1. the young teacher vented his frustration on his students
معلم جوان دق دل خود را سر شاگردانش خالی کرد.
2. lack of freedom is a big frustration
نبودن آزادی سرخوردگی بزرگی است.
3. Life frustration, is the rainbow after the storm; life is suffering, there is sunshine after rain the sky looks blue.
[ترجمه ترگمان]ناامیدی زندگی، رنگین کمان بعد از طوفان است؛ زندگی رنج می برد، آفتاب بعد از باران، آسمان آبی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]نا امیدی زندگی، رنگین کمان پس از طوفان است؛ زندگی رنج می برد، پس از باران نور آبی وجود دارد
4. Anger is often caused by frustration or embarrassment, or a mixture of the two.
[ترجمه ترگمان]عصبانیت اغلب با سرخوردگی یا شرمندگی و یا ترکیبی از این دو ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]خشم اغلب ناشی از خستگی یا خجالت و یا ترکیبی از دو نفر است
5. She couldn't stand the frustration of not being able to help.
[ترجمه Alish] او نمی توانست این درماندگی را تحمل کند که قادر به کمک دیگران نبود
[ترجمه ترگمان]نمی توانست تحمل کند که قادر به کمک باشد
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست ناامیدی را از عدم توانایی کمک به دیگران حفظ کند
6. Dave thumped the table in frustration .
[ترجمه ترگمان]دیو با ناامیدی میز را مشت کرد
[ترجمه گوگل]دیو میز را در ناامیدی تکان داد
7. Don't take your frustration out on me.
[ترجمه ترگمان]ناامیدی تو رو از من در نیار
[ترجمه گوگل]سرزنش خود را بر روی من نگذار
8. He marched off, seething with frustration.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که از شدت ناامیدی در خشم بود، به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او راه می رفت، با سرخوردگی می لرزید
9. People often feel a sense of frustration that they are not being promoted quickly enough.
[ترجمه ترگمان]افراد اغلب احساس ناامیدی می کنند که به اندازه کافی تبلیغ نمی کنند
[ترجمه گوگل]مردم اغلب احساس ناامیدی می کنند که به سرعت به سرعت ارتقا پیدا نمی کنند
10. I shouted at him in sheer frustration.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی به او فریاد زدم
[ترجمه گوگل]من به سرزنش عجیب و غریب به او فریاد زدم
11. He cried with anger and frustration.
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت و نا امیدی فریاد کشید
[ترجمه گوگل]او با خشم و سرخورد گریه کرد
12. He let out a loud groan of frustration.
[ترجمه ترگمان]او ناله ای ازسر ناامیدی کشید
[ترجمه گوگل]او یک سر و صدا از سرخوردگی بیرون کشید
13. It was a time fraught with difficulties and frustration.
[ترجمه ترگمان]این یک زمان مملو از مشکلات و ناامیدی بود
[ترجمه گوگل]این زمان با مشکلات و ناامیدی همراه بود
14. Buying a house can be an exercise in frustration.
[ترجمه ترگمان]خرید یک خانه می تواند در ناامیدی ورزشی باشد
[ترجمه گوگل]خرید یک خانه می تواند یک تمرین در سرخوردگی باشد
15. He vented his frustration on his wife.
[ترجمه ترگمان]ناامیدی خود را از همسرش بروز داد
[ترجمه گوگل]او سرخوردگی خود را بر همسرش می اندازد