کلمه جو
صفحه اصلی

pleading


معنی : دفاع، دادخواهی، شفاعت، برهان نمایی
معانی دیگر : دفاع، برهان نمایی، شفاعت، دادخواهی

انگلیسی به فارسی

دفاع، برهان نمایی، شفاعت، دادخواهی


خواسته، شفاعت، دفاع، دادخواهی، برهان نمایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of making a plea.

(2) تعریف: in law, the discussion or defense of an argument in court.

(3) تعریف: (pl.) a pretrial proceeding in which claims made by the plaintiff and the answers by the defendant are resolved into an issue for trial.

• argument, argument; claim, suit
asking, requesting; begging, imploring; arguing, claiming; entreating
a pleading expression or gesture shows that you want something very much and is intended to persuade someone to give it to you.
pleading is asking someone in an intense, emotional way to do something.
see also plead.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] لوایح (ادعاها و دفاعیات طرفین دعوی)

مترادف و متضاد

دفاع (اسم)
answer, munition, advocacy, defense, pleading, vindication, apologia, replication, fencing, pale

دادخواهی (اسم)
pleading, lawsuit, complaint

شفاعت (اسم)
pleading, intercession, intermediacy, intervention

برهان نمایی (اسم)
pleading

جملات نمونه

1. the old woman was pleading for her son's life
پیر زن برای (نجات) جان فرزندش التماس می کرد.

2. He was on his knees, pleading for mercy/forgiveness.
[ترجمه ترگمان]او زانو زده بود و به خاطر بخشش و بخشش التماس می کرد
[ترجمه گوگل]او زانو زده بود و خواستار رحمت و بخشش است

3. Geoffrey rushed in late pleading a mix-up in his diary.
[ترجمه ترگمان]جفری در اواخر درخواست کرد که در دفتر خاطراتش با هم ترکیب شود
[ترجمه گوگل]جفری در اواخر به دنبال مخلوط کردن در خاطرات خود است

4. She was almost pleading with him.
[ترجمه ترگمان]او تقریبا به او التماس می کرد
[ترجمه گوگل]او تقریبا از او خواسته بود

5. She badgered her doctor time and again, pleading with him to do something.
[ترجمه ترگمان]اون وقت دکتر رو قاطی کرده و دوباره بهش التماس می کنه که کاری رو انجام بده
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها دکتر خود را تحمل کرد و از او خواسته بود کاری انجام دهد

6. She had left the party early, pleading a headache.
[ترجمه ترگمان]او زود مهمانی را ترک گفته بود و به سردرد التماس می کرد
[ترجمه گوگل]او اوایل مهمانی را ترک کرده بود و خواستار سردرد بود

7. Pleading ignorance of the law won't help you if you are caught.
[ترجمه ترگمان]اگر دستگیر شوید، نادانی قانون به شما کمکی نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]نادیده انگاشتن قانون به شما کمک نخواهد کرد اگر شما گرفتار شوید

8. She got what she wanted by dint of pleading and threatening.
[ترجمه ترگمان]به نیروی التماس و تهدید، چیزی را که می خواست بدست آورد
[ترجمه گوگل]او از طریق درخواست و تهدید به آنچه می خواست رسید

9. She went down on her knees, pleading for mercy.
[ترجمه ترگمان]به زانو درآمد و از او پوزش خواست
[ترجمه گوگل]او زانو زد و خواستار رحمت خویش شد

10. The accused beat the rap by pleading temporary insanity.
[ترجمه ترگمان]متهم با توسل به جنون موقت، این رپ را مورد ضرب و شتم قرار داد
[ترجمه گوگل]متهم با تجاوز به جنون موقت، رپ را ربود

11. He was pleading, almost sobbing, first silently and then aloud.
[ترجمه ترگمان]او التماس می کرد، تقریبا گریه می کرد، اول خاموش و بعد با صدای بلند گریه می کرد
[ترجمه گوگل]او خجالت کشید، تقریبا گریه می کرد، اولین بار سکوت و سپس با صدای بلند

12. He was kneeling on the floor pleading for mercy.
[ترجمه ترگمان]او روی زمین زانو زده بود و التماس می کرد
[ترجمه گوگل]او روی کف زانو زد و خواستار رحمت است

13. She avoided jail by pleading self-defence.
[ترجمه ترگمان]او با التماس از خود از زندان اجتناب می کرد
[ترجمه گوگل]از دفاع از خود دفاع کرد و از زندان اجتناب کرد

14. He simply ignored Sid's pleading.
[ترجمه ترگمان]او فقط تقاضای سید را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل]او به سادگی سید را نادیده گرفت

15. He has been known to refuse autographs by pleading that he's nothing special and really doesn't warrant such attention.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که با التماس کردن به این که چیز خاصی نیست و واقعا این توجه را نشان نمی دهد
[ترجمه گوگل]او شناخته شده است که از امضاهای خودداری می کند و می گوید که او هیچ چیز خاصی ندارد و واقعا چنین توجهی را تأیید نمی کند

پیشنهاد کاربران

دفاعیه، دادخواست

لایحه ی دادگاه ( حقوق انگلستان )

التماس کردن
خواهش کردن

ملتمسانه، با خواهش و تمنا، باعجز و لابه


کلمات دیگر: