلم و ستمی که او با او برخوردار بود را کاهش دهد

4. Governments should endeavour to mitigate distress.
[ترجمه صبا] دولت ها باید تلاش کنند تا تنگدستی را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]دولت ها باید تلاش کنند تا distress را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]دولت ها باید تلاش کنند تا دچار افسردگی شوند

5. The judge said that nothing could mitigate the cruelty with which the mother had treated her child.
[ترجمه ترگمان]قاضی گفت که هیچ چیز نمی تواند بی رحمی را که مادر با آن رفتار کرده، تخفیف دهد
[ترجمه گوگل]قاضی گفت که هیچ چیز نمی تواند از ظلمی که مادر به فرزندش برخورد کرده است را کاهش دهد

6. The judge said that nothing could mitigate the cruelty with which the stepmother had treated the girl.
[ترجمه ترگمان]قاضی گفت که هیچ چیز نمی تواند بی رحمی را که نامادری با آن دختر رفتار کرده، تخفیف دهد
[ترجمه گوگل]قاضی گفت که هیچ چیز نمی تواند موجب تحقیر ظلمی شود که مادربزرگ با آن برخورد کرده است

7. No answers could mitigate the suffering of victims as encompassed by the poliovirus as she was in the acute stages of illness.
[ترجمه ترگمان]هیچ پاسخی برای تخفیف درد و رنج قربانیان به همراه ویروس فلج اطفال که در مراحل حاد بیماری بود، وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ پاسخی نمی تواند درد و رنج قربانیان را به خطر بیاندازد، همانگونه که در بیماری های وی رخ داده است

8. The duty to mitigate does not apply where the innocent party refuses to accept the anticipatory breach as a repudiation.
[ترجمه ترگمان]این وظیفه برای تخفیف در جایی صدق نمی کند که طرف بی گناه از قبول نقض پیش بینی به عنوان انکار کننده امتناع کند
[ترجمه گوگل]وظیفه مقابله با آن، جایی که حزب بی گناه حاضر به قبول نقض پیش بینی شده به عنوان تخفیف نیست، اعمال نمی شود

9. Every effort to mitigate the impact will encourage the dons to raise the tuitions ever higher.
[ترجمه ترگمان]هر تلاشی برای کاهش تاثیر، مدرسان را تشویق خواهد کرد تا tuitions را بالاتر ببرند
[ترجمه گوگل]هر تلاش برای مقابله با این تأثیر، دونس را تشویق می کند تا بالاترین حد خود را افزایش دهد

10. Careful management can, however, mitigate such effects so that sporting activities do not have to be incompatible with conservation interests.
[ترجمه ترگمان]با این حال، مدیریت دقیق می تواند چنین اثراتی را کاهش دهد تا فعالیت های ورزشی با منافع حفاظت ناسازگار نباشد
[ترجمه گوگل]با این وجود، مدیریت دقیق می تواند چنین اثراتی را کاهش دهد به طوری که فعالیت های ورزشی نباید با منافع حفاظت سازگار نباشد

11. You are obliged to mitigate your losses; this duty is explained in Chapter 1
[ترجمه ترگمان]شما ناگزیر هستید ضرر خود را تخفیف بدهید؛ این وظیفه در فصل ۱ توضیح داده شد
[ترجمه گوگل]شما ملزم به کاهش تلفات خود هستید این وظیفه در فصل 1 توضیح داده شده است

12. Getting moving here won't mitigate the despair; but it would at least show some capacity to think beyond the sourly inescapable.
[ترجمه ترگمان]حرکت به اینجا باعث کاهش یاس نخواهد شد؛ اما حداقل به کمی ظرفیت فکر کردن فراتر از sourly غیرقابل اجتناب را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]در حال حرکت در اینجا، ناامیدی را کاهش نخواهد داد؛ اما حداقل نشان می دهد که برخی از ظرفیت ها برای فراتر از غیر قابل اجتناب است

13. The effect is to mitigate the speaker's refusal of a reasonable request.
[ترجمه ترگمان]این اثر، کاهش امتناع سخنگو از یک درخواست منطقی است
[ترجمه گوگل]تأثیر این امر این است که امتناع گوینده از یک درخواست منطقی کاهش یابد

14. This growth is necessary to mitigate the supply / demand imbalance and for the continued economic health of the region.
[ترجمه ترگمان]این رشد برای کاهش عدم تعادل تقاضا \/ تقاضای و برای سلامت مداوم اقتصادی منطقه ضروری است
[ترجمه گوگل]این رشد لازم است تا مقیاس عدم توازن عرضه / تقاضا و سلامت اقتصادی منطقه ادامه یابد

he swallowed opium to mitigate pain.

او برای تسکین درد تریاک می‌خورد.


disasters can be, if not prevented, at least mitigated.

اگر نشود جلو فاجعه‌ها را گرفت؛ لااقل می‌توان از شدت آن‌ها کاست.


a cool breeze that mitigated the heat.

نسیم خنکی که گرما را کمتر می‌کرد.


a sentence of 20 days imprisonment can be mitigated to 10.

حکم زندان بیست‌روزه را می‌توان به ده روز تخفیف داد.


اصطلاحات

mitigating circumstances

(حقوق) شرایط مخففه


پیشنهاد کاربران

آرام کردن، تسکین دادن،
lessen or to try to lessen the seriousness or unpleasantness or extent of something
make less severe or harsh

There are ways to anticipate and mitigate this concern.

تعدیل کردن

تخفیف حدت آلام بیماری

تقلیل

کم اثر ( تر ) کردن

کوتاه آمدن

محدود, خفیف

کاهش دادن
تسهیل کردن
ارام کردن

فرونشاندن


کلمات دیگر: